رانندگان پیک موتوری اسنپ در حال آموختن‌اند. در اعتصاب و تجمع اخیر آنها، هم نشانه‌های تازه‌ای از اتحاد و سازماندهی دیده می‌شود و همچنان نشانه‌هایی از تفرق و عمل نکردن بر اساس خواست جمعی. نباید فراموش کرد که شرایط کاری رانندگان پیک موتوری اسنپ فاقد حداقلی‌ترین قوانین و مقررات بازار کار است و آنها در نبود سندیکا و تشکلی که اعتراضات آنها را سازماندهی کند مبارزه برای بهبود وضعیت کاری‌شان را تمرین می‌کنند. آنها مدت‌ها است به پایین بودن دستمزد، محرومیت از بیمه و امنیت شغلی اعتراض دارند و تا امروز چندین‌بار تجمع و اعتصاب کرده‌اند. نرخ پایین کرایه‌ها و نرخ کمیسیون شرکت از جمله موارد اصلی اعتراض‌های آنها بوده است. دلایل عمده اعتراضات رانندگان اسنپ همان خواسته‌های عام طبقه کارگر در ایران است با این‌حال اسنپ و شرکت‌های نظیر آن حتی نمی‌خواهند موتورسواران و رانندگان را با عنوان کارگر به رسمیت بشناسد.

اسنپ نمادی است از سرمایه‌داری افسارگسیخته امروز ایران که به هیچ قانون و قاعده‌ای در برابر نیروی کار تن نمی‌دهد. پیک‌های موتوری اسنپ نیز نمادی از استثمار عریان در بازار کار ایران هستند که حتی قراردادهای موقت هم شامل حالشان نمی‌شود. نتیجه سال‌ها پیاده‌سازی سیاست‌های نئولیبرالی در اقتصاد ایران و سرکوب نیروی کار به جایی رسیده که شرکت‌های بزرگ تاکسی اینترنتی در ایران بدون آنکه با هیچ مسئله‌ای روبرو باشند سال‌ها است استثماری مضاعف برای رانندگان فراهم کرده‌اند و رانندگانی که در اسنپ و شرکت‌های نظیر آن کار می‌کنند پس از سال‌ها کارکردن با شرایطی که از سوی کارفرما به آنها تحمیل می‌شود، همچنان در نقطه صفر قرار دارند و از بیمه و سنوات و قرارداد و مزایای حداقلی کار بی‌بهره‌اند.

نرخ پایین کرایه‌ها و سود شرکت

دستمزد مسئله عمده کارگران و بازنشستگان ایران است. دهه‌ها سرکوب مزدی باعث ایجاد فاصله‌ای عمیق میان درآمدها و هزینه‌ها شده و رانندگان اسنپ به شکل وخیم‌تری با این مسئله روبرو هستند. آنها می‌گویند در چند سال اخیر هزینه‌ها ماه به ماه افزایش داشته اما نرخ کرایه‌های آنها توسط شرکت در پایین‌ترین حد ممکن نگه داشته شده و شرایط آنها روز به روز وخیم‌تر شده است. یکی از رانندگان پیک موتوری اسنپ می‌گوید:

«راننده‌های موتور هیچ حقی در اسنپ ندارند. همیشه حق با مسافر و شرکت است. در تعیین نرخ کرایه‌ها شرکت فقط به سود و منفعت خودش فکر می‌کند و با پایین نگه داشتن کرایه‌ها انگار که دستش را در جیب ما می‌کند تا سود بیشتری کسب کند. کسی که در گرما و سرما پشت موتور می‌نشیند تا مسافر جابجا کند یا بسته و غذا ببرد، هیچ راه دیگری برایش وجود نداشته و شرکت به بدترین شکلی از این مسئله سوء‌استفاده می‌کند».

او می‌گوید با این وضعیت کار کردن «صرف نمی‌کند» اما هیچ گزینه دیگری هم برای آنها وجود ندارد و در نتیجه تنها راه پیش رویشان اعتراض و تلاش برای کار کردن با وضعیت منصفانه‌تر است. با این حال اسنپ نه تنها هیچ توجهی به اعتراضات‌شان نداشته بلکه تلاش کرده معترضان را سرکوب کند:

«هیچ حق اعتراضی برای ما وجود ندارد و حتی نمی‌توانیم با شرکت تماسی برقرار کنیم. اعتراض کردن مساوی است با بلاک شدن و حذف شدن. بعضی از شرکت‌ها راننده‌های مهاجر بدون گواهینامه هم قبول می‌کنند چون آنها حاضرند با همین وضعیت کار کنند و اعتراضی هم ندارند».

