– ما تفریح نداریم. در این مملکت نه کلاب هست و نه دانسینگ و نه بار. در عوض گشت ارشاد داریم و چماق و کسانی که به همه چیز، حتی رختخواب آدم کار دارند.

این جمله از زبان بسیاری از جوانان ایرانی شنیده می‌شود و حتی تبدیل به کلیشه شده است اما وقتی حرف از تفریح و خوشگذرانی‌ می‌شود، به نظر می‌رسد جوان ایرانی هیچ گزینه‌ای در مقابل خود نمی‌بینند. البته که دست‌کم بخشی از این نتیجه‌گیری، دور از واقعیت نیست اما آیا در شرایط فعلی، واقعا هیچ راهی برای تفریح کردن وجود ندارد؟

این روزها آگاهی از ضرورت و اهمیت پرداختن به تفریح در کنار کار و تحصیل، سبب شده است تا در کشورهای مختلف، برای افرادی از گروه‌های سنی متفاوت، با شرایط زیستی گوناگون، امکان تجربه تفریحات گوناگون فراهم شود. دولت‌های رفاه و حکمرانان در کشورهایی که حکمرانی در آن‌ها به‌سامان‌تر است، در این مورد به شهروندان وعده‌ها می‌دهند و تلاش می‌کنند تا امکانات مورد نیاز آنان را برای خوشگذرانی و شادمان بودن فراهم کنند.

این امکانات البته در جوامع مختلف به یک میزان توزیع نمی‌شوند.

تفریح، تا چند سال پیش

برای ایرانیان، سال به سال و ماه به ماه و روز به روز، اوضاع و شرایط تفریح کردن و حتی فکر کردن به فعالیت‌های تفریحی سخت‌تر می‌شود. جوانانی که در خانواده‌هایی با وضعیت فرهنگی و اقتصادی متوسط بزرگ شده‌اند و در گذشته امکانات بیشتری برای تفریح داشته‌اند، این روزها توان مالی و زمانی و روانی خود را برای برخوردار شدن از «حق شادی»، کمتر از گذشته می‌بینند.

بهرام که در زمان جنگ دو فرزند خردسال داشته، به زمانه می‌گوید:

«آن سال‌ها شرایط کاری من طوری بود که خیلی روزها حدود پنج صبح از خانه بیرون می‌زدم و دیروقت برمی‌گشتم. با این حال فکر می‌کنم در همان روزهای جنگ هم حال و روز بهتری داشتیم و بیشتر تفریح می‌کردیم.»

او که در تهران زندگی می‌کند، در ادامه روایتش از حال خوش و تفریحات گذشته، می‌گوید:

«من ماشین نداشتم اما با خانواده همسرم زیاد به اطراف تهران می‌رفتیم. جاجرود، زردبند، … جاهای دیگر. صبحانه و ناهار می‌خوردیم. بازی می‌کردیم و آماده می‌شدیم برای روزهای کاری بعد.»

بهمن تفریحات دیگری هم داشته که برخی از آن‌ها این روزها در ایران کم‌وبیش منسوخ شده‌اند!

او می‌گوید:

«بعد از ازدواج و بچه‌دار شدن، کمتر می‌توانستیم سفر برویم اما من گاهی بچه‌ها را می‌بردم پارک تا همسرم استراحت کند. سینما هم میرفتیم. بعد از فیلم مراسم ساندویچ و نوشابه بود که دخترها دوست داشتند و مادرشان ممنوع کرده بود؛ مگر روزهای سینما که نوشابه آزاد بود.»

بهرام این روزها دیگر سینما نمی‌رود:

«نمی‌دانم چرا … انگار دیگر حوصله ندارم. گاهی بچه‌ها فیلم دانلود می‌کنند و در خانه می‌بینیم اما آن مزه را ندارد.»

اوقات فراغت، ترکیبی فراموش شده

بسیاری از جوان‌ترها در این روزگار معتقدند بزرگ‌ترهایشان خوب تفریح کرده‌اند اما هیچ امکانی فراهم نکرده‌اند تا فرزندانشان هم امروز بتوانند چیزی به اسم «اوقات فراغت» را تجربه کنند.

سروش ۲۵ ساله است و تازه از سربازی برگشته. در دانشگاه مترجمی زبان انگلیسی خوانده و دنبال کار است و در حال حاضر درآمدی ندارد. پدرش بازنشسته اداره برق است و دو خواهر بزرگ‌ترش، مشغول کارهایی با درآمد معمولی هستند. 

خود او اما احساس می‌کند دچار افسردگی شده:

«درباره افسردگی با یکی از دوستانم که روان‌شناسی خوانده مشورت کردم. گفت باید بیشتر برای خودم وقت بگذارم و تفریح کنم.»

سروش هم مثل بسیاری از دوستان و همسن و سال‌هایش امکان چندانی برای تفریح نمی‌بیند.

