کتاب «سلیطه» یک اتوبیوگرافی نوشته سارا افراسیابی است که در قالب نامه‌های مادری به دخترش نوشته شده است. این کتاب که ژانویه ۲۰۲۲ توسط انتشارات مهری در لندن منتشر شده، به تجربه زیسته نویسنده به عنوان یک زن در جامعه‌ای با ساختار مردسالار ایران می‌پردازد.

نویسنده در این نامه‌ها می‌خواهد حقیقتی را درباره چیستی و کیستی‌اش به عنوان یک زن با دخترش در میان بگذارد و آن حقیقت هم این است که او در قابی که برای یک زن به اصطلاح نجیب مسلمان در نظر گرفته‌اند، نمی‌گنجد.

از ویژگی‌های داستان‌هایی که در قالب نامه روایت می‌شوند «درون‌نگری» است. در این سبک داستان‌ها می‌توان با احساسات و ارزیابی شخصی نویسنده نامه‌ها از آنچه که تجربه کرده است آشنا شد و طرح داستان را هم فقط از درک احساسات و عواطف و اندیشه‌های راوی اول شخص می‌توان دریافت. بنابراین به نظر می‌رسد که تفاوت زمانی بین تجربه و روایت حذف شده است، زیرا فقط تأملات راوی پیرامون برخی موضوعات اهمیت دارد.

سارا افراسیابی متولد ۱۳۶۷ در کرمانشاه دانش‌آموخته روانشناسی و از فعالان حقوق زنان است. زمانه در رابطه با کتاب سلیطه گفت‌وگویی با سارا افراسیابی داشته است.

◼️ برشی از کتاب «سلیطه» با صدای نویسنده را بشنوید:

◼️ زمانه: از نام کتاب شروع کنیم، واژه سلیطه در نگاه اول خواننده را به یاد کاراکترهای خاصی می‌اندازد، در فرهنگ ایران، این واژه زن‌ستیزانه برای توصیف یک زن فتنه‌انگیر و افشارگسیخته به کار می‌رود که چهارچوب‌های موجود را پس می‌زند، به عنوان یک دیگری که از قافله زنان «مطیع و سربه زیر» نیست. اما تصویر نویسنده (شما) در کنار واژه «سلیطه» انگار بار اعتراضی به این واژه داده. از دلایل انتخاب این نام بگویید.

سارا افراسیابی: در لغت‌نامه‌های فارسی سلیطه زن زبان دراز و فتنه‌انگیز یا بد زبان معنی شده است. اما در زبان عامیانه فارسی، واژه سلیطه بار معنایی منفی دارد. زمانی که بخواهند زنی را به دلیل دارا بودن عقیده و نظر شخصی و ابراز آن سرکوب کنند و مورد توهین قرار دهند، از این واژه استفاده می‌کنند.

در این کتاب که در واقع یک اتوبیوگرافی در قالب نامه است، من تلاش کردم به واسازی واژه سلیطه بپردازم و ساز و کارهای نظام مردسالاری که از این واژه برای سرکوب زنان استفاده می‌کند را به چالش بکشم. در کتاب سلیطه من با مرور خاطراتی از زندگی خودم که در واقع تجربه مشترک میان اکثر زنان ایرانی است، خفقان موجود در جامعه ایران را به تصویر کشیده‌ام. همان‌گونه که در کتاب هم آمده، بارها سلیطه خطاب شده‌ام و به خودم می‌بالم زیرا در نظر من سلیطه بودن برای یک زن نه تنها بار منفی ندارد، بلکه بدان معناست که یک زن در چهارچوب‌های نظام مردسالاری نمی‌گنجد و ابراز وجود می‌کند.

در واقع فرهنگ مردسالار سلیطه را در مقابل زن خوب یا محجوب و مطیع ارزش‌های نظام مردسالاری می‌داند. اما زن سلیطه زنی‌ست که به ارزش‌های نظام مردسالار اعتراض می‌کند، حقوق از دست رفته خود را طلب می‌کند، متکی به نفس و مستقل است و از اینکه مورد قضاوت قرار بگیرد ترسی ندارد. زن سلیطه زنی‌ست که هویت مستقل دارد و لزوما از طریق وابستگی‌اش به مردان (پدر، شوهر، برادر) معرفی نمی‌شود.

