توصیف وضعیت

خیابان دو هسته‌ای : هسته فعال / هسته ناظر

افراد حاضر در خیابان به دو دسته تقسیم شده اند: عده‌ای در حال شعار دادن و به کار بستن مجموعه ای از ابتکارات نمایشی هستند از آتش افروختن ، پرتاب سنگ ، سوزاندن روسری ، بریدن گیس ، کندن تابلو ، حمله به بیلبورد ها و کانکس های انتظامی …. هسته دوم اغلب به صورت دایره ، تکیه داده به ویترین مغازه ها یا در دو سوی خیابان در حال تماشا ، به وجد آمده از تحرکات و ابتکارات هسته فعال ، در حال فیلم برداری و شکار لحظه ها.

حدود سنی هسته فعال ۱۵ تا ۳۵ سال (متولدین ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۵) و حدود سنی هسته ناظر ۳۵ به بالا هستند. اغلب در قامت پدرها و مادرها ، افراد شاغل و مردد. حدود ۸۰ درصد هسته فعال متولدین دهه ۷۵ تا ۸۵ هستند. (دهه ها در ایران را باید به صورت ۵۵-۶۵ ، ۶۵-۷۵ ، ۷۵-۸۵ در نظر گرفت.)

از آمیختگی به تفکیک شعارها: خواستن/نخواستن

«زمانه» به دنبال انتشار سلسله‌یادداشت‌هایی از فعالان و پژوهشگران درباره وضعیت کنونی، دورنمای آن و مسأله «چه باید کرد؟» است و از فعالان و پژوهشگران دیگر به ویژه در ایران دعوت می‌کند تا تحلیل‌های خود را برای ما بفرستند.
فرم تماس امن در اینجا ؛ برای اطلاعات بیشتر درباره نحوه تماس، به صفحه تماس با ما مراجعه کنید.

شعارهای ایجابی که کمتر شنیده می‌شوند: «نترسید، نترسید؛ ما همه با هم هستیم»؛ «نیروی انتظامی، حمایت حمایت»؛ «جمهوری ایرانی» و «رضا شاه روحت شاد».

شعارهای ایجابی هستند که تازه مطرح شده اند: «زن ، زندگی ، آزادی»؛ «ما همه مهسا هستیم ، بجنگ تا بجنگیم».

شعارهای سلبی هستند که تازه مطرح شده اند: «جمهوری اسلامی، نمی‌خوایم نمی‌خوایم»؛ «می‌کشم می‌کشم، هر آنکه خواهرم کشت».

شعارهای نفی‌کننده‌ای هستند که از قبل وجود داشته اند: «مرگ بر دیکتاتور»؛ «توپ تانک فشفشه ، آخوند باید گم بشه».

در شعارهای این دوره می‌توان ورود نوعی ایجابیت درون دژ مستحکمی از نفی را ردیابی کرد. گرچه هر نفی یا ایجابی دو روی یک سکه هستند و با گفتن هر نه، نوعی آری‌گویی و با گفتن هر آری، نوعی نه گفتن در کار است، با این حال می‌توان فهمید که مردم در حال تجربه نوعی ایجابیت بدون صورت هستند که تجلی آن در شعار «زن زندگی آزادی» آشکار می‌شود. به همین دلیل هم هست که شعارهای ایجابی نظیر «جمهوری ایرانی» ، «رضا شاه روحت شاد» و … کم‌تر طنین‌انداز هست. مردم می‌دانند چه نمی‌خواهند و نیز می‌دانند چه می‌خواهند اما هنوز به خواست خود صورت نبخشیده و بر آن اسم نگذاشته اند و باید گفت: چه خوب یا چه بهتر.

تفاوت نطفه اعتراض اخیر با اعتراض‌های قبل

تا کنون سابقه نداشته است که اعتراضی به دلایل حقوق بشری صرف در ایران اتفاق بیافتد. آبان و دی هر یک به دلایل عمده معیشتی شکل گرفت. اعتراضات ۸۸ در نطفه خویش، نوعی احقاق حق سیاسی در طرفداری از یک جناح حکومت بود.

