موج دیگری از اعتراض‌ها در ایران پس از آزادسازی قیمت کالاهای اساسی آغاز شده است. این اعتراض‌ها از پنج‌شنبه شب ۱۵ اردیبهشت در استان خوزستان و شهر اهواز شروع شد. شورش مردمی علیه نابرابری به صورت پراکنده در شهرهای خوزستان ادامه پیدا کرد. پنج‌شنبه ۲۲ اردیبهشت ویدیوهایی از حمله به چند فروشگاه بزرگ در تهران، کرج و قزوین منتشر شد و همان روز اعتراض‌ها در دست‌کم پنج استان خوزستان، لرستان، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری و تهران شکل گرفت. نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی همچون گذشته به سرکوب خشن اعتراض‌ها دست زده اند. تاکنون دست‌کم نام‌ و عکس پنج شهروند جان‌باخته در شورش علیه نابرابری منتشر شده است. از شمار زخمی‌ها و بازداشت‌شدگان اطلاع دقیقی در دست نیست. «زمانه» در رابطه با اعتراض‌های اخیر با شماری از تحلیلگران، کنشگران و صاحب‌نظران گفت‌و‌گو کرده است. گفت‌و‌گوی زیر با یک زن شاعر و هنرمند و کنشگر مدنی ایرانی است که به تازگی به دلیل سیاسی از ایران خارج شده است. نام او به دلایل امنیتی نزد زمانه محفوظ خواهد ماند.

▪️گرانی نان، ماکارونی، شیرخشک، حذف ارز ترجیحی، بحران آب، اعتراض‌ها و اعتصاب‌های بی‌پاسخ‌مانده و سرکوب‌شده، … ــ این‌ها بخشی از وضعیت فعلی را ترسیم می‌کنند. به نظر شما وضعیت را چگونه باید دید و بالقوگی مبارزه و مقاومت طبقاتی و مدنی را در آن چه طور می‌بینید؟ آیا اعتراضات اخیر به مناطق دیگر گسترش خواهد یافت؟ آیا در آستانه موج دیگری از خیزش توده‌ای و سراسری مردم هستیم؟

اتفاقی که با شتاب در حال رخ دادن است حذف بخش وسیعی از اجتماع به نفع درصد کمی از مردم در ایران است. من به اقتضای شغل‌ام شاهد قصرهای آن‌چنانی در تهران بوده‌ام که به خواب نمی‌توان دید. در حالی که با روز به روز گران‌تر شدن مسکن، رشد زاغه‌ها را در لبه‌ی شهرها می‌بینیم؛ یا آن‌ها که در اتوبوس و پارک و ایستگاه مترو شب را به صبح می‌رسانند. آن بخش محذوف که هر لحظه بیشتر به حاشیه رانده می‌شود حالا چیزی جز بدنش ندارد و همان را قمار می‌کند و به خیابان می‌ریزد.

اگر سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ممکن باشد بی‌شک با تجمیع و نیروگذاری این بدن‌های حاشیه‌ای و محذوف است. نان شوخی بردار نیست. با سهمیه‌بندی شدن نان، مهاجران افغانستانی که تابعیت ندارند و بخش نسبتا بزرگی از جامعه را تشکیل می‌دهند گرسنه می‌مانند. و مثل همه چیزهای ممنوعه دیگر در کنار نانوایی‌ها بازارهای سیاه شروع به کار می‌کنند و نان را چند برابر قیمت‌اش می‌فروشند. در کنار مسائل اقتصادی، بحران آب و نشست زمین را نمی‌توان نادیده گرفت.

اگر همین حالا جمهوری اسلامی تسلیم شود و قدرت را واگذار کند آیا مجالی برای ترمیم این اقلیم هست؟ حاکمیت در ایران نه تنها به جان انسان‌ها ارزشی نمی‎نهد بلکه زندگی حیوانات، درختان، کوه‌ها، زمین و آسمان را به خطر انداخته است.

بله اعتراضات در شهرهای دیگر گسترش می‌یابد و سر آخر تهران توسط حاشیه‌هایش تصرف خواهد شد.

▪️ چه پیوند‌ها و گسست‌ها یا چه شباهت‌ها و تفاوت‌های مفهومی میان اعتراضات کارگری (که شعارها و فعالان  مشخصی دارد و از جایگاه عینی متعین رخ می‌دهد) با خیزش‌های توده‌ای بی‌سر می‌توان برقرار کرد؟

من برای اعتراضات کارگری دو سرنوشت متصورم. یا این اعتراضات که مطالبات مشخصی دارند پس از دست‌یابی به مطالبات‌شان به اتمام می‌رسند و به کلی از آن بدن بی‌سر و شکل خیابانی جدا می‌شوند و سر کارشان برمی‌گردند و یا این‌که در کنار مطالبات‌شان چشم‌انداز وسیع‌تری دارند و به خیزش‌های خیابانی گره می‌خورند و گسترش می‌یابند. امیدوارم که  دومی اتفاق بیفتد.

