جامعه امروز ایران، انبارِ خشم است. اعتراضات به قتلِ حکومتی مهسا (ژینا) امینی در سراسرِ ایران همچنان تداوم دارد. اما به دلیلِ ایجاد اختلال در اینترنت توسط حاکمیت، بیشترِ روایت‌ها و صحنه‌های آن دیده نمی‌شود. این گزارش تلاشی است برای ثبت و نگارشِ گوشه‌ای از این اعتراضات در شهرِ مریوان.

خفقان و وحشت‌پراکنی

از ابتدای هفته گذشته که اعتصاب و اعتراض‌ها علیه قتلِ حکومتی ژینا امینی ابتدا در کردستان و سپس در سراسر ایران به راه افتاد، مثل همیشه استراتژی حاکمیت انکار بود و سرکوب. ابتدا به کلی قضیه قتل ژینا را انکار کردند، سپس ماشینِ سرکوب و ارعاب را به راه انداختند. نقطه به نقطه شهر را پُر کردند از نیروهای سرکوب.

مریوان: میدان سرباز؛ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱: آرایش نظامی نیروی سرکوب
مریوان: میدان سرباز؛ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱: آرایش نظامی نیروی سرکوب

با وجودِ این فعالانِ مدنی و مردمِ معترض در مریوان در تمامِ روزهای هفته فراخوانِ اعتراض و تجمع داده‌اند. در هفته گذشته فضاهای عمومی شهر به طرزی غیر طبیعی شلوغ بود. زنان و جوانان دسته دسته برای مشارکت در اعتراض‌ها به بازار و خیابان‌ها آمدند و منتظرِ جرقه‌ای بودند.

تعداد بسیار گسترده نیروهای سرکوب در فضای شهر موقتا جلوی گسترده شدنِ اعتراض‌ها را تا روزِ چهارشنبه گرفت. جز چند مورد اعتراض پراکنده در محله‌های متصل به بازار، از جمله دارسیران و کوره موسوی و تجمعی در میدان سرباز این شهر و چند مورد برپایی آتش شبانه در میدان جهاد و چهارراه موسک، تجمعِ گسترده دیگری روی نداد.

نیروهای سرکوب در لباس‌های مختلف حضوری گسترده داشتند. آن‌ها عامدانه هر روز سوار بر موتور و ماشین‌های زرهی در نقطه به نقطه شهر و پشتِ سرِ هم می‌گشتند تا وحشت ایجاد کنند و قدرتِ سرکوبشان را به رخِ جامعه بکشند. این حرکتِ آن‌ها به طورِ مشخص در شهرِ مریوان یادآورِ کشتارهایی بود که در اعتراضاتِ آبان سال ۹۸ به راه انداختند. آن‌ها در آن چند روز تنها در این شهرِ کوچک ۶۰ نفر را کشتند و جنازه بسیاری از آن‌ها را به سدِ گاران انداختند. حرکت‌های نمایشی امسالشان هم تهدیدی بود برای کشتاری مشابه. خواستند بگویند در صورتی که دوباره تجمع کنید، همان بلا را سرتان می‌آوریم.

درتصویر، یک نیروی سرکوب لباس شخصی با پیراهن سیاه را می‌بینیم که روی بامِ یک خانه در حد فاصل میدان سرباز تا سه راهی کوره موسوی ایستاده است و وضعیت را رصد می‌کند.
درتصویر، یک نیروی سرکوب لباس شخصی با پیراهن سیاه را می‌بینیم که روی بامِ یک خانه در حد فاصل میدان سرباز تا سه راهی کوره موسوی ایستاده است و وضعیت را رصد می‌کند.

Ad placeholder

قطعی اینترنت

همزمان با تلاش‌ها و وحشت‌پراکنی‌های خیابانی، فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی را هم مسدود کردند. تا عصرِ روز چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، رایتل تنها اوپراتوری بود که دسترسی به اینترنت آن ممکن بود. از عصر آن روز، دسترسی به اینترنت رایتل را هم قطع کردند. واتساب و اینستاگرام را هم از دسترس خارج کردند.