زن سلیطه نقش سنتی فقط مادر و همسر بودن برای زنان را نمی‌پذیرد و خواستار حضور فعال در تمامی عرصه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است. زنی که ساختار اجتماعی نظام مردسالار را به چالش بکشد، خطری برای آن محسوب می‌شود و این نظام تلاش می‌کند با سرکوب و تحقیر این زن، او را در موقعیت فرودست قرار بدهد.

سلیطه از نظر من زنی است که به چهارچوب‌های تنگ کلیشه‌های جنسیتی و تعاریف سنتی از زن دهن‌کجی می‌کند و ماهیت زنانگی را مفاهیم جدید و به دور از نابرابری و کلیشه‌های جنسی تعریف می‌کند.

◼️ کتاب با دلتنگی برای وطن آغاز می‌شود، وطنی که خواننده می‌تواند درک کند که نویسنده هر لحظه دلش برایش پر می‌زند، اما سریع نمودهای تجربه‌های تلخ زنانگی در این وطن ‌د‌وست‌داشتتی پدیدار می‌شود. چطور می‌توان این دو، یعنی عشق و نفرت را کنار هم گذاشت؟ عشق به وطنی که سنت‌هایش روز به روز زنان را طعمه آزار، اذیت و محدودیت می‌کند؟

_: گمان می‌کنم تجربه این عشق و نفرت هم‌زمان برای اکثر مهاجران تجربه‌ای آشنا باشد. ایران وطن من است. کشوری‌ست که من در آن به دنیا آمده‌ام. اولین تجربه‌های زندگی من در ایران رقم خورده است.در آنجا حرف زدن آموخته‌ام، قد کشیده‌ام، خندیدم، گریستم و عاشق شدم. من در کوچه‌های زادگاهم یعنی کرمانشاه دویده‌ام، زمین خورده‌ام و با دوستانم کودکی‌ام را مزه‌مزه کرده‌ام.

من پدرم و بسیاری از عزیزانم را به آغوش خاک کرمانشاه سپرده‌ام. خانواده من در ایران هستند. من دوستانم، خاطراتم، کودکی، نوجوانی و جوانی‌ام را در ایران جا گذاشته‌ام و با کالبدی خالی عزم سفر کردم. در خواب‌هایم، هنوز صدای تیشه فرهاد از بیستون به گوشم می‌رسد، اما این سکه روی دیگری هم دارد و آن احساس انزجار و نفرت من از جو حاکم در ایران به واسطه وجود حکومت ضد زن جمهوری اسلامی است. به واسطه وجود این حکومت نه من و نه هیچ زن دیگری در ایران نتوانسته است آن‌گونه که تمایل دارد برای خودش، بدنش و زندگی‌اش، تصمیم‌گیری کند. در ایران زنان همچون پرندگانی در قفس‌اند که خواب آزادی و بال گشودن را می‌بینند.

نظام جمهوری اسلامی ایران یک نظام دیکتاتوری و ضدزن است که مفاهیم مردسالاری را مدام تولید و باز تولید می‌کند. با زنان به مثابه شهروند درجه دو برخورد می‌شود نه انسانی مستقل و آزاد. این نظام دیکتاتوری برای خصوصی‌ترین مسائل زنان از انتخاب پوشش گرفته تا بارداری، تصمیم‌گیری می‌کند و با زور و سرکوب شدید، زنان را به تبعیت از قوانین خود وادار می‌کند. در ایران به واسطه وجود قوانین زن‌ستیز و نبود قوانین حمایتی از زنان، زنان قربانی خشونت سیستماتیک هستند و با زنانی که بخواهند مالکیت بر بدن خود را نپذیرند و به این قوانین اعتراض کنند به شدت برخورد می‌شود.

همانگونه که شاهد هستیم بسیاری از فعالین مدنی از فعالین حقوق زنان گرفته تا فعالین محیط زیست و حتی کارگری همگی با حکم‌هایی بسیار سنگین در زندان هستند. من ایران را دوست دارم اما نه ایران در بند را.

