«سرانۀ مطالعۀ کتاب در ایران پایین است»، شاید این تکراری‌ترین و کلیشه‌ای‌ترین جمله‌ای باشد که در رابطه با فرهنگ کتاب و کتابخوانی از نویسندگان، روزنامه‌نگاران و متولیان چاپ و نشر کشور به گوشمان می‌رسد؛ جمله‌ای که از فرط تکرار عادی شده است. در ابتدای سال‌های دهۀ ۱۳۸۰ بود که تعدادی از انتشاراتی‌های تهران برای جبران سرانۀ مطالعه و ترغیب مردم به کتابخوانی اقدام به راه‌اندازی اماکنی به اسم «کافه ‌کتاب» کردند. کافه کتاب‌ها فرهنگی وارداتی از غرب بود. اما طولی نینجامید که این پدید نیز مانند بسیاری از پدیده‌های وارداتی و نوظهور دیگری در ایران، شکل و کارکرد متفاوتی از آنچه بود به خود گرفت و تنها محدود به تهران نماند. استقبال عمومی از کافی ‌شاپ‌ها، فعالان حوزۀ کتاب را بر آن داشت که مکانی را به بهانۀ صرف قهوه و نوشیدنی برای بالا بردن فرهنگ کتابخوانی جامعه ایجاد کنند. ماجرای کافه‌ کتاب‌ها در ایران، مانند هر ماجرای دیگری در این کشور، متضاد و گاه درهم‌‌وبرهم است. هر شهری در این باره برای خود قصه‌ای دارد، این گزارش، قصۀ شهر سنندج است.

به گزارش روابط عمومی ادارۀ کل ارشاد و فرهنگ اسلامی کُردستان، اولین کافه کتاب این استان سال ١٣٩٣ افتتاح شد. در خروجی خبرگزاری این اداره (به تاریخ فوق) آمده است:

 «نخستین کافه کتاب کردستان با عنوان “کافه کتاب ترنج” با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کردستان و اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان کردستان در سنندج راه اندازی می‌شود.» 

 در ادامه نیز به نقل از مدیر کل اسبق کتابخانه‌های عمومی استان آورده:

«علاقه‌مندان می‌توانند با حضور در کافه کتاب، به بهانه نوشیدن و تامین غذای جسم هر چه بیشتر با کتاب و کتابخوانی که غذای روح است مانوس شوند.»

اما بعد از هشت سال از افتتاح اولین کافه کتاب استان، که امروزه تنها اسمی از آن باقی مانده است، گویی رفتار متناقض ادارات دولتی استان کردستان آرزوی ترویج کتابخوانی را از این اماکن سلب کرده است.

آمار رسمی دربارۀ تعداد کافه کتاب‌های مرکز استان کردستان وجود ندارد، اما سنندج شهری‌ست پر از کافی شاپ، کافه رستوران و تعدادی کافه کتاب. کافه کتاب‌ها پاتوق نویسندگان، موزیسین‌ها، سینماگران، نقاشان و به کل افرادی‌ست که به شکلی دغدغۀ فرهنگی دارند. به یکی از این کافه کتاب‌ها سر زدم. مکانی با طراحی منحصربه فرد همراه با موسیقی نرم و گوش نواز. چند قفسه کتاب در گوشه و کنار سالن چیده بودند. بیشتر کتاب‌ها کهنه و رنگ‌ورو رفته به نظر می‌آمدند، معلوم نبود از تورق زیاد بود یا از همان ابتدا با این سرووضع در قفسه‌ها جایی گرفته بودند. جایی را برای نشستن و گپ‌وگفت با مشتری‌ها پیدا کردم.

استقبال عمومی

نیما یکی از مشتری‌های دائم اینجا است، او خود را شاعر معرفی می‌کند و می‌گوید تقریباً هر روز به کافه کتاب می‌آید:

«حس خوبی دارم وقتی دور و برم کتاب است. بعضی وقت‌ها نگاهی بهشان می‌اندازم. راستش اینکه هر روز می‌آیم اینجا ربطی به کتابخوانی ندارد، بیشتر می‌آیم با دوستام گپ بزنم.»

