شرایط دشوار معیشتی باعث شده که هر کسی در هر موقعیتی که قرار دارد، برای کاستن از هزینه‌ها و افزایش سود بیشتر تلاش کند. از سوی دیگر در سال‌های اخیر بر تعداد عناوین کتاب افزوده شده و افزایش تعداد عناوین به معنی افزایش نویسنده، مولف و مترجم هم هست. مولفان با ناشران در ارتباط هستند و هر دو مانند دیگر افراد جامعه‌ی گرفتار تنگناهای معیشتی،‌ سعی می‌کنند از هزینه‌ها کم کرده و بر سود بیفزایند. چنین است که یک رویارویی تمام‌عیار بین مولفان و ناشران شکل گرفته است. نبرد سهمگینی که در لایه‌های پنهان جریان دارد و لامحاله، به یکی از طرفین ضربه‌های سخت وارد می‌کند.

در نبردی که بین نویسنده و ناشر ایجاد شده، هم مسائل مالی و اقتصادی نقش دارد و هم سخت‌گیری‌هایی که ریشه در جهت‌گیری سیاسی و نوع حکمرانی دارد و نتیجه‌ی چنین وضعیتی از بین رفتن اخلاق حرفه‌ای است. البته باید گفت که این نبرد، بیشتر بین برخی ناشران و مولفان صاحب کارنامه و شناخته شده جریان دارد. به این دلیل که در مواجهه‌ی ناشر و مولف جوان و کم‌تجربه، تسلط ناشر بر مولف، بی‌چون و چرا و مطلق است. ناشر هر نظری که داشته باشد، به مولف جوان تحمیل می‌کند. معمولا مهم‌ترین ابزار ناشر برای منکوب کردن نویسنده و مترجم جوان، مختصر بودن کارنامه‌ی اوست. یکی از داستان‌نویس‌ها در این باره می‌گوید:

چند سال قبل ناشر شناخته شده‌ای در یکی از مراکز استان، با او قراردادی 5نیم درصدی منعقد کرد، در حالی که در آن تاریخ، درصد حق‌التالیف به طور متوسط ۱۰ درصد بوده است. نویسنده می‌گوید:

«وقتی اعتراض کردم که چرا  نیم درصد برای حق‌التالیف در نظر گرفته، ناشر محترم ماشین حساب را برداشت و نیم درصد را برای تیراژ هزار نسخه حساب کرد. عددی را نشانم داد و پرسید این بهتر است یا هیچ؟»

بدیهی است که هر کاری اصول و اقتضائات خاص خود را دارد و اگر کسی در کارش کم‌کاری می‌کند، صرف نظر از اخلاق، اصول حرفه‌ای خود را زیر پا گذاشته است. پزشکی که در مواجهه با اعتراض بیمار، با تبختر و غرور اعلام می‌کند «وقت تعیین شده، صرفا برای حضور بیمار در مطب است نه رفتن پیش پزشک»، خلاف اخلاق رفتار می‌کند. معماری که ملات نامناسب به کار می‌بندد هم چیزی از همین رفتار خلاف اصول را ارائه می‌دهد. ناشری هم که قرار داد  نیم درصدی با مولف منعقد می‌کند، نه تنها مولف را تحقیر کرده بلکه از وضعیت دشوار معیشتی سوءاستفاده کرده تا سود خود را بیشتر کند.

با بیشتر شدن تعداد ناشران و مولفان، به نظر می‌رسد تعداد درگیری‌ها هم بیشتر شده باشد. درگیری‌هایی که به شکایت از طرفین ختم می‌شود. برای رسیدگی به این درگیری‌ها بوده که دفتر مشورتی حمایت از حقوق اهل قلم برای مشورت دادن و کاستن از درگیری‌ها در خانه‌ی کتاب شکل گرفت. یکی از کارمندان این دفتر می‌گوید باوجود فعالیت این دفتر، شکایت مولفان از ناشران و یا برعکس تغییر چندانی نکرده و وضع تقریبا مانند قبل از ایجاد این دفتر است. وی می‌گوید عمده تخلفاتی که ناشران مرتکب می‌شوند و کار به شکایت مولف از ناشر می‌کشد، به‌خاطر ناآگاهی مولفان به حقوق خود بوده و اغلب به دلیل بندهای قراردادی است که با ناشر منعقد می‌کنند. قراردادی که علاوه بر وضوح و روشنی، باید مهر انتشارات را داشته باشد.

