کسانی که شکایت دارند که مهاجران شغل شان را می دزدند، به ندرت متقاضی مشاغلی هستند که قهرمانان فیلم «ثمره کار» (Fruits of Labor) در آن‌ها مشغول به کارند؛ مشاغلی مانند تمیز کردن خانه‌های دیگران یا کار در شیفت نیمه شب در یک کارخانه‌ی فرآوری مواد غذایی. به نظر نمی‌رسد که سخت‌کوشی مداوم، این خانواده‌ی مکزیکی-آمریکایی ساکن در سواحل مرکزی کالیفرنیا را به رویای آمریکایی نزدیک‌تر کند. اولین اثر امیلی کوهن ایبانز نگاهی پر رنگ و لعاب به زندگی هایی دارد که به ندرت در رسانه‌های محبوب نمایش داده می‌شوند، اگرچه او این دیدگاه را نیز تا حدودی با تلنگرهای جزئی هنرمندانه و بی‌علاقگی به توضیح برخی موضوعات اساسی، مبهم می‌کند.

پوستر فیلم ثمره کار ساخته امیلی کوهن ایبانز

اشلی ۱۸ ساله، سال آخر دبیرستان است، اما نگران فارغ‌التحصیل‌شدنش است: او اغلب سر کلاس‌ها بسیار خسته است، چرا که تمام شب در خط مونتاژ، به بسته‌بندی توت فرنگی‌های منجمد شده مشغول است. او قدرت انتخاب زیادی در این زمینه ندارد، زیرا از ۱۵ سالگی برای کمک به سه خواهر و برادر کوچک‌ترش کار کرده است. مادر آنها بئاتریس، به دلیل وضعیت غیرقانونی‌اش، گزینه‌های شغلی محدودی دارد. او هفت روز هفته در محله‌های مرفه به نظافت منازل مشغول است. فرزندان او همگی در اینجا به دنیا آمده‌اند (پدر آنها ظاهراً مدت زیادی است که از زندگی آن‌ها خارج شده است)، اما به نظر می‌رسد که رگه‌ی آمریکایی آنها، تاکنون برایشان سود چندانی نداشته است؛ آنها در یک خانه‌ی مخروبه زندگی می‌کنند و ظاهراً با دوازده خانواده‌ی دیگر سرویس بهداشتی مشترکی دارند.

ما می‌خواهیم توضیح بیشتری در مورد چرایی این وضعیت داشته باشیم (نه فقط این که چنین وضعیتی چگونه ظاهری دارد)، اما  «ثمره کار» (Fruits of Labor) همسایه‌ها یا حتی دو خواهر و برادر کوچک تر اشلی را نشان نمی‌دهد. ما دوست پسر او، آدریان و همچنین برادر ۱۶ ساله‌اش، اشفورد را می‌بینیم که باعث خشم اشلی می‌شود، زیرا تمام چیزی که برای او اهمیت دارد اسکیت‌برد، بازی‌های ویدیویی و دوست دخترش خی‌منا است. (اشلی می‌ترسد در صورت باردار شدن خی‌منا، مجبور به حمایت از افراد بیشتری شود). در این میان، آنها به شدت پیگیر گزارش‌های تلویزیونی درباره‌ی سیاست‌های جدایی خانواده‌ها و حملات «اعمال مهاجرت و گمرک ایالات متحده» دولت ترامپ هستند و بئاتریس طبیعتاً از اینکه ممکن است هدف اخراج از کشور قرار گیرد، وحشت دارد.

محتوای واقع‌گرایانه‌ی این فیلم جالب اما شیوه روایت آن کمی نامناسب است. به جای نشان دادن آنچه در خانواده اتفاق افتاده است، اغلب، آن اتفاق به ما گفته می‌شود. در پایان، می‌توان احساس کرد که اوضاع به سمت بهتر شدن رفته است، اما اطلاعات کمی در مورد چگونگی تحقق این بهبود داده می‌شود. آیا مسئولیت‌های کاری اشلی به نحوی کاهش یافته است که بتواند تمرکز بیشتری بر روی تحصیلش داشته باشد؟ دانستن این موضوع جالب می‌بود. شاید بهتر بود ایبانز بر روشن کردن چنین موضوعات اساسی‌ای تمرکز می‌کرد تا این که تلاش زیادی را صرف اقدامات شاعرانه‌ی زیبا اما نسبتاً پرتنش فیلم کند؛ اقداماتی که شامل تصویربرداری گاه گشتی (تایم لپس) از طبیعت و مواردی از این قبیل است. نمادگرایی او کمی بیش از حد عاری از تخیل است: وقتی اشلی خود را مانند یک «لاک‌پشت وحشت‌زده» یا «گل در حال شکفتن» توصیف می‌کند، همزمان، تصاویر کلوز آپ از لاک‌پشت‌ها و گل‌های واقعی نشان داده می‌شود.

البته، تکنینک‌های تولید فیلم به اندازه‌ای تکامل یافته هست که نشان دهد ایبانز آینده‌ای استوار دارد. همچنین شکاف‌های روایی این مستند، که از نظر فنی بسیار ماهرانه تولید شده است، تا حدی با موسیقی متن خوب یامیل رزک که مبنتی بر ساز کیبورد می‌باشد، پوشانده شده است.