همچنین در همان روز چهارشنبه، تنها شبکه اجتماعی باقی‌مانده فعال، یعنی «ایمو» را هم از درسترس خارج کردند و در عمل، جامعه را به یک زندانِ سراسری تبدیل کردند. آن‌ها دسترسی به گوگل در این شهر را هم مسدود کردند و حتی دسترسی به سایتهای داخلی هم امکان‌پذیر نیست. ق

طعی اینترنت در سطحی است که بسیاری از عابربانک‌ها را هم دچار اختلال کرده و برخی کارتخوان‌های فروشگاه‌ها هم از کار افتاده‌اند. همزمان تلاش کردند بر روی کانال‌های ماهواره‌ای اطلاع‌رسان هم پارازیت بیاندازند که در این یک مورد خیلی موفق نبودند.

Ad placeholder

خروشِ جامعه

همانطور که اشاره شد، تمام این تلاش‌ها و ارعاب‌ها نتوانست شعله خشم و اعتراض را خاموش کند و در تمامِ طول هفته، هر روز در یک گوشه‌ای از شهر تجمعی برپا می‌شد. اما سرانجام خشمِ عمومی در روزِ پنج‌شنبه فوران کرد و در میدان شبرنگ شروع شد.

داستان از این قرار بود:

همچون هر روز، نیروی سرکوب در خیابان‌ها و میدان‌های اصلی شهر مستقر می‌شود. دسته‌ای پر تعداد از آن‌ها در میدان شبرنگ و جنبِ اداره دخانیاتِ مریوان می‌ایستند. مردم از جلوی آن‌ها آمد و شد می‌کنند. دسته‌ای از دختران نوجوان عامدانه روسری‌ها را از سرشان برداشته و در بازار رفت و آمد می‌کنند. این بار اما کسی جرأتِ جلوگیری یا حتی نصیحتِ آن‌ها را ندارد. نیروی سرکوب چند روزی است مدام شیفت عوض می‌کند و استراحتش کم است. خودشان هم خسته و کلافه‌اند. در حوالی ساعتِ ۷ بعد از ظهر، سرانجام خودِ نیروی سرکوب، بهانه لازم را به مردمِ معترض اما پراکنده می‌دهد.

زنی از جلوی مجموعه مأمورها در میدان شبرنگ با پوششی معمولی و آزاد رد می‌شود. یکی از مأمورها به او مَتَلَک می‌گوید. زنِ خشمگین با شجاعت بازمی‌گردد و هرچه دلش می‌خواهد به او می‌گوید. این بگو مگو نظرِ مردم را جلب می‌کند. از او در مورد عصبانیتش می‌پرسند. او پاسخ می‌دهد که از یکی مأمورهای سرکوب، به او مَتَلَک انداخته. مردمِ خشمگین و معترض بلافاصله به حمایت از او جمع می‌شوند و شعارِ «مرگ بر دیکتاتور» سرازیر می‌شود.

خشمِ عمومی در سطحی بوده که خودبخود مردم را برای حمله به نیروهای سرکوب سوق می‌دهد. با هجومِ مردم، نیروی سرکوب که غافلگیر و ترسیده، ترجیحش این است که موقتا فرار کند و درگیر نشود. به همین دلیل بلافاصله، به سمتِ اداره دخانیات می‌روند و در آن‌جا پنهان می‌شوند.

در همین زمانِ کوتاه تجمع گسترده‌تر می‌شود و سراسرِ بازار و خیابانِ جمهوری را در بر می‌گیرد. کم کم نیروی سرکوب از میدان سرباز برای کمک به سمتِ شبرنگ می‌آید. با سر رسیدنِ آن‌ها نیروی پنهان شده در دخانیات هم بیرون می‌آید. جمعیتِ معترض همچنان در خیابان است و شعار می‌دهد.

نیروی سرکوب برای جلوگیری از پیوستنِ جمعیتِ بیشتر به معترضان، ورودی پاساژهای بزرگِ خیابان را می‌بندد و درابه‌ها را پایین می‌کشد. از جمله پاساژ کردستان و پاساژ خورشید زریبار. بسیاری از مردمی که برای خرید و انجام کارهای روزانه درون این پاساژها بودند طی این اقدام حدود نیم ساعتی گرفتار شدند. نیروی سرکوب بلافاصله پس از رسیدن به جمعیت تیرِ هوایی می‌زند و تلاش می‌کند جمعیت را پراکنده کند. جمعیت به سمتِ چهارراه باییوه می‌رود و تا آن‌جا شعار سر می‌دهد و در نهایت با دخالتِ گسترده دیگر نیروهای سرکوب از دیگر نقاطِ شهر، پراکنده می‌شود.

Ad placeholder