سه روش چاپ کتاب

به طور کلی سه روش برای چاپ کتاب وجود دارد. روش اول، چاپ کتاب با سرمایه‌ی ناشر است. روش دوم چاپ با سرمایه‌ی مولف و روش سوم، چاپ کتاب با شراکت ناشر و مولف است. حق‌التالیف در روش اول معنا دارد، در روش دوم، ناشر مبلغی را به عنوان حق‌العمل دریافت می‌کند و در روش سوم، سرمایه‌ی لازم برای چاپ کتاب را با هم تهیه می‌کنند و در این روش، ابهامات و مشکلاتی که به وجود می‌آید، از جنس گرفتاری‌های مربوط به شراکت است. از آنجا که تعداد عناوین کتاب‌های منتشر شده در سال‌های اخیر رشد زیادی کرده، تعداد تجربه‌های تلخ، حق‌خوری‌ها و رفتارهای غیر اخلاقی هم بیشتر شده است و هر دو طرف ماجرا یعنی ناشران و مولفان چنین تجربه‌هایی را از سر گذرانده‌اند. در روش اول، یکی از تجربه‌های ناخوشایندی که بیشتر مولفان از سر گذرانده‌اند، به محاق رفتن اثر، بعد از عقد قرارداد است. مترجمی می‌گوید:

«پنج سال است که کتاب را به ناشر شناخته شده تحویل داده‌ام و قرارداد چاپ هم امضا شده و هنوز ناشر کتاب را چاپ نکرده است. پنج سال گذشته، اما ناشر کتاب را نه چاپ می‌کند و نه پس می‌دهد. اخیرا در مدیریت انتشارات تغییراتی صورت گرفته و مدیر جدیدی کار را به دست گرفته است. با مدیر جدید هم صحبت کردم اما او هم می‌گوید باید به او فرصت بدهم تا کارها را ببیند و تصمیم بگیرد.»

 مترجم با ناراحتی می‌افزاید:

«چه کتاب را پس بدهد و چه آن را چاپ کند، برای من از بین رفته است، برای من مرده است. پنج سال زمان درازی است. گاهی کتابی که به محاق رفته، چند مرحله‌ی آماده‌سازی را هم گذرانده است. مثلا ویرایش شده، صفحه‌آرایی شده و حتی برای آن طرح جلد هم آماده شده است و اگر آماده‌سازی کتاب بیرون از محدوده‌ی نشر صورت گرفته باشد، به محاق رفتن کتاب به معنی متوقف شدن پرداخت حق‌الزحمه‌ی ویراستار، صفحه‌آرا و طراح جلد کتاب هم خواهد بود.»

 یکی از ویراستاران در این باره می‌گوید:

«ناشر سه کتاب را برای مقابله با متن اصلی به من داد و من هر سه کتاب را در زمان مقرر تحویل دادم اما ناشر با من تسویه حساب نمی‌کند. الان مدت‌ها از تحویل کار گذشته و من دیگر رغبتی به پیگیری ندارم.»

 ویراستار در ادامه می‌گوید:

«بارها و بارها برای تسویه حساب به دفتر انتشارات رفته و ساعت‌ها منتظر مانده‌ام تا مدیر انتشارات را ببینم. هربار دلایلی برای عدم تسویه حساب مطرح می‌شد که اصلا و ابدا ربطی به من نداشت. اما در مجموع می‌توانم بگویم که دلیل عدم تسویه حساب به خاطر این است که ناشر فعلا از چاپ کتاب‌ها منصرف شده است. »

تحقیر نویسنده!

هرچند چاپ کتاب با سرمایه‌ی ناشر روش درست‌تری برای چاپ کتاب محسوب می‌شود اما ناشران هم راه‌هایی پیدا کرده‌اند که هر پرداخت به مولف را به فروش کتاب منوط کنند. در واقع برخی ناشران ریسک سرمایه‌گذاری را به تمامی بر دوش مولف می‌گذارند و در قرارداد قید می‌کنند که درصد تعیین شده، بعد از فروش به مولف پرداخت می‌شود. در این حالت مولف بعد از مدتی که به ناشر رجوع می‌کند، ناشر با این ادعا که فقط چند نسخه فروش رفته، مبلغ ناچیزی را به مولف می‌پردازد. مترجمی باسابقه می‌گوید:

«آخرین باری که سراغ ناشر رفتم، فاکتوری را نشانم داد و گفت که شش نسخه از کتاب فروش رفته است. در حالی که با سوال از چند کتابفروشی، به نظرم می‌رسید فروش کتاب بیشتر از شش نسخه‌ای بوده که ناشر می‌گفت. اما نمی‌توانستم چیزی را ثابت کنم».