او می‌گوید:

«خواهرهایم خیلی بهتر از من زندگی کرده‌اند. حداقل اینکه وقتی به سن الان من بودند، شرایط خانواده آن‌قدر سخت نبود که نشود هیچ کاری کرد.»

سروش از نبودن امکانات تفریحی گلایه دارد اما کاری که فکر کند دلش می‌خواهد برای آن وقت بگذارد و خوشحالش کند، به یادش نمی‌آید.

او می‌خندد و می‌گوید که ظاهراً فراموش کرده است چه‌طور تفریح کند.

درس بخوانیم و کار کنیم و تمام

تعداد جوانان مثل سروش کم نیست. حتی بسیاری از کسانی که در ظاهر شرایط متفاوتی دارند و به نظر می‌رسد اوضاع بهتری داشته باشند، متفاوت از او فکر نمی‌کنند. 

پویا، دانشجوی دکتری مدیریت صنعتی است. او می‌گوید تمام وقتش را درس می‌خواند. غیر از آن هم زبان درس می‌دهد تا هزینه‌های زندگی دانشجویی و خرج تحصیلش را دربیاورد. 

او که تا بالاترین مقطع تحصیلی رشته خودش پیش رفته، درباره هدفش از تحصیل می‌گوید:

«از اول قصد نداشتم این‌قدر درس بخوانم. کارشناسی را که گرفتم دیدم باید بروم سربازی. امکان خرید هم نبود. تصمیم گرفتم درس بخوانم تا سربازی را عقب بیندازم.»

پویا درباره اوقات فراغت و تفریح می‌گوید:

«اوقات فراغت مال کسی است که پول دارد یا جایی زندگی می‌کند که امکانی برای تفریح وجود دارد. نه کسی مثل من که از این کلاس به آن کلاس می‌دوم.»

تفریحات تکراری

این سؤال زمانه از جوانان که برای تفریح چه می‌کنند، اغلب جواب‌هایی کوتاه مثل «کافه رفتن»، «چرخیدن در اینستاگرام»، «سریال دیدن» و البته «هیچ کار نکردن» می‌گیرد.

نگار که از چرخیدن در اینستاگرام به عنوان تفریح اسم می‌برد، می‌گوید:

«راستش هر چه فکر می‌کنم کار دیگری به نظرم نمی‌آید.»

او البته که از این موضوع خوشحال نیست:

«احتمال می‌دهم جوان‌ها در کشورهای دیگر تا این اندازه اهل اینستاگرام نباشند چون کارهای دیگری هم دارند که می‌توانند با آن‌ها تفریح کنند.»

نگار از کارهای دیگر به این ترتیب یاد می‌کند:

«بار رفتن، رقصیدن، سفرهای هیجان‌انگیز را تجربه کردن ….»

این موارد از جمله تفریحاتی هستند که به نظر نگار، یک جوان بیست‌وچند ساله اروپایی یا آمریکایی به راحتی انجام می‌دهد و خستگی یک روز یا یک هفته کاری را در می‌کند.

نگار که اهل زنجان است و چند سالی است با خانواده در شهر تهران، محله گیشا، زندگی می‌کنند، پیش از آمدن به تهران، معمولا با خانواده تا گنبد سلطانیه در نزدیکی شهر زنجان می‌رفته‌اند.

او درباره این تفریح می‌گوید:

«من دوست نداشتم. دیدن در و دیوار و آجرهای قدیمی برای من تفریح نیست.»

نگار دوست دارد با دوستانش استخر برود یا کلاس رقص:

«قبل از کرونا یکی دو بار در ماه می‌رفتیم استخر. انگار دارم درباره یک دنیای دیگر حرف می‌زنم. فکر کنم حالا شنا کردن هم یادم رفته باشد.»

او آخرین باری را که تفریح کرده، این‌طور توصیف می‌کند:

«سه چهار ماه پیش بود که خانوادگی رفتیم باغ یکی از دوستان. با بچه‌های آن‌ها بازی کردیم. استخر و آبجو هم بود. خوش گذشت.»

بعد از آن روز هم نگار باز به مهمانی رفته اما می‌گوید مهمانی معمولی‌ای بوده و جایی برای خوشگذرانی نداشته.

آن‌ها که زیر بار نرفته‌اند

در این سال‌ها بسیاری از جوانان ایرانی، زندگی خود را در درس و کار خلاصه کرده‌اند و برای رسیدن به اوضاع مالی یا شرایط اجتماعی بهتر، خود را از هر فعالیتی غیر از تحصیل و کار محروم کرده‌اند.

در این میان اما هستند کسانی که سعی می‌کنند در همین شرایط، فعالیت‌هایی طراحی کنند و از انجام دادن آن‌ها لذت ببرند. از کارهای کوچک انفرادی مثل شعر خواندن و پیاده‌روی گرفته تا کارهای کمی عجیب‌تر!

حمید اهل جنوب است. برای تحصیل در دانشگاه به تهران آمده و حالا ۱۵ سال است در این شهر زندگی می‌کند.