اتفاق اخیر دست رد به دو تز سیاسی قالب زد:

  • تز اول که بیشتر در دهه ۸۰ رواج داشت، انتخابات و فضای سیاسی ایجادشده در آن را تنها منفذ جهت بروز رخداد قلمداد می‌کرد. این تز اکنون حتی توسط حامیان سابقش جدی گرفته نمی‌شود یا لااقل تنها راه یکه سیاست‌ورزی خطاب نمی‌گیرد.
  • تز دوم که اخیرتر و محصول دهه ۹۰ است، قائل به غالب شدن اعتراضات معیشتی توسط حاشیه‌های شهر است. در حادثه اخیر ، هیچ ریشه اقتصادی سبب بروز خشم همگانی نشد. آنچه این اتفاق را منحصر به فرد می‌کند آن است که نطفه آن به دلیل دست‌درازی حاکمیت به خود زندگی بسته شده است.

در واقع علت عمده این برانگیختگی نوعی تلنبار و انباشت زندگیِ خفه‌شده بود. حتی در دهه ۷۰ قتل‌های زنجیره‌ای سیاسی و برملا شدن آن سبب نشد که موجی از مردم به اعتراض گسترده دست بزنند، اما اکنون یورش به ژیلا، یورش به خود زندگی و هم‌ذات‌پنداری گسترده با آن بود.

تفاوت در حاملان یا سوژه‌های این اعتراض

مورد خطاب این اعتراضات معمولا عموم مردم هستند. حجاب اجباری افکنده‌شده بر پیکره زندگی چیزی است که کلیه طبقات مردم را درگیر کرده است.

در این اعتراضات اخیر، هم طبقه متوسط و هم طبقه فرودست و هم طبقه دارا، دارای نفع مشترک و به عبارت بهتر دچار تاثیر عاطفی مشترک شده اند. اما میزان مشارکت همه یکسان نیست. هسته فعال را بیشتر زنان از قشر متوسط و دارا و مردان متوسط و فرودست تشکیل می‌دهند. این قشر راحت‌تر روسری آتش می‌زنند و راحت‌تر سنگ پرتاب می‌کنند و آتش می‌افروزند. هسته ناظر نیز بیشتر طبقات متوسط هستند.

آسیب‌ها

تمرکز در میدان

سیل وقتی راه می‌افتد که در حال حرکت، سایر اشیا ساکن را با خود همراه می‌سازد. شیوه جمع شدن در میدان در اعتراضاتی نظیر بهار عربی که همراهی وسیع مردم را همراه داشت و به صورت شبانه‌روزی برگزار می‌شد در شرایط فعلی ایران قابل اجرا نیست.

شیوه اخیر شبیه شیوه‌های عزاداری سنتی مذهبی است: عده ای در وسط سینه می‌زنند و عده‌ای ناظر آنها را تماشا می‌کنند. اغلب در انتهای شب، کم کم از جمعیت ناظر کم شده و هسته فعال آسیب‌پذیر می‌شود. به همین دلیل هم هست که اغلب، پلیس منتظر می‌ماند تا در انتهای شب، ماهی‌های گنده را شکار کند. این لختی و اینرسی سکون، اعتراض را سرایت‌ناپذیر می‌کند.

بعضی وقت‌ها که پلیس قبل از موعد به هسته فعال یورش می‌برد، اتفاقی که می‌افتد این است: هسته فعال پراکنده شده، هسته ناظر هم وحشت‌زده شروع به حرکت می‌کند و در نتیجه این دو هسته با هم آمیخته می‌شوند و قدرتشان دو چندان می‌شود. ناظران هم به دفاع یا فرار بر می‌خیزند و توان سرکوب پلیس کاهش می‌یابد.