او ادامه می‌دهد:

«بدترین قسمت ماجرا این است که ناشر درصد پشت جلد شش کتاب فروخته شده را با آداب خاصی حساب می‌کند، شماره کارتم را می‌گیرد تا چهل و دو هزار تومان واریز کند. یعنی حتی پول کرایه‌ی تاکسی نمی‌شود که مرا تا دفتر ناشر برده است».

او با تلخی می‌گوید:

«آن لحظه‌ای که به منشی انتشارات گفت چهل و دو هزار تومان به این کارت بانکی واریز کن، چنان احساس حقارت می‌کردم که قابل وصف نیست.»

روشن است که اگر ناشر حق‌التالیف تعیین شده را یکجا به مولف پرداخت کند، برای مولف خیلی بهتر است اما چنین قراری به معنی تلاش مضاعف ناشر برای فروش بیشتر کتاب هم هست و چون ناشر نمی‌خواهد یا نمی‌تواند در فروش کتاب شتاب کند، از نظر مالی تحت فشار بوده و به همین دلیل با درصد حاصل از فروش را در قرارداد می‌گنجاند. اینکه چرا ناشری نمی‌تواند یا نمی‌خواهد کتابش را با سرعت بیشتری بفروشد، دلایل متعددی دارد که یکی از مهم‌ترین دلایل نداشتن رابطه با شرکت‌های پخشی است که بازار کتاب را در مشت دارند و در این سال‌ها گروه‌های منسجمی شکل گرفته که بازار کتاب را کنترل می‌کنند و خود داستانی است پر آب چشم.

اگر بنا را بر این بگذاریم که کتاب باید در نهایت به دست مخاطب برسد، اینکه با چه روشی چاپ و منتشر شده باشد، تفاوت ندارد. تفاوتی اگر هست، که هست، در حواشی موضوع است. حاشیه‌ای که ریشه‌ی سترگی در وضعیت معیشتی این روزها دارد. نویسنده‌ها و مترجمان جوان باید این نکته را در نظر داشته باشند که اولا بدون قرارداد به هیچ وجه کار نکنند. درست است که سرانه‌ی مطالعه پایین است و رابطه‌ی مردم با کتاب مخدوش شده اما لازم است از دامن زدن به اتمسفر تیره و تار این روزها خودداری کرد. نویسنده نمی‌تواند ننویسد، و وقتی اثرش را خلق کرد، نمی‌تواند آن را توی گنجه بگذارد و به دست مخاطب نرساند. اجباری که نویسنده در خلق و انتشار اثر احساس می‌کند غیر قابل انکار است. با این حال باید انتشار با اتکا به قراردادی روشن و بدون ابهام انجام شود.

ضربه‌ی مترجم به ناشر

وقتی قراردادی بین ناشر و مترجم منعقد می‌شود، تمام موارد مهم در قرارداد قید می‌شود اما گاهی عدول از موارد قرارداد اتفاق می‌افتد و طرفی که مغبون شده، نمی‌تواند حرفش را به کرسی بنشاند و مدعی زیان شود. در چنین مواردی کاستی‌های قانونی به وضوح خود را نشان می‌دهد. روشن است که با خلاء قانون، اخلاق حرفه‌ای به میان می‌آید. موضوعی که در سال‌های اخیر بسیار شکننده و رعایت آن دشوار شده است. یکی از ناشران پرکار تهرانی می‌گوید:

«با یکی از مترجمان نسبتا شناخته شده، قراردادی برای ترجمه‌ی آثار مشهور ادبیات جنایی منعقد کردیم اما مترجم با وجود تعهدی که برای ترجمه‌ی آثار تعیین شده داشت، هر کتاب را به مترجم تازه‌کاری داد و مجموعه را به نام خودش به ما تحویل داد. در حالی که خود مترجم طرف قرارداد بوده و باید خودش رمان‌ها را ترجمه می‌کرد. اگر نشر می‌خواست کارها را به مترجمان جوان و کم‌تجربه بدهد،‌ نیازی به بستن قرارداد سنگین با مترجمی شناخته شده نبود. با نگاهی گذرا هم می‌شد تفاوت لحن را در کتاب‌ها دید.»