گفتم با وجود افراد زیادی که اینجا حضور دارند، قسمت قفسۀ کتاب‌ مشتری ندارد و ظاهراً کسی سمتشان نمی‌رود، در پاسخ می‌گوید:

«این روزها کسی به کتاب خواندن علاقه‌ای نشان نمی‌دهد، وضعیت اقتصادی طوری شده که فرصتی برای مطالعه نگذاشته، همۀ ما درگیر کاروکاسبی هستیم و اصلاً نمی‌توانیم روی کتاب تمرکز کنیم.»

اما یکی از مشترهای کافه معتقد است تنها وضعیت اقتصادی نیست که مردم را به کتاب بی‌علاقه کرده، او می‌گوید:

«هر چیزی که دور و بر ماست، ما را از کتاب خواندن دور می‌کند. شما دقت کنید با وجود شلوغی که اینجاست اصلاً می‌شود مطالعه کرد؟ من هیچ وقت نمی‌توانم همچین جایی مطالعه کنم. حتی نمی‌دانم تو این قفسه‌ها چه کتاب‌های وجود دارد. خیلی از کافه‌ها کتاب را برای دکور می‌گذارند. این روزها همه سرشان تو موبایل است.»

هر اتفاقی که به تعریف نهادهای دولتی بی‌حجابی یا در ضدیت با اسلام تفسیر شود و در کافه اتفاق بیفتد مسئولیت‌اش با صاحب کافه است. به همین خاطر صاحبان کافه‌ها مجبورند نقش گشت ارشاد را بازی کنند. آن‌ها مجبورند در کافه کتاب‌ها دوربین‌های مدار بسته نصب کنند. مأموران معمولا سر زده می‌رسند، رفتارشان آرام و با نزاکت است اما با بی‌حجابی، سیگارکشیدن خانم‌ها و هرچیزی که برای آنها مصداقی از منکرات باشد برخورد می‌کنند.

 ژوان دختری کم سن و سال است که گیتار می‌زند. به قول خودش بیشتر برای گذران وقت به کافه می‌آید. گفتم کافه کتاب جایی برای مطالعه یا حداقل آشنایی با کتاب‌ و مجلات تازه منتشر شده است، وقتی تنها برای گذاران وقت اینجا می‌آید چرا به کافه شاپ نمی‌رود؟ می‌گوید:

« دلیل خاصی ندارم. بیشتر دوستام اینجا جمع می‌شوند و منم میام پیششان.»

دوست‌های صادق او را یک فیلم‌باز حرفه‌ای می‌دانند، می‌گوید:

«به نظر من لازم نیست کافه کتاب‌ها تنها به ترویج کتابخوانی اقدام کنند. می‌توانند اکران فیلم داشته باشند یا جلساتی در نقد فیلم هم برگزار کنند. همه چیز که کتاب نیست.»

کتاب‌ها تنها در قفسه‌ها خاک می‌خورند و توجه کسی را جلب نمی‌کنند. استقبال از نوشیدنی و کیک خیلی بیشتر از کتاب است و از عنوانِ کافه کتاب، تنها کافه‌اش بر جای مانده است.

رسالت فراموش شده

مدیر کافه می‌آید و به ژوان به خاطر روسری افتاده‌اش تذکر می‌دهد. ازش می‌پرسم اینجا کسی اهتمامی به کتاب خواندن دارد؟ می‌گوید:

« متاسفانه خیلی کم پیش می‌آید کسی کتابی به دست بگیرد. ما تلاش کردیم که محیطی مناسب برای علاقه‌مندان به کتاب ایجاد کنیم ولی متاسفانه علاقه‌مندسازی جامعه تنها کار کافه کتاب‌ها نیست و باید برنامه‌ریزی‌ دولتی هم پشت قضیه باشد. ما تنها می‌توانیم وضعیت اقتصادی خودمان را سامان دهیم.»