از معایب دیگر این سکون و ایستایی ، بالا رفتن ریسک شناسایی افراد و ایجاد شرایط آسان برای تماشا و فیلم‌برداری نیروهای اطلاعاتی از هسته اعتراضات است.  

عدم مشارکت همه بدنه شهری

 این اعتراض‌ها علی رغم ابتکارها و تقابل‌های جدید با نیروهای پلیس به دلیل عدم همه‌گیری بدنه شهری هنوز زود است که به آن نام اعتراض گسترده یا جنبش داد.

منظور از عدم مشارکت بدنه شهری این است که تعداد افراد موافق اعتراض که به هر دلیلی در اعتراض‌ها شرکت نمی‌کنند خیلی بیشتر از معترضان است. همچنین بدنه شهری نظیر حمل و نقل عمومی، مغازه‌ها، کارخانه‌ها و کارگاه‌های صنعتی همچنان مانند یک روز و وضعیت عادی به کار و فعالیت مشغول هستند. این اقلیت بودنِ کمّیِ معترضین، هم اعتراض را فرسوده می‌کند و هم قدرت سرکوب را بالا می‌برد.

عدم وجود نیروی سیاسی پای کار داخلی

بزرگترین راه پیمایی عمومی به فراخوان میرحسین موسوی پس از انتخابات ۸۸ رقم خورد. او خود نیز در صف اول راهپیمایی بود. علت مشارکت حداکثری مردم در آن مقطع وجود نیروی شناسنامه‌دار داخلی در جهت فراخوان بود.

اعتراضات اخیر را هیچ نیروی مشخصی راهبری نمی‌کند. این هم می‌تواند نقطه قوت باشد و هم نقطه ضعف. مساله این نیست که همه زیر پرچم یک گروه سیاسی آرایش یابند، بلکه مساله این است که گروه‌های مختلف سیاسی یا اشخاص خاص فراخوان مشترکی دهند؛ چیزی که به طور مثال در کردستان محقق شد و تا حدود زیادی مشارکت وسیع در تظاهرات و اعتصاب را رقم زد.

اعتراضات اخیر در اغلب شهرها فاقد این اتکا به نیروی سیاسی هستند. شاید این تاحدی مربوط به عدم وجود حزب سیاسی واقعی در ایران باشد، اما تا دلتان بخواهد گروه‌ها و دسته‌جات سیاسی در بزنگاه انتخابات فعال می شوند: جامعه اسلامی فلان …؛ این و آن شاخه از جوانان اصلاح‌طلب …؛ انجمن اسلامی فلان …

اینکه چرا این انجمن‌های صوری اکنون ریسک دادن اطلاعیه و هزینه را نمی‌دهند، یا اشخاص با نفوذ آنها فراخوان راهپیمایی اعتراضی با حضور خود را نمی‌دهند، قابل بررسی و امکان‌سنجی است.

درگیری با پلیس − از صحنه‌های جنبش «زن، زندگی، آزادی» − شهریور ۱۴۰۱
درگیری با پلیس ــ از صحنه‌های جنبش «زن، زندگی، آزادی» ــ شهریور ۱۴۰۱

چند توصیه برای حال و آینده

شهر به مثابه سیستم عصبی

فرض کنید شهر یک سیستم عصبی است که نقاط و گرهگاه‌های اتصال و انتقال اطلاعات در آن میادین شهرها هستند. در این حالت ما نه با میدان بلکه با میدان‌ها سر و کار داریم. وقتی قراری از پیش معین در میدانی از شهر گذاشته می‌شود، بیش از هر چیز این نیروهای سرکوب هستند که خود را حول و حوش میدان تجهیز می‌کنند. در شهرهای بزرگ رسیدن به آن نقطه دور از دسترس است و راه‌های منتهی به آن بسته می‌شود. حال اگر دوباره به سراغ شهر رویم و در موقعیتی محلی، افراد نزدیک هر میدان را به تجمع در آن میدان دعوت کنیم، نیروهای سرکوب باید نیروهای خود را در سطح شهر پخش کنند. در این صورت موقعیت برای میدان‌هایی که تجمعات وسیع در آن شکل گرفته است راحت‌تر می شود.