 ناشر در ادامه تاکید می‌کند:

«متاسفانه در فضای دانشگاهی این اتفاق زیاد می‌افتد که استادی، کتابی را قطعه‌قطعه می‌کند و هر قطعه را به دانشجویی می‌دهد. دانشجویان گاهی بدون اطلاع از یکدیگر کتاب را ترجمه می‌کنند. استاد متن نهایی را به ویراستار می‌سپارد، ویراستار اشکالات نوشتاری را رفع و متن کتاب را تا جایی که ممکن باشد یکدست می‌کند. استاد در نهایت کتاب ترجمه شده را به ناشر داده و به نام خودش آن را چاپ می‌کند، اما این اتفاق در عالم ادبیات تازگی دارد و متاسفانه تعداد کسانی که دست به چنین کار‌هایی می‌زنند کم‌کم بیشتر می‌شود.»

 از دفتر ناشر با مترجمی که از او سخن به میان آمده بود، تماس برقرار شد، اما مترجم حاضر به توضیح در این باره نشد.

شراکت ناآگاهانه

نویسنده‌ها و مترجمانی که بنا به ضرورت می‌خواهند در چاپ کتابشان با ناشر شریک شوند، لازم است از قوانین مربوط به شراکت مطلع باشند. تا وقتی که قانون کپی‌رایت در کشور ما به رسمیت شناخته نشده، اجبارا باید با همین قوانین موجود سر کرد و تجربه نشان داده که اغلب مولفان از کم و کیف قانون مولفان و مصنفان اطلاع ندارند. به عبارت دیگر در لحظه‌ی عقد قرارداد لازم است از گنجاندن بندهای مبهم و قابل تاویل خودداری کرد. با بیشتر شدن تعداد ناشران و مولفان، به نظر می‌رسد تعداد درگیری‌ها هم بیشتر شده باشد. درگیری‌هایی که به شکایت از طرفین ختم می‌شود. برای رسیدگی به این درگیری‌ها بوده که دفتر مشورتی حمایت از حقوق اهل قلم برای مشورت دادن و کاستن از درگیری‌ها در خانه‌ی کتاب شکل گرفت. یکی از کارمندان این دفتر می‌گوید باوجود فعالیت این دفتر، شکایت مولفان از ناشران و یا برعکس تغییر چندانی نکرده و وضع تقریبا مانند قبل از ایجاد این دفتر است. وی می‌گوید عمده تخلفاتی که ناشران مرتکب می‌شوند و کار به شکایت مولف از ناشر می‌کشد، به‌خاطر ناآگاهی مولفان به حقوق خود بوده و اغلب به دلیل بندهای قراردادی است که با ناشر منعقد می‌کنند. قراردادی که علاوه بر وضوح و روشنی، باید مهر انتشارات را داشته باشد.

احد جاودانی، رئیس هیئت بدوی رسیدگی به تخلفات ناشران استان تهران می‌گوید:

«متأسفانه بیشترین موارد شکایت حوزه نشر به علت ناآگاهی و عدم اشراف افراد نسبت به بندهای قرارداد و تنظیم آن بدون توجه به شرایط منصفانه و حقوقی دقیق است و حتی موارد متعددی بدون هیچ نوع قراردادی، ارتباط کاری ایجاد و در ادامه کار پس از اختلافات به‌وجود آمده به‌خاطر نقص مستندات، امکان رسیدگی وجود ندارد و شاکیان ناگزیر از مراجعه به محاکم قضایی هستند.»

با این حال، نمی‌توان منکر تاثیر اخلاق حرفه‌ای در کار انتشارات شد. رعایت اخلاق حرفه‌ای در کنار قوانین روشن است که می‌تواند جلوی بسیاری از انحرافات را بگیرد. در صورتی که قانون بازدارندگی کافی نداشته باشد، به خاطر دشواری شرایط اقتصادی نمی‌توان انتظار داشت که ناشر و مولف تحت تاثیر اخلاق دست به کاری خلاف قاعده و اصول نزنند. یکی از نویسندگان که در چاپ کتابش با ناشر شریک شده است می‌گوید:

«قرار بر این شد که هر فعالیت ناشر با اطلاع من به عنوان شریک باشد. بنا بر قرارداد ۵۰۰ نسخه از کتاب چاپ و وارد بازار شد. ناشر هر هفته گزارشی از فروش کتاب ارائه می‌کرد. با توجه به اینکه بازار کتاب چندان مساعد نیست، کتاب مورد نظر هم با فروش ضعیفی روبه‌رو شد. فروشی حتی کمتر از بدبینانه‌ترین پیش‌بینی‌ها. یکی از دوستان از بندرعباس تماس گرفت و تبریک گفت. توجهم به نکته‌ی خاصی جلب نشد. چندی بعد دوستی از اهواز به تهران آمد و با خودش نسخه‌ای از کتاب را آورد؛ نسخه‌ای که از اهواز خریده بود. با دیدن کتاب خیلی تعجب کردم. از روی ظاهر کتاب می‌توان فهمید که کتاب به روش فیلم‌ و زینک چاپ شده یا به روش دیجیتال. ناشر کتاب را به روش فیلم و زینک چاپ کرده بود اما کتابی که از اهواز آمده بود، به روش دیجیتال چاپ شده بود. خیلی تعجب کردم اما نخواستم پیش‌داوری کنم. نسخه‌ای را که از اهواز آمده بود به‌دست گرفتم و سراغ ناشر رفتم. سوالم این بود که چرا در گزارش‌ها به ارسال کتاب به بندرعباس و اهواز اشاره نشده است و حالا که معلوم شده کتاب به این شهرها رفته، چند نسخه بوده است؟ ناشر جواب روشنی نداشت و مدعی بود که ممکن است کتابفروش بندرعباسی یا اهوازی کتاب را از کتابفروشی‌های تهران سفارش داده باشد. روشن بود که چنین پاسخی بسیار غیر منطقی است. چرا کتابفروش بندرعباس یا اهوازی سفارش کتاب را به خود ناشر ندهد تا از تخفیف بیشتری برخوردار شود؟ دلایل و احتمالاتی که ناشر مطرح می‌کرد قانع‌کننده نبود. در نهایت نسخه‌ای از توی قفسه برداشتم و با کتابی که از اهواز آمده بود، روی میز ناشر گذاشتم و گفتم چرا کتابی که از اهواز آمده دیجیتالی چاپ شده است؟ از این لحظه به بعد کار به نقار و ناراحتی کشیده بود. من نویسنده‌ی کتاب بودم اما در این کتاب با ناشر شریک بودم و ناشر باید مرا به عنوان شریک قانع می‌کرد. ناشر می‌گفت شاید کسی به روش کپی‌پرینت کتاب را چاپ کرده باشد. به ناشر گفتم کاش اینطور بود. کاش کتابم آنقدر پرفروش بود که کسی به این فکر می‌افتاد و آن را کپی می‌کرد اما اینطور نیست.»

 نویسنده با ناراحتی می‌گوید:

«بعد از آن ارتباطم با آن ناشر قطع شد. دوستی را واسطه کردم که به جای من برود و با ناشر حساب و کتاب کند. غول بدذاتی در من بیدار شده بود و تا مدت‌ها، هرجا می‌نشستم پشت سر ناشر غیبت می‌کردم اما دلم آرام نمی‌شد. ناشر گرامی هم تا جایی که توانست آن دوست مشترک را معطل کرد، آنقدر که آن دوست هم از ناشر دلخور شد.»

توصیه به نویسنده‌های جوان

اگر بنا را بر این بگذاریم که کتاب باید در نهایت به دست مخاطب برسد، اینکه با چه روشی چاپ و منتشر شده باشد، تفاوت ندارد. تفاوتی اگر هست، که هست، در حواشی موضوع است. حاشیه‌ای که ریشه‌ی سترگی در وضعیت معیشتی این روزها دارد. نویسنده‌ها و مترجمان جوان باید این نکته را در نظر داشته باشند که اولا بدون قرارداد به هیچ وجه کار نکنند. درست است که سرانه‌ی مطالعه پایین است و رابطه‌ی مردم با کتاب مخدوش شده اما لازم است از دامن زدن به اتمسفر تیره و تار این روزها خودداری کرد. نویسنده نمی‌تواند ننویسد، و وقتی اثرش را خلق کرد، نمی‌تواند آن را توی گنجه بگذارد و به دست مخاطب نرساند. اجباری که نویسنده در خلق و انتشار اثر احساس می‌کند غیر قابل انکار است. با این حال باید انتشار با اتکا به قراردادی روشن و بدون ابهام انجام شود. کافی است به گفته‌ی احد جاودانی توجه شود که می‌گوید ۸۳ پرونده‌ی شکایت از ناشران در چهار ماهه‌ی ابتدای سال ۱۴۰۰ تشکیل شده و ۳۱ پرونده به صدور رای رسیده است. به عبارت دیگر اگر ناشر روی کتاب سرمایه‌گذاری می‌کند، همه‌ی موارد قرارداد باید روشن و بدون ابهام باشد و اگر کتاب با شراکت مولف و ناشر چاپ می‌شود، حتما باید جلوی کج‌روی‌های احتمالی گرفته شود… چاپ با سرمایه‌ی مولف هم که از بنیاد اشتباه است!