کردستان، زادگاه ژینا (مهسا) امینی و خاستگاه جنبش «زن، زندگی آزادی» پس از گذشت بیشتر از ۲ ماه از آغاز قیام، در معرض شدیدترین سرکوب‌ها و ارعاب‌ها قرار گرفته است.

در قیام ژینا از همان آغاز راه سرکوب را در پیش گرفتند، هرچند «سرکوب» پاسخ اولیه و همیشگی جمهوری اسلامی به هر حرکت و اعتراض و مطالبه‌ای در کردستان بوده. سرکوبگری نه فقط با هدف آزار و کشتار معترضان پیش می‌رود، بلکه می‌خواهد ترسی عمیق و عمومی در دلِ همه شهروندان ایجاد کند. حتی آن‌هایی هم که به اعتراض‌ها نپیوسته‌اند اکنون دیگر مصونیت ندارند. آن‌ها هم به روش‌های مختلف قربانی وحشت‌پراکنی نظام می‌‌شوند و مورد حمله قرار می‌گیرند.

این گزارشی است درباره انتقامِ کور جمهوری اسلامی از مردم کردستان، گزارشی از سنندج، از شهری که طی دو ماه گذشته، مقاومتش مثال‌زدنی بوده است.

Ad placeholder

حمله به خانه‌ها

یک شاهد عینی در محله نایسر که طی چند شب گذشته در خانه‌اش را به روی معترضان باز گذاشته تا از دست مأموران کشتار فرار کنند، می‌گوید:

«پری‌شب صدای تیراندازی را که شنیدم فورا در حیاط خانه را باز کردم. می‌دانستم که دیگر هیچ ملاحظه و رحمی ندارند و خیلی راحت می‌کُشند. به خاطر این جوان‌ها در را به رویشان باز کردم. چند نفر اومدن خونه ما پناه گرفتن. فورا در را قفل کردم. ولی یکی از مأمورها دیده بود که من بهشون پناه دادم. اومد شروع کرد به فوش دادن و کوبیدن به در خانه. بچه‌هایی که اونجا بودن خیلی ترسیده بود داشتن دنبال یک راه فرار دیگه میگشتند. بچه‌های خودم گریه می‌کردند و به وحشت افتاده بودند. منم میدونستم اگه وارد خونه بشن هر جور بی حرمتی میکنن. بقیه رو ساکت کردم و خودمو کنترل کردم. هر چی در زد و ناسزا گفت باز نکردم. چند دقیقه بعدش خدا رو شکر یکی از همکاراش صدا زد گفت بسته بیا بریم».

خانه‌های مردم را به رگبار بسته‌اند. مردمِ بی دفاع برای توصیفِ حال و روزشان، اینکه خانه‌شان به رگبار بسته شده، این جمله را بر سر زبان‌ها انداخته‌اند: «تا حالا شده توی خونه خودت مجبور باشی سینه‌خیز راه بری؟»

جمهوری اسلامی مصمم است که باز خود را به عنوان حکومتِ وحشت در کردستان بنماید. نسل‌های مُسِن‌تر با توحش‌ آن ناآشنا نیستند. اکنون حاکمیت می‌خواهد نسلِ جدید را هم با حدِ نهایی توانایی ایجاد وحشت و سرکوب و کشتار آشنا کند. در این راه هم اگر نیروی جمعی مقاومت و ایستادگی مانعش نشود، از هیچ جنایتی دریغ نمی‌کند. در همین رابطه یک زنِ اهل محله قریان می‌گوید:

«حدود ساعت ۱۱ شب بود. فکر کنم قبلش مردم رو ا اطراف دانشگاه سمت خونه ما فراری داده بودند. ولی محلِ ما اون موقع آروم بود. هیچ اعتراضی نبود دیگه. یک لحظه من توی آشپزخانه احساس خفگی کردم. اطرافم را نگاه کردم دیدم هیچ چیزی هم تو خونه نسوخته. بعدش رفتم بیرون ببینم چه خبره. وقتی در رو باز کردم دیدم یه قوطی گاز اشکاور انداختن توی حیاط خونه. هر جوری بود اون رو انداختیم بیرون. ولی بعدش واقعا داشتیم خفه می‌شدیم. بعدش گفتیم بریم تو کوچه ببینیم چه خبر شده. دیدیم کوچ خلوته ولی دو تا بسیجی سرِ کوچه ایستادن و به ما میخندن. کارِ اونا بود.»