رانندگان پیک موتوری اسنپ می‌گویند اگرچه کاری جز این ندارند و هر روز در خدمت شرکت هستند اما نه قراردادی دارند نه بیمه و سنوات کاری و درواقع هیچ آینده‌ای در این کار برایشان وجود ندارد. علاوه بر این با افزایش هزینه‌ها آنها نه فقط چشم‌اندازی از آینده ندارند بلکه امروز هم از امکانات یک زندگی حداقلی محروم هستند:

«تا همین سه چهار سال پیش قیمت موتورسیکلت نو ۲ میلیون تومان بود و کرایه یه مسیر برای رساندن بسته مشتری حدودا ۲۰ هزارتومان بود. امروز همان موتورسیکلت به ۴۰ میلیون تومان رسیده یعنی ۲۰ برابر شده اما کرایه همان مسیر برای منِ راننده ۴۰ هزارتومان شده یعنی دو برابر افزایش کرایه برایم لحاظ شده. خود من آخر سال ۹۹ شرایطی و قسطی موتور عوض کردم. از یک ماه بعدش یعنی در فروردین ۱۴۰۰ همه قیمت‌ها بالا رفت به جز کرایه‌ها و توی قسط موتور ماندم. امروز بعد از یکسال و خرده‌ای کار کردن هیچ پیشرفتی نکردم که هیچ عقب هم رفتم. با این کرایه‌ها و هزینه‌ها واقعا فایده‌ای نداره با موتور کار کردن. موتور به خرج بیافته هرچه درآوردی را باید خرج خودش کنی».

رانده‌شدگان بازار کار

رانندگان پیک موتوری اسنپ وارث همه مسایل نیروی کار رانده‌‌شده‌ای هستند که دهه‌ها است در اقتصاد ایران سرگردان‌اند. نگاهی به دو، سه دهه اخیر نشان می‌دهد موتوسوارانی که معیشت‌شان را با خیابان و موتور گره زده‌اند همیشه به جز نبرد برای معاش با نیروهای دیگری هم مبارزه کرده‌اند.

بیکاری‌های گسترده و نبود فرصت‌های شغلی جدید و سرکوب مزدی نیروی کار در طول چند دهه اخیر باعث رشد فزاینده مشاغل غیررسمی و روی آوردن بخشی از نیروی کار به خیابان برای امرار معاش شده است. دستفروشی نمونه‌ای قدیمی‌تر از گره خوردن معیشت و خیابان است. اما موتورسورانی که برای امرار معاش خیابان‌های شهر را به محل کسب درآمد بدل کرده بودند از دهه هفتاد حضوری ملموس در شهرها داشتند و هرچه گذشت به تعداد آنها اضافه شد. اگر آنها در ابتدا اغلب در بازار و خیابان‌های مرکزی شهر دیده می‌شدند به مرور در همه جای شهر گسترش یافتند.

موتورسوارانی که مجبور بوده‌اند خیابان را به محل کسب درآمد تبدیل کنند همیشه درگیر نبردی چندبعدی بوده‌اند. آنها برای چندین سال با مخالفت‌های شهرداری‌ها و نیروهای پلیس روبرو بودند که حاضر نبودند نیروی دیگری سلطه آنها بر خیابان‌ها را به چالش بکشد. اما برای بخشی از جامعه که دیگر هیچ راهی به جز مسافربری یا باربری با موتور برای کسب درآمد نداشت، خیابان محل مرگ و زندگی بود.

در طول دو دهه هشتاد و نود حضور موتورسوارانی که با موتور مسافربری می‌کردند ملموس‌تر شد و آنها به مرور در همه نقاط شلوغ شهر دیده شدند. در آغاز دهه نود یکی از این موتورسواران به روزنامه «شرق» گفته بود:

«قبلا کاسب بودم اما ورشکست شدم. چند سال در صنعت کفش و چرم فعالیت می‌کردم اما سه سال قبل ورشکسته شدم… قافیه را به کالاهای وارداتی و چینی باختیم. حالا با یک هوندا ۱۲۵ مسافربر شدم».