همچنین می توان گرهگاه‌های عصبی شهر یعنی میدان‌ها را به حرکت از میدان تا میدان وا داشت: «در نزدیک‌ترین میدان محل سکونت خود جمع شوید و به سمت نزدیک‌ترین میدان بعدی حرکت کنید.» به این طریق جمع‌ها از اینرسی سکون و شناسایی‌پذیری خود گذر می‌کنند و حرکتشان یک گردش سرسام‌آور برای نیروهای سرکوب خواهد شد.

این چیزی است که مردم در شرایط عادی نیز در گردش‌های روزانه خود دنبال می‌کنند: حرکت از یک میدان به میدان دیگر. همچنین این شیوه هسته فعال و ناظر را به نوعی در هم ادغام می‌سازد.

انقطاع نه پیوستگی

در تاریخ هر انقلابی به‌ویژه تاریخ انقلاب ۵۷، یک اعتراض که هر روز یا هر شب تکرار شود، نه وجود داشته و نه موثر بوده است؛ مخصوصاً وقتی که هنوز اعتراضات فراگیر به معنای شرکت همه مخالفان شکل نگرفته است.

در گذشته نمونه‌های گرفتن دوره‌ای مراسم هفتم، چهلم، سالگرد و … وجود داشته است. یک اعتراض با این حجم قلیل از نیروها و با این شدت از دستگیری‌ها، نمی‌تواند پایدار بماند. در همین تجمعات خارج از کشور گاه تعداد شرکت‌کننده از تجمعات مشابه داخلی بیشتر است.

در نتیجه باید واقعیت تحلیل رفتن جمعیت در روزهای آتی را پذیرفت و به آن نه به عنوان یک نقطه ضعف بلکه یک تاکتیک تجهیز نیرو نگریست؛ به شرطی که هر کس از خود و دیگران مراقبت نماید. لازم نیست هر فرد سه ساعت در خط مقدم شعار دهد و سر آخر دستگیر شود. افراد باید ظاهر شوند، نقشی بازی کنند و غیب شوند یا لااقل به پشت سنگر برگردند.

هرکس به اندازه توانش

نوعی دسته‌بندی ساختگی بین تماشاگران، افراد ناامید، ترسوها، کسانی که این تجمعات را بیهوده می‌دانند و افراد در صحنه به‌وجود آمده یا می‌آید. کسی را نباید به دلیل عدم شرکت به شیوه رایج در این اعتراضات تخطئه کرد، بلکه باید به هر کس بر اساس توانش نقشی در این پروسه مبارزاتی داد.

کارمندان، کارگران شرکتی، معلمان، هنرپیشه‌ها، ورزشکاران و آدم‌های ساده ناامید از تغییر، هر یک می‌توانند به شیوه خود در وضعیت مداخله کنند. در نتیجه به جای سازشکار یا ترسو یا بی‌غیرت نامیدن دسته‌جات گوناگون، باید برای هرکدام‌شان روش و طریقه‌ای جهت کمک به مبارزه را تعریف کرد و در دسترس گذاشت.

جامعه جهانی

از مشروطه که مشروطه‌خواهان در سفارت انگلیس پناه گرفتند تا به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف روسی و تا به قدرت رسیدن رضاخان و از بین رفتن سلسله قاجار، از تشکیل حزب توده تا کودتای ۲۸ مرداد و از انقلاب شاه و ملت تا کنفرانس گوادولوپ و به قدرت رسیدن نیروهای اسلامی در بهمن ۵۷، از جنگ ایران و عراق تا صلح و سازش و تحریم، سیاست دول خارجی در ایجاد انحنا در مسیر مردم مشخص و تعیین‌کننده بوده است.