می‌گویم سنندج کم نویسنده و هنرمند ندارد، آیا کافه کتاب‌ها توانستند شرایطی را برای آشنایی افراد با این اشخاص به وجود آورده‌اند؟ در پاسخ و با تاکید می‌گوید:

«فعالیت اصلی کافه کتاب‌های سنندج برگزاری جلسات و نشست‌های نقد کتاب است. نه تنها کافۀ ما بلکه بیشتر کافه‌ها همچین برنامه‌های برگزار می‌کنند. اما متاسفانه خیلی‌ها تو این کار به مشکل برخورداند.»

پرسیدم به نظر می‌رسد سیاست دوگانۀ در قبال کافه کتاب‌ها اعمال می‌شود، مثلاً همزمان که مدیر کل فرهنگ و ارشاد به کافه کتابی در شهر سر می‌زند، کافۀ دیگر به خاطر فشار ادارات مربوطه مجبور است تعطیل کند، متولی اصلی کافه کتاب‌ها چه ارگانی‌ست؟ در پاسخ می‌گوید:

«متاسفانه مشخص نیست صنف یا ادارۀ که باید به آن مراجعه کنیم کدام است، نیروی انتظامی؟ ارشاد؟ اماکن؟ صنف مشخصی برای کافه کتاب‌ها تعریف نشده است. در اوایل قرار بود زیر مجموعۀ چاپ و نشر قرار گیریم، بعد گفتند زیرمجموعۀ رستوران‌دارها، آن هم به نتیجه نرسید. در واقع پا در هواست. مشخص نیست باید به کجا مراجعه کنیم.»

کافه کتاب‌ها برای هر برنامه‌ای باید مجوز بگیرند. لیست سخنرانان، یا کتابی که قرار است رونمایی یا نقد شود را هم باید ارائه دهند. کتاب باید حتماً مجوز وزارت ارشاد ایران را داشته باشد. دربارۀ هر چیزی نمی‌توان جلسه برگزار کرد. سخنران‌ها هم می‌دانند که نباید هر حرفی را بزنند چون برای خودشان هم دردسر می‌شود.

گپ‌وگفتمان گرم می‌شود. می‌گویم به روسری افتادۀ یکی از خانم‌ها گیر دادی و روی دیوار کافه تذکری دربارۀ سیگارنکشیدن خانم‌ها چسپانده‌ای، آیا از سوی اماکن، ارشاد یا هر جایی دیگری شما را مجبور به این کار می‌کنند؟ در جواب گفت:

« هر اتفاقی که به تعریف نهادهای دولتی بی‌حجابی یا در ضدیت با اسلام تفسیر شود و در کافه اتفاق بیوفتد مسئولیت‌اش با ما است. به همین خاطر خیلی وقت‌ها مجبوریم نقش گشت ارشاد را بازی کنیم. هرچند خیلی مراعات می‌کنیم و نمی‌شود بچه‌های مردم را به رعایت یک سری امور مجبور کرد.» پرسیدم نظارت به چه شکلی صورت می‌گیرد، همیشه که مامور اماکن یا ارشاد اینجا نیست؟ با دست اشاره‌ای به دوربین‌های داخل کافه کرد و گفت: « الزام کرده‌اند دوربین مدار بسته کاربگذاریم، بعضی‌ وقت‌های می‌آیند و چک‌اش می‌کنند. جدایی از این، سر زده می‌رسند، هرچند رفتارشون آرام و با نزاکت است اما با بی‌حجابی، سیگارکشیدن خانم‌ها و هرچیزی که برای آنها مصداقی از منکرات باشد برخورد می‌کنند. یعنی به ما تذکر می‌دهند و ما هم مجبوریم به مشتری‌ها گوش‌زد کنیم.»

