تغییر بنیادین، به معنای دگرگون‌سازی ساختار سیاسی اقتصادی مرکز محور و تبعیض‌آمیز حاکم در کشور در عرصه‌های گوناگون و هویدا شدن محذوفین در آنها، از مجرای عاملیت محذوفانی می‌گذرد که سال‌ها از صحنه رانده شده‌اند و در زیر لایه‌های مختلف ستم صدایشان سرکوب شده است. از منظر رانسیر، «سیاست‌ورزی حول آن چیزی که دیده می‌شود و چیزی که در مورد آن می‌تواند گفته‌ شود، دور می‌زند…» (Rancière, 2004, p. 13).

 در صحنه ایران و در برهه زمانی سال ۱۳۹۶ به بعد نیز، سوژه‌های جنبش‌های اخیر به حاشیه رانده شده‌هایی هستند که قدرت مرکزی سال‌ها بر آنها تاخته بود، و اکنون بعد از حضورشان در صحنه دیگر قصد پا پس کشیدن را ندارند. شاهد این امر نیز حضور گسترده مردم در شهرستان‌های مختلف در سرتاسر کشور بوده و هست. این سوژه‌ها به شکلی کنشمند، قدرت مرکزی را به واکنش مجبور کرده‌اند و البته نه بودن، بلکه تقویت صدای آنها و استقبال از حضور آنها در صحنه می‌تواند نوید تجسم هرچه بیشتر این تغییر بنیادین را بدهد.

Ad placeholder

در این میان در گوشه و کنار فضای رسانه‌های اجتماعی، در قالب درخواست برای ائتلاف، استمداد از چهره‌های مخالف خارج‌نشینی را می‌بینیم که اغلب در رسانه‌های فراگیر (برای مثال ایران اینترنشنال، بی بی سی، و الخ) مطرح شده‌اند، و از جنبه سیاسی در سمت راست طیف سیاست‌ورزی قرار می‌گیرند. این استمداد البته شامل چهره‌های ورزشی و هنری هم می‌شود، که می‌توان هدف از آن را استفاده از سرمایه سلبریتی، یعنی دیده‌شدگی رسانه‌ای انباشته شده (accumulated media visibility) آنها که از بازنمایی‌های مکرر رسانه‌ای ناشی می‌شود (Driessens, 2013)، عنوان کرد.

در ادامه تلاش بر این است تا با توضیحاتی مختصر و البته مطرح کردن چند پرسش گاهاً رتوریکال، و البته نه جواب دادن به تمامی آنها، به این امر پرداخته شود که کدام یک از این دو رویکرد امکان تحقق تغییری بنیادین را در آینده به وجود می‌آورند و ما در کجای این قائله می‌توانیم بایستیم.

https://www.radiozamaneh.com/737448/

در زیر چتر آلترناتیو وضعیت موجود، طبعاً عامل و کنشمند در مقابل وضعیت حاکم می‌ایستد. این ایستادن در صورتی که بخواهد ستم حاکم را در لایه‌های مختلف آن آدرس دهی کند، باید فراگیر و متکثر باشد. این امر در جنبش اخیر قابل مشاهده است و صحنه‌های مقاومت مردمی در جای جای کشور شاهدی بر آن هستند. مقاومت در این جنبش قومیت‌ها، طبقات، و اقلیت‌های جنسی گوناگونی را شامل می‌شود که نماینده‌هایی از میان خود پرورش داده‌اند و معرفی کرده‌اند، که البته حاکمیت در مواردی به درستی عاملیت آنها را تشخیص داده و اقدام به دربند کردنشان کرده است.