امروز در میان پیک‌ها و موتورسواران مسافربر، هم آدم‌هایی دیده می‌شود که در سنین ابتدایی ورود به بازار کار قرار دارند و هم کسانی که به طور طبیعی باید دوره بازنشستگی‌شان را سپری کنند. سرنوشتِ آنها در جامعه‌‌ای که مدام آدم‌هایش را پس می‌زند در خیابان و پشت موتور پیوند خورده است. در میان آنها چه بسیار آدم‌های تحصیل‌کرده هم وجود دارند که از یافتن کار ناامید شده‌اند. آمار‌های پیک بادپا در دهه هشتاد نشان می‌داد که بیش از صد جوان تحصیل‌کرده در این شرکت خدمات موتوری شهرداری تهران مشغول به کار بوده‌اند. امروز و با گذشت دو دهه تعداد تحصیل‌کردگانی که با موتور کار می‌کنند بسیار بیشتر شده است.

کار با موتور راه‌حل ضروی، اجباری و احتمالا پایانی نیروی کاری است که از بازار کار رانده شده است. علیرضا صادقی در کتابی با عنوان «زندگی روزمره تهی‌دستان شهری» فصلی را هم به بررسی وضعیت موتورسواران معیشتی اختصاص داده و از آنها با عنوان رانده‌شدگان اجتماعی نام برده است. او در بخشی از پژوهشش می‌گوید:

«موتورسوار معیشتی شباهتی به پرسه‌زن یا بیکاره سرخوش خیابان نداشت؛ همان دوره‌گردی که بدون عجله در شهر قدم می‌زند و از تماشای شهر لذت می‌برد. موتورسواران معیشتی درگیر یک کارناوال‌بازی خیابانی هم نبودند؛ آن‌گونه که ماشین‌بازها و موتوربازها معابر شهر را به مکانی برای تفریح و خوش‌گذرانی تغییر می‌داند. موتوری‌ها از سنخ کارگران زیست‌معیشتی بودند: نیروی کار آزاد و در دسترسی که کارشان را به طور غیررسمی می‌فروختند. آنها از هویت شغلی بدنام شده، مجازات پلیس، سختی و مخاطرات کار و فقدان تامین‌های اجتماعی در رنج و هم زمان در مضیقه مالی بودند.»

پیک‌‌های موتوری اسنپ و شرکت‌های نظیر آن، وارث همین وضعیت هستند: کاری دشوار با حداقل درآمد، بدون بیمه و بی‌چشم‌اندازی از آینده و پیشرفت شغلی.

از نمای دیگر

پیک‌های موتوری اسنپ هر روز در متن و معرض نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی قرار دارند و هیچ امیدی به بهبود این وضعیت برایشان وجود ندارد. کار کردن با موتور در خیابان‌ها در غیاب حداقلی‌ترین مزایای شغلی نمادی از شهری شدن سرمایه است. سرعت برای جابجا شدن سرمایه حیاتی است و موتورسواران نیروی کار ارزان‌قیمت و در دسترسی هستند که در هر شرایطی حاضر به کار کردن هستند و این امکان را فراهم می‌کنند.

اسنپ و شرکت‌های نظیرش که زیر بار هیچ قاعده و قانونی نمی‌روند موتورسوارانی می‌خواهند که همیشه به مشتری‌هایی که اغلب از طبقه متوسط به بالا هستند با کمترین دستمزد سریع‌ترین خدمات را بدهند. یا آنها را در شهر جابجا کند یا مثلا خریدها و غذایشان را از فروشگاه‌ها و رستوران‌ها به دست‌شان برساند. در این میان این موتورسواران هر روز زیر فشار نابرابری قرار دارند. یکی از کسانی که اغلب از طریق اسنپ سفارش غذا می‌دهد می‌گوید:

«هر وقت با دوست یا همکاری قرار ملاقات داشته باشم ناهار را هم در دفتر کارم می‌‌خوریم و همیشه آنلاین سفارش غذا می‌دهم و از پیک تحویل می‌گیرم. چند روز پیش برای دو نفر غذا سفارش دادم و وقتی پیک موتوری رسید و غذا را به همراه فاکتور تحویل داد، دیدم پول غذا برای دو نفر بیشتر از یک میلیون تومان شده است. درواقع این اولین روزی بود که بعد از گرانی‌های اخیر سفارش غذا می‌دادم. تا قبل از آن همیشه از همین رستوران غذا می‌گرفتم و هیچ‌وقت پول دو غذا این‌قدر نمی‌شد. اما گران شدن غذا یک بخش ماجرا بود و بخش دیگر خجالتی بود که از موتورسواری که غذا را آورده بود کشیدم. خجالت کشیدم کارت بانکی‌ام را بدهم تا 1 میلیون و دویست هزارتومان برای ناهار دو نفر کارت بکشد».

این موقعیت تناقض‌آمیزی است که امروز بیش از هر زمان دیگری در ایران نمود دارد. موقعیت نابرابر به نوعی موقعیت شرم‌ برای طرف فرادست است که با سلطه قواعد بازار از بین رفته و فراموش می‌شود و حتی به ضد خودش بدل می‌شود. این تناقض و حس شرم از موقعیت نابرابر را بودلر در قطعه‌ای از «ملال پاریس» به گونه‌ای درخشان روایت کرده است.

در قطعه «چشم‌های فقیران»، راوی به معشوقش توضیح می‌دهد که چرا میان آنها فاصله‌ افتاده و او از معشوقش متنفر شده است. او تعریف می‌کند که پس از آنکه روزی طولانی را کنار هم گذرانده بودند، با رسیدن شب به کافه‌ای تازه تاسیس در بلواری نوساز در پاریس می‌روند؛ کافه‌ای که درونش از زرق و برق می‌درخشد و تزئینات در و دیوارش به شکلی است که انگار «سراسر تاریخ و اساطیر در خدمت شکم‌خوارگی نهاده شده بود». اما به جز چشم‌های عاشق و معشوق، چشمان دیگری هم بر این منظره خیره شده:

«روبروی ما، بر سنگفرش خیابان مردی نشسته بود که چهل ساله می‌نمود. سیمایی خسته و ریشی جوگندمی داشت. دست پسربچه‌ای در دستش بود و طفل دیگری را که یارای راه رفتن نداشت، در بغل گرفته بود. وظیفه دایه انجام می‌داد و کودکانش را آورده بود تا هوای شبانه استنشاق کنند. همه آنان جامه ژنده‌ای دربرداشتند. قیافه آنان بسیار جدی می‌نمود و چشمانشان بر کافه خیره بود و آنان را با اعجابی به یک‌اندازه که بر حسب سن جزئی تفاوت می‌یافت، تماشا می‌کردند.»چشم‌های غریبه به درون زل زده‌اند و در نگاه هر کدام می‌توان چیزی خواند. چشمان پسربچه می‌گوید «چه قشنگ است! چه قشنگ است! ولی مکانی است که تنها کسانی که مثل ما نیستند می‌توانند بدان داخل شوند». مرد نمی‌تواند نگاه‌های خیره به درون را تاب بیاورد و تلاقی چشم‌ها موقعیت تناقض‌آمیزی را که در آن قرار دارند پررنگ می‌کند: «نه تنها از نظاره چشم‌های آنان دل من بر آنها سوخت، بلکه به سبب پیاله‌ها و تنگ‌هایی که در جلو ما قرار داشت، و فزونتر از تشنگی ما بود، احساس شرمساری‌ای کردم». اما زن حسی متفاوت از چشمهای خیره به درون دارد و همین تفاوت عامل شکل‌گیری فاصله میان آنها است. زن می‌گوید: «اینها با چشم‌هایشان که مثل دروازه باز کرده‌اند، مرا ناراحت می‌کنند. ممکن است به مدیر کافه بگویید که اینها را از اینجا براند؟».

رانندگان پیک موتوری وضعیتی این‌چنینی دارند؛ رانده‌شدگانی هستند که هر روز نابرابری جامعه را از نزدیک‌ترین فاصله می‌بینند و برای حداقلی‌ترین خواسته‌هایشان مبارزه می‌کنند و شاید گاهی حس شرم را در طبقه فرادست زنده کنند.