اگر همین حالا جمهوری اسلامی تسلیم شود و قدرت را واگذار کند آیا مجالی برای ترمیم این اقلیم هست؟ حاکمیت در ایران نه تنها به جان انسان‌ها ارزشی نمی‎نهد بلکه زندگی حیوانات، درختان، کوه‌ها، زمین و آسمان را به خطر انداخته است.

آنچه در آبان نود و هشت شاهد بودیم بیشتر از آن‌که کارگران قراردادی در خیابان‌ها باشند، لشگر بی‌کاران، کارگران فصلی و بازنشستگان بودند که خیابان‌ها را بستند. خب مساله این است کارگر قراردادی که هر ماه حقوق بخور و نمیری می‌گیرد می‌داند اگر به هر دلیلی کارش را از دست بدهد هزاران بیکار هستند که جای او را به سرعت پر می‌کنند. اما بحران بزرگ برای حاکمیت قافله بیکاران است؛ تراکت‌پخش‌کن‌ها، کارگران جنسی، کارتن‌خواب‌ها، زنانی که با دستمزد کمتر از مردان مشغول به کارند، دست‌فروشان، دانشجویان با مشاغل پاره‌وقت، کارگران ارزان‌قیمت افغانستانی، کارگران فرهنگی که حتا توسط دیگر کارگران به رسمیت شناخته نمی‌شوند، سگ‌گردان‌ها (کسانی که سگ‌های ثروتمندان را به پارک می‌برند) و از این دست بسیارند. سوال من از شما این است؛ در همه این سال‌ها جنبش‌های کارگری چه پیوندی با این اندام‌های ناقص برقرار کرده‌اند؟

▪️ به نظر شما افق شورشها و خیزش‌های توده‌ای که در چند سال اخیر شاهد آن بودیم چیست؟

سوال دشواری‌ست. وضعیت ایران بسیار پیچیده است و نمی‌توان جایگاه ایران در منطقه و مناسبات بین‌المللی را نادیده گرفت. آنچه می‌دانم این است که با وجود سرکوب شدید از جانب حکومت، مردم از پا نمی‌نشینند و هر بار این موج نیرومندتر برمی‌گردد.

متاسفانه جمهوری اسلامی به شکل منسجم و دقیق در این سال‌ها امکان هر گونه تشکل‌یابی را از بین برده اما این به این معنا نیست که ساختمانی شکل نگرفته است. به آموزگاران نگاه کنید. این انسجام و هماهنمگی حاصل یک روز و دو روز نیست. این بنایی‌ست که مختاری‎‌ها و پوینده‌ها پی‌اش را ریختند و هزینه‌اش را با خون‌شان پرداختند. در فقدان تشکل و سازمان، خیزش‌های توده‌ای بی‌شکل به راه می‌افتند اما این‌که از کجا سردرمی‌آورند را حتا خدا نمی‌داند. این جریانی‌ست که چون از پیش برنامه و طرح مشخصی نداشته لاجرم حین مسیر سر و شکل پیدا می‌کند و پیش می‌رود.

موجود گرسنه یک موجود گناهکی و قابل ترحم نیست که ما از دور برایش دل بسوزانیم یا برای دلخوشی‌اش او را «ایرانی غیور» خطاب کنیم. در نهایت این گرسنگان هستند که در را بر پاشنه دیگرش می‌چرخانند.

▪️ پس از آنکه اعتراضات اخیر در خوزستان را به نام «شورش گرسنگان» خواندند، برخی از فعالان سیاسی خارج از کشور اطلاق صفت گرسنگی را تحقیرآمیز خواندند و به این اطلاع اعتراض کردند. نظر شما در این مورد چیست؟ و اساساً به نظر شما اعتراضات اخیر را به  چه نامی می‌توان خواند؟

مرا ببخشید این‌جور صریح و گستاخانه می‌گویم. کسانی که از کلمه «گرسنگان» به تریش قبای‌شان برخورده، نه تنها کوچک‌ترین پیوندی با بدنه اجتماع ندارند بلکه به دلیل دوری از ایران در گرداب غم فراق و وطن‌پرستی افتاده‌اند. این‌ها «ایران» و «ایرانی» را مقدس‌تر از آن می‌دانند که آن‌ها را گرسنه خطاب کنند. بله این گرسنگی و فقر عریان است حتا اگر ما چشم ببندیم و نبینیم. موجود گرسنه یک موجود گناهکی و قابل ترحم نیست که ما از دور برایش دل بسوزانیم یا برای دلخوشی‌اش او را «ایرانی غیور» خطاب کنیم. در نهایت این گرسنگان هستند که در را بر پاشنه دیگرش می‌چرخانند و با آخرین قوای‌شان برای بقا می‌جنگند.

من نمی‌دانم نام این اعتراضات چیست و راست‌اش دنبال نام‌اش نمی‌گردم. آنچه می‌دانم این است که تازه آغاز ماجراست. این بدنِ هزار سر، هر لحظه رشد می‌کند و اگر آقای پدر سرها را گردن می‌زند، از هر زخم هزاران سر نو می‌روید تا با هزار دهان فریاد بزنند: آزادی!