 دربارۀ نحوۀ برگزاری نشست‌ها و جلسات پرسیدم. او که از رفتار ادارات استان گله‌مند است می‌گوید:

«برای هر برنامه‌ای باید مجوز بگیریم. لیست سخنرانان، یا کتابی که قرار است رونمایی یا نقد کنیم را باید ارائه بدهیم. کتاب باید حتماً مجوز وزارت ارشاد ایران را داشته باشد. دربارۀ هر چیزی نمی‌توانیم جلسه برگزاری کنیم، چون فوراً از سمت نهادهای امنیتی بازخواست می‌شویم. خود سخنران‌ها هم می‌دانند که نباید هر حرفی را بزنند چون برای خودشان هم دردسر می‌شود.»

 نبود متولی خاصی برای کافه کتاب‌ها آنها را با مشکل زیادی روبرو کرده است. یکی از گردانندگان سابق این کافه‌ها می‌گوید برای هر برنامه‌ای باید مجوز می‌گرفتیم، اگرچه پرسۀ مجوز بعضی‌وقت‌ها راحت بود و گیر و گرفت آنچنانی نداشت، اما هیچ برنامه‌ای بدون مجوز ارشاد و نیروی انتظامی امکان‌پذیر نبود. دربارۀ تعطیلی کافه و مشکلات‌شان پرسیدم. گفتم سال‌های گذشته کافه کتاب‌های استان فعال‌تر بودند، اما امروزه هم تعداد آنها و هم فعالیتشان معدودتر شده است، آیا از سمت ارگان‌های دولتی موانعی ایجاد شده است؟ گفت:

«راستش معلوم نیست که باید به کدام ارگان جواب می‌دادیم. اداره ارشاد می‌گفت کارتان را انجام دهید، اما نیروی انتظامی یا اصناف موانعی را ایجاد می‌کرد. به معنای واقعی سردرگم بودیم.»

سیاست دوگانۀ ترویج کتابخوانی

در ابتدا کافه کتاب‌ها قرار بود مکانی برای تشویق عموم به کتابخوانی باشند اما گویی این امکان میسر نشده است. یکی از مشتریان کافه که دانش‌آموختۀ فلسفه است و خود را مترجم معرفی می‌کند، معتقد است دلیل عدم استقبال از کتابخوانی ربطی به کم‌کاری کافه کتاب‌ها ندارد. او می‌گوید:

«کافه کتاب‌ها حداکثر کاری که می‌توانند بکنند برگزاری جلسات نقد کتاب و نشست‌های فرهنگی است، که به ظاهر می‌تواند تا حدودی فرهنگ مطالعه را بالا ببرد، اما قضیه اینجا خاتمه پیدا نمی‌کند. مخاطبی که مثلاً در جلسه نقد شرکت می‌کند بعد از خروج از کافه با هزار دلیل برای کتاب نخواندن روبرو می‌شود. اتفاقاً حس می‌کند با یک جلسۀ یکی دو ساعته بخشی از احتیاج‌اش به کتاب جبران شده.»

سال گذشته سنندج را به عنوان هفتمین پایتخت کتاب کشور معرفی کردند، عنوانی که امروز هم با خود یدک می‌کشد. به گفتۀ مدیران اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی کردستان، ارائۀ اسناد و مدارک ترویج کتابخوانی از سوی آنها، باعث شد که سنندج در رقابت بین ١٩١ شهر متقاضی، این عنوان را کسب کند. از این مترجم پرسیدم با این مستندانت آیا دولت توانسته برنامه‌ای برای افزایش فرهنگ کتابخوانی در کردستان ارائه دهد. او که بخشی از این مستندات را جعلی می‌داند می‌گوید:

« عنوان پایتخت کتاب، یک عنوان نسبی است. یعنی سنندج به نسبت شهرهای دیگر نه به شکل مستقل. اتفاقاً دولت بر عکس ادعای که مطرح می‌کند هرگز به سمت ترویج کتابخوانی نرفته است. وقتی هزارویک ممیزی و سانسور روی کتاب اعمال می‌شود، به نویسنده و مترجم توصیه می‌شود فلان بحث را حذف یا اضافه کنند، به هر نشستی مجوز داده نمی‌شود و از سوی دیگر، وضعیت اقتصاد و معیشت را به سمتی سوق می‌‌دهد که تمام دغدغۀ جامعه اقتصادی شود، کاملاً طبیعی‌ست که کتاب و کتابخوانی از سبد کالایی افراد حذف شود.»