◼️ در این کتاب به مسائل مختلفی که زنان را به اشکال گوناگون در جامعه حذف، سرکوب و نادیده می‌گیرد اشاره کرده‌اید، از کودک همسری تا عدم اختیار بر بدن. چرا فکر می‌کنید بیان این تجریبات تلخ زیسته و روایت کردن آنها مهم است؟

_: هریک از ما به واسطه جنسیتی که با آن به دنیا آمده‌ایم، تجربیات متفاوتی در زندگی‌مان کسب کرده‌ایم، اما هرگز نمی‌توان تجربیات هر یک از ما را محدود به جنسیت‌مان دانست. وضعیت اقتصادی، تعلق به اقلیت اتنیکی، طبقه اجتماعی، زندگی شهری یا روستایی، شرایط روانی و جسمانی به ویژه سلامت جسمی یا توان‌خواهی و گرایش جنسی همگی عواملی هستند که می‌توانند تجربیات انسان‌ها و به خصوص زنان را تحت تأثیر خود قرار دهند و برخی از زنان را دچار ستم مضاعف کنند. برای مثال من به واسطه طبقه اجتماعی متوسط و زندگی در شهر، کُرد بودن، برخوداری از سلامت جسمی و گرایش جنسی دگرجنس‌گرایی، دارای تجربیات متفاوتی از یک زن مرکزنشین یا روستایی، یک زن هم‌جنس‌گرا یا ترنس یا یک زن توان‌خواه هستم.

اما در کنار این تجربیات متفاوت، تمام زنان ایرانی به واسطه زندگی در کشوری با حکومت دیکتاتوری و مواجه با قوانین ضدزن حاکم بر ایران دارای دغدغه‌ها و مشکلات مشابهی هستند.

سارا افراسیابی

بیان این تجربیات از دو جهت حائز اهمیت است. یک آن‌که زنان دیگری که در شرایط مشابه زندگی می‌کنند با خواندن این تجربیات خود را تنها احساس نمی‌کنند و همین نکته هم باعث ایجاد دلگرمی و آرامش در آنها می‌شود و هم به آنها شجاعت این را می‌دهد که مانند قبل سکوت نکنند و روایت‌های تلخ خود را بازگو کنند. به امید روزی که شاهد آن باشیم که دیگر انسانی به واسطه جنسیت یا گرایش جنسی خود در مقابل تبعیض‌ها سکوت نکند و مطالبه‌گر باشد.

نکته دیگری که در روایت تجربیات زیسته زنان بسیار مهم است، آگاهی‌بخشی به مردان است. تا زمانی‌که زنان تجربیات تلخ خود را بازگو نکنند، مردان نمی‌توانند درک درستی از تأثیرات منفی جسمی و روانی که تبعیض‌های جنسیتی و نابرابری بر زنان تحمیل می‌کنند، دست یابند. تجربه خود من پس از انتشار کتاب این نکته را روشن می‌کند. من پیام‌های زیادی از مردان و زنان دریافت کرده‌ام. بسیاری از زنان به این دلیل که من تجربیات مشترک‌مان را فریاد زدم ابراز رضایت و خوشحالی می‌کنند، از طرفی به دلیل آنچه در فرهنگ ایرانی حیا نام دارد، مردان نتوانسته‌اند از تجربیات تلخ یک زن حتی زنان خانواده‌شان آگاهی یابند و بسیاری از مردان به خواندن این تجربیات واکنش مثبتی داشتند. مسائلی که من در کتاب سلیطه به آنها پرداخته‌ام، تابو هستند، تلاشم این است تا فرصتی را فراهم کنم که مردان بدون سانسور از چالش‌های زن بودن در جامعه ایران از نزدیک آشنا شوند.

◼️ شما در کتاب به گزاره «زنان علیه زنان» اشاره می‌کنید و آن را گزاره‌ای بی‌معنا می‌خوانید، در این باره بیشتر توضیح بدهید.

_: بله همان‌طور که شما اشاره کردید من به گزاره زنان علیه زنان معتقد نیستم. گزاره زنان علیه زنان چندی‌ست در واکنش به تبعیض‌های جنسیتی ناشی از نظام مردسالارانه و ضد زن استفاده می‌شود و مفهوم آن این است که فردی از یک گروه جنسیتی و در این مورد یک زن به بازوی حمایتی از مردسالاری تبدیل می‌شود و بر زنان دیگر تبعیض اعمال می‌کند. این گزاره، زنان را نه دوشادوش هم بلکه در مقابل یک‌دیگر می‌گذارد. من منکر این نمی‌شوم که از مادران گرفته تا مدیر، معلم، ناظم، پزشک متخصص زنان و حتی زنان مأمور گشت ارشد و زندان و بازداشتگاه‌ها، همگی ساز و کارهای مردسالاری را بر زنان دیگر اعمال کرده‌اند، اما نکته قابل توجه این است که این نظام مردسالار است که زنان را در مقابل یک‌دیگر قرار می‌دهد.