در کنار اینها، همانطور که ذکر شد، استمداد از چهره‌هایی مشخص – اعم از ورزشی و هنری و سیاسی – برای تشکیل ائتلافی در خارج از کشور در راستای همیاری با جنبش حاضر، چه در رسانه‌های اجتماعی و چه در رسانه‌های فراگیر‌، در جریان است. چهره‌هایی که در زمینه هنر و ورزش، خواسته یا ناخواسته، یا سال‌ها بازوی اجرایی ایدئولوژیک دم و دستگاه حاکم بوده‌اند، یا از ساختار حاکم بهره می‌بردند، و یا در قامت مخالف در کنار ارتجاع – در شکل‌های ضمنی گوناگون – دم از تغییر می‌زدند و می‌زنند. چهره‌های معرفی شده در زمینه سیاست هم تغییراتی کم‌شمول‌تر در عرصه آزادی‌های اجتماعی و امکان‌های محدود اقتصادی را به ما وعده می‌دهند. به این معنا که تغییر مد نظر ایشان، ساختار اقتصاد سیاسی حاکم در جامعه را که بر مرکزیت، تبعیض، استثمار نیروی کار و البته یکپارچه کردن تکثر در زیر چتر مرکز برای تقویت کنترل و غارت[۱] تأکید دارد، هدف اصلی قرار نمی‌دهد؛ و گشایش‌های اقتصادی محدود و آزادی‌های اجتماعی را به مردم ارمغان می‌دهد.

با این تفاصیل اکنون جا دارد از خودمان بپرسیم چه می‌خواهیم؟ تا چه سطحی به دنبال از بین رفتن تبعیض و ستم در ساختارهای اداره جامعه هستیم؟ آیا حفظ ساختار اقتصاد سیاسی حاکم و تغییر شکل ظاهری آن – چه بسا با وجهه‌ای فریب‌ دهنده که نوید تغییرات بنیادین را می‌دهد – توسط چهره‌هایی که در این روزها در رسانه‌های اجتماعی و فراگیر به عنوان اپوزیسیون مطرح می‌شوند و از آنها درخواست برای ائتلاف صورت می‌گیرد، برای ما کافیست؟ و البته در ادامه پرسشی اساسی‌تر، آیا این چهره ها اصلاً اپوزیسیون هستند، به معنای بسیج کننده نیروهای حاضر در خیابان در راستای مقابله با ستمگر (نیکفر، ۱۳۹۶)؟ در مورد پرسش آخر، چیزی که ما در خیابان ها می بینیم نه به دنبال درخواست این افراد، بلکه به شکلی خودجوش و از روی ضرورت، آگاهی، و تجربه تاریخی سربرآورده و پیش می‌رود. در موارد فنی‌تر هم، از جمله سازماندهی و پیشروی ضمنی  مبارزان در استان‌های به حاشیه رانده شده، آبشخور امور تاریخ مبارزاتی آنهاست.

در ادامه، همانطور که ذکر شد نگاه به چهره‌های مطرح شده در رسانه‌های مذکور، لزوماً نه به تغییرات بنیادین، بلکه به تغییر شکل حاکمیت بدون آدرس‌دهی به تبعیض سیستمیک موجود در ساختار اقتصاد سیاسی حاکم ختم می شود. حال اگر هنوز چنین ضرورتی را در خود احساس می‌کنیم که از این چهره‌ها استمداد به عمل بیاوریم، می‌توانیم از خودمان بپرسیم چرا اینچنین است؟ چرا عاملیت مردم و گروه‌های مبارز در خیابان و زندان کمتر به چشمان ما می‌آیند و بیشتر از «من» هایی که در رسانه‌های فراگیر مطرح می شوند استمداد به عمل می‌آوریم؟ این امر تا چه حد می‌تواند به خاستگاه طبقاتی ما  و فرهنگی که به فراخورش در آن پرورش یافته‌ایم ارتباط داشته باشد؟ آیا تغییری که این چهره‌ها نوید آن را می‌دهند بیشتر شامل خیر برای ماست، یا تغییری که گروه‌ها و طبقات محذوف منادی آن هستند و پیشروانش در خیابان و زندان مشغول به کارند؟ ما تا به چه حد به حذف بنیادین ستم و تبعیض و البته حق تعیین سرنوشت برای گروه‌های محذوف که حالا به سهم‌‌‌خواهی در صحنه مشغول هستند معتقد هستیم؟

قطعاً ستم در لایه‌ها و سطوح گوناگون، طبقات و گروه‌های مختلف را تحت تأثیر قرار می دهد. مسئله اینجاست که ما تا چه حد در هدف قرار دادن ستم، حاضر به شمول گسترده‌تر این گروه‌ها و طبقات و البته دیگری هستیم، و تا چه حد تنها به خیر گروه و طبقه ای که از آن برخاسته‌ایم می‌اندیشیم. البته که شمول گسترده‌تر به معنای راستین بودن بیشتر اندیشه مبارزاتی ماست.