او در پاسخ به این سوال که آیا کافه کتاب‌ها می‌توانند حداقل بخشی از معضل کتابخوانی را جبران کنند؟ گفت:

«بدون شک هر فعالیت فرهنگی در ایران وابسته به مجوز و اجازه سیاسی است. شما فرض کنید حتی اگر کافه‌ کتاب‌ها مدام نشست و جلسه برگزار کنند یا حتی مجانی کتاب توزیع کنند، اما وقتی که ساختار فرهنگی از بنیان مشکل دارد باز نمی‌تواند ترویجی برای کتابخوانی باشد. مدرسه، رسانۀ ملی، دانشگاه و … هیچ کدام به فکر کتابخوانی مردم نیستند. سیستم حقیقت‌سازی که ناظر بر گفتمانی مشخص است، اذهان جامعه را تنها به یک سمت سوق می‌دهد. سمتی که اساساً جایگاهی برای فرهنگ مطالعه و در امتداد آن روحیۀ انتقادی باقی نمی‌گذارد.»

عنوان پایتخت کتاب برای سنندج یک عنوان نسبی است. یعنی سنندج به نسبت شهرهای دیگر نه به شکل مستقل. اتفاقاً دولت بر عکس ادعای که مطرح می‌کند هرگز به سمت ترویج کتابخوانی نرفته است. وقتی هزارویک ممیزی و سانسور روی کتاب اعمال می‌شود، به نویسنده و مترجم توصیه می‌شود فلان بحث را حذف یا اضافه کنند، به هر نشستی مجوز داده نمی‌شود و از سوی دیگر، وضعیت اقتصاد و معیشت را به سمتی سوق می‌‌دهد که تمام دغدغۀ جامعه اقتصادی شود، کاملاً طبیعی‌ست که کتاب و کتابخوانی از سبد کالایی افراد حذف شود.

این دانش آموختۀ فلسفه معتقد است دولت در ظاهر امر با کافه کتاب‌ها مشکلی ندارد اما این تنها ظاهر امر است:

«اساساً دولت با هرگونه فضا و پاتوقی که تعدادی کتا‌بخوان را گرد هم جمع کند مشکل دارد، چون باعث می‌شود روحیۀ انتقادی این افراد در گفت‌وگو و مباحثه با هم بالا برود. خود این مورد می‌تواند در آینده برای حکومت مشکل‌ساز باشد. بنابراین سعی می‌کند با اعمال سیاست‌های دوگانه و فشارهای نامعقول، فعالیت انجمن‌های ادبی، سازمان‌های غیر دولتی، کافه کتاب‌ها و غیره را کاهش دهد. تشویق به کتابخوانی از سوی دولت تنها یک شعار فرهنگی است نه حقیقتی برنامه‌ریزی شده.»

در گفت‌وگو با تعدادی از گردانندگان کافه کتاب‌ها و مشتریانشان به این نتیجه رسیدم، کافه کتاب‌های کردستان نتوانستد رسالت اصلی خود که ترویج کتابخوانی‌ست را به انجام برسانند. سیاست دوگانۀ حکومتی در قبال این اماکن، برنامه‌های شعارگونۀ دولت در ترویج کتابخوانی، فعالیت‌های نظارتی، وضعیت نابسامان اقتصادی و نیز نگاه امنیتی به هر پاتوق فرهنگی در ایران، کافه کتاب‌ها را با موانع بسیاری روبرو کرده است. به گفته یکی از گردانندگان این کافه‌ها « تنها تلاشمان این است که بتوانیم حقوق کارکنان و اجارۀ سر ماه را پرداخت کنیم، مشکلات معیشتی رمقی برای ترویج کتابخوانی نگذاشته است.»