زنان و مردان، همگی قربانیان فرهنگ مردسالارانه هستند اما از آنجا که این تبعیض‌ها با شدت بسیار زیادی بر زنان اعمال می‌شود، بیشتر از آن صحبت می‌شود و به این معنا نیست که مردان قربانی فرهنگ مردسالارانه نیستند. در یک نظام مردسالار هر فرد هم می‌تواند قربانی باشد و هم فاعل. زنانی که خود قربانی فرهنگ مردسالاری شده‌اند گاها بدون آگاهی از ساز و کارهای این نظام خود عامل ایجاد تبعیض و باز تولیدکننده آن هستند. همه ما اعم از زن و مرد در جامعه‌ای جنسیت‌زده و زن‌ستیز به دنیا آمده و رشد کرده‌ایم و در مواردی نمی‌توانیم کلیشه‌های جنسیتی را به درستی شناسایی کرده و طبق باورهای سنتی و رایج در جامعه عمل می‌کنیم.

بسیاری از زنان به خصوص متعلق به نسل گذشته به این کلیشه‌های جنسیتی خو گرفته‌اند و پذیرفته‌اند که مردان نسبت به زنان برتری دارند. آنها شهروند درجه دوم بودن خود را باور دارند و اگر زن دیگری بخواهد بر خلاف این معیارها رفتاری انجام دهد او را سرکوب می‌کنند. اما این بدان معنی نیست که یک زن می‌تواند علیه همجنس‌های خودش عمل کند.

◼️ برخی بر این باورند مسائل و مطالبات زنان را باید دسته‌بندی و اولویت‌بندی کرد و معتقدند مثلا مطالباتی مانند حجاب یا حق دوچرخه‌سواری که شما نیز در کتاب خود به آنها اشاره کرده‌اید در اولویت مطالبات زنان نیست، نظر شما چیست؟

_: نه من به هیچ وجه با دسته‌بندی و الویت‌بندی مطالبات زنان موافق نیستم. تمامی مطالبات زنان در ایران از حجاب گرفته تا دوچرخه‌سواری یا ورود زنان به استادیوم‌های ورزشی هر یک در مقام خود دارای اهمیت است. تمامی این مطالبات یک ریشه دارند و آن دست‌یابی زنان به برابری و آزادی است. همان‌گونه که قبل‌تر اشاره کردم نظام مردسالار ساز و کارهای مختص به خود را دارد و هر کدام از این ساز و کارها ریشه یکی از مطالباتی است که زنان تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران برای دست‌یابی به آن تلاش می‌کنند.

تلاش حاکمیت ایران، نگه داشتن زنان در موقعیت فرودست و تبدیل آنان به شهروندان درجه دوم است. زمانی که زنان در موقعیت فرودست و مردان در موقعیت فرا دست قرار می‌گیرند، هر مطالبه‌ای که این موقعیت‌ها را به چالش بکشد، حائز اهمیت است. بسیاری از زنان در ایران تحت ستم چندگانه قرر دارند و نمی‌توان به تبعیض‌ها علیه زنان بدون توجه به این ستم‌ها اعتراض کرد. حاکمیت ایران در تلاش است تا زنان را از عرصه‌های فرهنگی، هنری، ورزشی و سیاسی حذف کند. زنان را به پستوی خانه برگرداند و تنها وظیفه آنان را ازدواج و تولید مثل تعریف می‌کند و برای سرکوب زنان و دوام حکومت دیکتاتوری‌اش برای کنترل همه‌جانبه زندگی مردم ایران از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند. توجه به این مساله باعث می‌شود ما دید متفاوتی به مطالبات زنان داشته باشیم. آزادی زنان در رفتن به استادیوم ورزشی به اندازه داشتن حق طلاق، حضانت و دستمزد برابر، مهم است.

زنانی که از نظر اسلام و جمهوری اسلامی تنها ابژه جنسی هستند و هر رفتار و عمل آنها در جامعه زیر ذره‌بین است و باعث تحریک مردان می‌شود، نمی‌توانند به برابری و حضور پررنگ در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی امید داشته باشند. زنانی که مالک جسم و جان خود نیستند و حتی نمی‌توانند پوشش خود را انتخاب کنند در لایه‌های زیرین نمی‌توانند به حق پایان خودخواسته بارداری یا در اصطلاح عامیانه سقط جنین دست یابند. زنانی که مایملک مردان هستند و هویت مستقلی از مردان خانواده خود ندارند و با حربه ناموس و غیرت سرکوب و کشته می‌شوند، نمی‌توانند به سهم برابر از ارث، دیه یا دستمزد دست یابند. همان‌گونه که پیش‌تر گفتم مطالبات زنان و ریشه‌های آنها به یک‌دیگر گره خوره و جدا از یک‌دیگر نیستند.