در نتیجه به صورتی استقرایی به دور از عقلانیت است که وضعیت یکه‌ای برای استقلال حرکت‌های داخلی بدون تاثیرپذیری از تصمیمات دول بزرگ را متصور شد. می‌توان این استقلال را تمنا کرد، اما در سیاست واقعی، مداخله خارج در داخل همواره وجود داشته و هیچ جنبشی قادر نیست خود و پیامدهای خیزشش را ایزوله سازد. در نتیجه رای‌زنی در خصوص آینده ایران نه یک تصمیم داخلی بلکه یک نبرد بین قدرت‌های جهانی خواهد بود که در نتیجه نیاز به مذاکره / مقابله با جهان را به صورت یک ضرورت قطعی در پی خواهد داشت.

لزوم نگارش/ ویرایش قانون‌های اساسی

چیزی که به مبارزه مردم شکلی ایجابی خواهد داد، برگزاری جلسات و نشست‌های تدوین قانون اساسی آینده ایران است. صحبت‌کردن از آن و نه تصویب و ارائه آن‌، می‌تواند به خیلی از اما و اگرها پایان دهد. مساله توافق همگان بر سر یک قانون اساسی نیست بلکه مساله ایجاد تعارض بین همه قانون های اساسی ممکن، برای مشخص‌سازی نقاط افتراق و اشتراک بین ایده‌ها خواهد بود؛ چیزی که مردم را به آینده امیدوار ساخته و از عراق یا سوریه‌شدن ایران جلوگیری می‌کند نگارش و ویرایش مداوم چندین قانون اساسی است.

سرطان‌های نجات‌بخش

در نهایت یک دولت یا حکومت مستقل را اولین ریزش‌ها از بدنه خودش نابود می‌کند. جنبش‌های عدالت‌خواهانه اسلامی سال‌های اخیر، نوعی ایجاد بستر برای این نقد درون‌گفتمانی است. این نقدهای درون‌گفتمانی امکان پوست انداختن و پذیرایی از گذار با خشونت کم‌تر را میسر می‌کند.

به عنوان یک تمثیل اگر ویروس، سیستم ایمنی بدن را فعال کند و نیروها را جهت رفع عامل خارجی بسیج می‌سازد، سرطان نوعی بیماری است که در آن بدن خود با تکثیر سلول‌های زیاد و عدم امکان اداره آنها به زندگی خود پایان می‌دهد. گفتمان روشنفکری دینی در دهه هفتاد از همین نوع بود: یک مجادله درون‌گفتمانی بر سر مفاهیم از قبل موجود در یک سنت. هیچ بعید نیست که انواع و اقسام گفتمان‌های جدید عدالت‌طلبانه یا انسانی یا قرائت‌هایی در خصوص نحوه یا حتی لزوم حکمرانی اسلامی از دل وضعیت ساخته شود.

آخرین ضربه تبر علت‌العل نیست

نکته دیگر تعدیل کردن انتظارات از چنین جنبش‌های اعتراضی است. باید این اعتراض‌ها را در مختصات خود و در حیطه توان‌هایش سنجید و انتظار نداشت هر ضربه تبر بر پیکر درخت استبداد همان ضربه نهایی باشد.

ضربات متعدد، در سقوط یک تنه مستقر، همه نقش دارند و هر ضربه را به عنوان آخرین ضربه دیدن سبب نوعی یاس در بدنه اجتماع خواهد شد. آنچه این اعتراض‌ها در پی خواهد داشت، به طور قطع نه نمایش اعتراض بلکه شیوه بدنی رفتار زنان پس از این است. گشت ارشاد به عنوان نماد تعرض به زندگی خصوصی، توسط عموم پس زده خواهد شد و شیوه‌های جسورانه زندگی عیان‌تر به بیان در خواهد آمد.

و این دستاورد کوچکی نیست.