به نظر حمید، مردم تهران کمتر از همشهری‌های او خوشحال‌اند:

«نه اینکه امکانات تفریحی کم باشد اما مردم بلد نیستند تفریح کنند.»

او در ادامه می‌گوید:

«همان کنار ساحل راه رفتن و رقص و آواز بوشهری‌ها حال آدم را جا می‌آورد. البته تهران دریا ندارد اما خیلی چیزهای دیگر برای تفریح دارد.»

حمید مثال کم و بیش عجیبی می‌زند:

«تهران شب‌های بی‌نظیری دارد. من گاهی ساعت سه و چهار نیمه‌شب با ماشین راه می‌فتم و شب شهر را می‌بینم و عکاسی می‌کنم.»

حمید عکاس حرفه‌ای نیست اما از عکس گرفتن با دوربین گوشی‌اش لذت می‌برد. 

دوستان بوشهری حمید این کار او را مسخره می‌دانند و معتقدند شب‌های تهران مثل بوشهر شلوغ نیست و جذابیتی ندارد. اما حمید می‌گوید:

«همین هم قشنگ است. من با آرامش شب‌های تهران کیف می‌کنم.»

البته تعداد زیادی از ساکنان شهر تهران با حمید موافق نیستند. آن‌ها نه آرامش شب‌های تهران را باور دارند و نه امنیت لازم را برای انجام چنین کاری احساس می‌کنند.

کسانی از شهروندان هم تأکید دارند امکانات تفریحی این ابر شهر، متناسب با تعداد جمعیت آن نیست.

نمایی از تهران – عکس: شاتراستاک

فهرست تفریحات

لیلا ۴۰ ساله است و در آزمایشگاه کار می‌کند. او می‌گوید در دوران همه‌گیری کرونا به این فکر کرده که از زندگی لذتی نبرده و عمرش را در تنهایی گذرانده. لیلا حالا تصمیم گرفته هر هفته روز جمعه که تعطیل است، کاری تفریحی بکند. 

او لیستی از کارهایی که می‌تواند بکند نوشته و هر بار، بسته به حال و هوای خودش یا اوضاع و شرایط مالی‌اش، یکی از این کارها را انجام می‌دهد: 

«گاهی تنها و گاهی با یکی دو نفر از دوستانم، راه می‌افتم و به جاهای دیدنی سر می‌زنم. موزه و گالری. اگر پول داشته باشم ترجیح می‌دهم بروم تئاتر.» 

لیلا رمان هم می‌خواند:

«در بچگی در گوش ما کرده بودند که رمان خواندن وقت تلف کردن است. شاید برای همین بود که وقتی داشتم لیست اوقات فراغت می‌نوشتم، یاد رمان خواندن هم افتادم.»

آشنایی لیلا با هنر و آثار هنری به گفته خودش در حد مبتدی است اما معتقد است آدم برای دیدن یک قاب عکس یا یک تابلوی نقاشی، لازم نیست حتما هنرمند باشد؛ یا برای لذت بردن از یک رمان، حتما لازم باشد تاریخ ادبیات بداند.

تفریح با چاشنی هنر

سر زدن به نمایشگاه نقاشی یا دیدن تئاتر، غالباً کاری تجملاتی به حساب می‌آید و تصور بیشتر آدم‌ها این است که این دست کارها، مختص هنرمندان است. 

حسین در دانشگاه جامعه‌شناسی خوانده و حالا در یک انتشارات نوپا کار می‌کند.

او می‌گوید:

«یک بار زوج جوانی از دوستان را تئاتر مهمان کردم. برایشان تجربه عجیبی بود. فکر نمی‌کردند تئاتر دیدن این اندازه جذاب باشد.»

دوستانش بعد از تمام شدن نمایش، بارها از هم پرسیده‌اند چرا پیش از این فکر نکرده‌اند می‌توانند بروند تئاتر؟ 

حسین معتقد است همه کسانی که به چیزهایی مثل موسیقی، شعر، تئاتر و از این دست کارها علاقه دارند و می‌توانند دقایقی از روز از خشونت زندگی فاصله بگیرند، یک روز و یک جایی برای اولین بار از مواجهه با یک اثر، لذت برده‌اند:

«اگر به هنر به مثابه تفریح و لذت نگاه کنند، هم خودشان زنده‌ترند و هم به اقتصاد هنر کمک کرده‌اند.»

البته حسین کسی را در اطرافش نمی‌شناسد که اوقات فراغتش را با گالری‌گردی پر کند یا بخواهد عصر جمعه‌اش را با دیدن نمایش بگذراند. 

با این حال او فکر می‌کند راه‌های زیادی برای تفریح وجود دارد و پیدا کردن راه‌های جدید برای تفریح کردن، خودش یک جور تفریح است. کاری که شاید بتواند حال آدم‌های جامعه را از چیزی که هست، کمی بهتر کند و زندگی را دست‌کم از چیزی که هست، کمی قابل تحمل‌تر.