اگر جنبش اخیر را یک رخداد در نظر بگیریم، خالی از لطف نیست تا به این مفهوم از منظر بَدیو اشاره‌ای مختصر داشته باشیم. او واقعیت را مبتنی بر خلاء کثرتی ناسازگار می‌بیند که معمولا توسط دولت و ایدئولوژی غالب پوشانده می‌شوند. اما این واقعیت در سمت محذوفان به شکلی محبوس باقی می‌ماند. رخداد زمانی اتفاق می‌افتد که بخش حذف شده به شکلی شدید و ناگهانی در صحنه اجتماعی ظاهر می‌شود، پوسته را می‌شکافد، و فضایی را برای بازاندیشی واقعیت، از منظر مبنای واقعی آن – چندگانگی ناسازگار – به وجود می‌آورد (McLaverty-Robinson, 2014). در ایران نیز، در لایه‌ها و گروه‌های گوناگون – زنان، قومیت‌ها، اقلیت‌های جنسی، و به طور خلاصه گروه‌های تحت ستم – همه در کنار هم به شکلی متکثر به پا خواستند و این رخداد را متحقق کرده‌اند. رخداد به عقب باز نمی‌گردد و تغییرات اجتماعی به شکلی بی‌پایان ساختار اجتماعی را تکمیل و با آشکارسازی عناصر جدیدتر خودشان را به آن تحمیل می‌کنند (McLaverty-Robinson, 2015). مبارزان و عاملان رخداد اخیر در ایران، در پی تجربه و آگاهی تاریخی پدید آمده در آنها و در عین کثرت، چشم انداز وضعیتی را ترسیم می‌کنند که در آن افراد و گروه‌ها با تلاش برای به حداقل رساندن حذف، به شکلی پویا جامعه را یه پیش برده و آلترناتیوی نه سخت، بلکه شکل‌پذیر – طبعا در دوره‌های مشخص و نه به شکلی ناگهانی – را ارائه می‌دهند.

در پایان، حال شاید بتوانیم با دیدی واضح‌تر از خودمان بپرسیم، ایستادن ما در کدام سو و همراهی ما با کدام رویکرد می‌تواند به تغییری بنیادین و رهایی‌بخش منجر شود. این تغییر قطعاً یک شبه رخ نمی‌دهد و در تداوم عاملیت متجسم خواهد شد. البته که این امر نیز در مبارزه مستمر با ارتجاع تعریف شده و می‌شود. ارتجاعی که با تمامی دم و دستگاه به ارث رسیده به آن، چه از لحاظ ایدئولوژیک و چه از لحاظ سرکوبگری ضمنی در فضاهای عمومی، به مبارزه با رهایی برمی‌خیزد. اما در اینجا نقد ادامه‌دار جایگاهمان در این میان، و استمرار در کار، کلیدهای پیروزی هستند.

Ad placeholder

[۱] در اینجا غارت (appropriation)، به معنای عاملی برای تخصیص منابع بر مبنای زور، در سطوح مختلف خرد، کلان، و بینابینی مد نظر است (وهابی، ۱۳۹۸).

منابع:

نیکفر, م. (۱۲ خرداد، ۱۳۹۶). سنجش مفهوم «اپوزیسیون».برگرفته از رادیو زمانه

وهابی، م. (۱۵، اسفند، ۱۳۹۸). منطق نهادهای اقتصادی فرادولتی در ایران مبتنی بر غارت است. برگرفته از آسو

Rancière, J. (2004). The Politics of Aesthetics. London, Mew York: Continuum International Publishing Group.

Driessens, O. (2013). Celebrity capital: redefining celebrity using field theory. Theory and Society, 543-560.

McLaverty-Robinson, A. (2014, December 15). An A to Z of Theory | Alain Badiou: The Event. Retrieved from CEASEFIRE:
https://ceasefiremagazine.co.uk/alain-badiou-event/

McLaverty-Robinson, A. (2015, March 9). An A to Z of Theory | Alain Badiou: After the Event. Retrieved from CEASEFIRE:
https://ceasefiremagazine.co.uk/alain-badiou-event-2/

Rancière, J. (2004). The Politics of Aesthetics. London, New York: Continuum International Publishing Group.

Ad placeholder