◼️ شما در طول کتاب بابت انتخاب‌ها، شخصیت و کاراکتری که داشتید و دارید از خودتان ابراز رضایت می‌کنید و حتی به دخترتان می‌گویید سعی دارید او را هم مانند خودتان تربیت کنید، اما در انتهای کتاب بابت چیزی که «بودید و هستید» از مادرتان عذرخواهی می‌کنید، دلیل این تناقض چیست اگر باورید راه و تصمیم‌های شما درست بوده است؟

_: اولین رابطه عاشقانه‌ای که هر انسانی برقرار می‌کند، رابطه با والدین به خصوص مادر است. زندگی در بطن مادر و وجود او به عنوان مراقبت‌کننده اصلی باعث به وجود آمدن دل‌بستگی در انسان می‌شود. در حالت ایده‌آل ایجاد یک دل‌بستگی ایمن برای رشد عاطفی یک انسان بسیار مهم است. من هم مانند هر انسان دیگری به دنبال برقراری رابطه عاطفی سالم و سازنده با والدینم به ویژه مادرم بودم، اما رابطه ما به خصوص در بزرگ‌سالی به دلایل مشخصی دست‌خوش چالش شد.

زندگی و رشد یافتن در جامعه سنتی ایران برای مادر من و بسیاری از هم‌نسلان او منجر به شکل‌گیری عقایدی سرکوب‌گرانه در رابطه با فرزندان دختر آنها شد. این در حالی است که با پیشرفت تکنولوژی و دسترسی به اینترنت و آشنایی با مکاتبی چون فمینیسم، من و هم‌نسلانم توانستیم با حقوق خود آشنا شویم و همین مسأله منجر به پدیدار شدن شکاف بین نسلی شد. رابطه من و مادرم هم تحت تأثیر همین روند قرار گرفت. من و آن دسته از هم‌نسلان من که به دنبال دست‌یابی به حقوق از دست رفته‌مان هستیم در این شکاف نسلی، آسیب‌های جبران ناپذیری خوردیم.

مادر من نمونه کلاسیک یک مادر مذهبی و سنتی ایرانی‌ست که در تلاش است فرزندانش و به ویژه من را که از نظر او عصیانگر هستم به سمت آنچه که به عنوان مسیر درست به آن باور دارد، هدایت کند. آموزه‌های اسلام در پرورش این دیدگاه در او تأثیر بسیار زیادی دارد. علاوه بر اسلام، انقلاب و حکومت جمهوری اسلامی به تندتر کردن آتش این عقاید سرکوب‌گرانه دامن زده‌اند و طی چهل و اندی سال به شست‌وشوی فکری افراد جامعه پرداخته‌اند.

تمام مواردی که به آن اشاره کردم بر جزئیات روابط افراد حتی در نظام خانواده هم تأثیر گذار بوده‌اند. من به وجود این تعارض‌ها و شکاف بین نسلی واقفم و با جهان‌بینی که در حال حاضر دارم به نوشتن کتاب سلیطه پرداختم. من الگوهای سنتی و کلیشه‌های جنسیتی نسبت به زنان را نمی‌پذیرم و نسبت به آن عصیان می‌کنم و تمام تلاشم این است که این الگوها را شناسایی کنم و در تربیت دخترم به کار نبرم. مخالفت و مشکلاتی که در رابطه میان من و مادرم به وجود آمده است نه میان ما بلکه میان عقاید ماست. در عین حال که من با عقاید ایشان مخالفم، مهر مادر و فرزندی میان ما جاری‌ست و قدردان زحماتی هستم که سال‌ها برای بزرگ کردن من و خواهرانم کشیده است. هرچند که ما متفاوت فکر می‌کنیم ولی رشته‌هایی نامرئی قلب‌های ما را به هم پیوند داده است.

آنچه که طی سال‌ها تلاش برای دست‌یابی به حقیقت، متوجه شده‌ام این نکته است که عصیان من متوجه نظام مردسالاری و حکومت جمهوری اسلامی‌ست که ما را نه در کنار هم بلکه روبه‌روی هم قرار داده است، نه مادرم و هیچ انسانی دیگر. به امید روزی که بتوانیم تعصب و کوته‌فکری را کنار بگذاریم و با یک‌دیگر گفتمانی انسانی برقرار کنیم.