این حمله‌ها گاه حمله مسلحانه هم بوده که فیلم‌های آن در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود. خانه‌های مردم را به رگبار بسته‌اند. مردمِ بی دفاع برای توصیفِ حال و روزشان، اینکه خانه‌شان به رگبار بسته شده، این جمله را بر سر زبان‌ها انداخته‌اند: «تا حالا شده توی خونه خودت مجبور باشی سینه‌خیز راه بری؟»

تخریبِ داشته‌های مردم

انتقامِ کورِ حاکمیت از کردستان و از شهرِ سنندج که در این دوره هر روز و هر شب برایشان دردساز بوده، محدود به تجاوز به خانه‌ها و محلِ سکونت مردمِ مدنی نبوده است. آن‌ها هر چیزی را هم که در این چند روز بر سر راهشان بوده تخریب کرده‌اند. خشمِ آن‌ها از مردمِ کردستان انتهایی ندارد. به همین دلیل هم حتی به وسائلِ بی جانِ مردم هم رحم نکرده‌اند. سرکوب‌گران در محله بهاران سنندج ماشین‌های مردم را هم مورد حمله قرار داده‌اند:

«همسایه ما چون پارکینگ نداره هر شب ماشینشو این روبرو پارک می‌کرد. ولی چند روز پیش بیدار شدیم دیدیم نه شیشه‌ای براش گذاشتن نه چراغی نه هییچی. با تیر زده بودن. نه یکی دوتا. تقریبا به رگبار بسته بودنش. دقیقا هم باکشو نشونه گرفته بودن که آتیش بگیره و کلِ محلُ بسوزونه.»

مزدورانِ جمهوری اسلامی از بالا دستور گرفته‌اند که برای خاموش کردن اعتراض‌ها هرچه از دستشان برمی‌آید انجام دهند. مهم نیست قربانی‌شان یک معترض بوده، یا یک عابر پیاده یا یک مغازه‌دار. یک شاهد عینی دیگر از به گلوله بستنِ دانش‌آموزان می‌گوید:

«چند تا بچه دانش‌آموز موقع برگشتن داشتند شعار می‌دادن. یه لشگر نیرو اومدن رسما داشتن قتل عامشون می‌کردن. یکیشون ساچمه خورد. خیلی هم خورد. طفلک الان بیمارستانه. فقط کاش زنده بمونه.»

آزار و تجاوز

خبرهای تجاوز به معترضان در شهرهای مختلف در حال درز کردن به بیرون است. اما این تجاوزها محدود به اتاقک‌های تاریک و دور از دید و نظارت نبوده است. در سنندج آن‌ها در روز روشن هم دست به کارهایی مشابه می‌زنند. یک دانشجو که از پنجره خانه در حال نظاره تظاهرات خیابانی بوده می‌گوید:

«میدان (بهاران) شلوغ شد. ده دقیقه بعدش نیروها اومدن. پسرها خیلی سریع از تو کوچه‌ها فرار کردند. چندتا دختر دانشجو هم بودند که تونستن فرار کنن. وقتی نیروها اومدن چون از دور شروع به تیراندازی کردند دیگه کسی تو میدان نبود که اذیتش کنن. اون وسط گیر دادن به چندتا زنِ بدبخت که اصلا تو تظاهرات نبودن. فقط ناخواسته اونجا افتادن وسطِ شلوغی. ولی چون روسری سرشون نبود اینا رفتن گرفتنشون. خیلی صحنه دردناکی بود برای من. اینا رو آوردن خیلی وحشیانه زدن. با لگد می‌زدن به شکمشون و میگفتند “هرزه آزادی میخای! بیا این آزادی”. همزمان که کتکشون می‌زدن خیلی فحش‌های بدی دادن بهشون. یه بلایی سرشون آوردن بعدش به زور می‌تونستن سر پا بایستند».

همین شاهد می‌گوید پس از آن هم نیروهای سرکوب صحنه را ترک نکردند.

«بعدش چندتا موتور سیکلت اونجا پارک شده بود. دقیقا نمیدونم اصلا مال بچه‌های معترض بود یا نه. ولی با باتون افتادن به جون موتورها. همه رو شکستند.»

Ad placeholder

فضای وحشت

این تخریب‌ها و توحش‌های موردی، در کنارِ میلیتاریزه کردن عمومی فضای شهرهای کُردنشین، بخشی از پروژه سرکوب و ارعابِ جمهوری اسلامی در این روزها است. تقریبا در آسمانِ بیشتر شهرهای کُردنشین طی هفته گذشته بالگردهای جنگی به حرکت در آورده‌اند. در ورودی و خروجی شهرها ایست و بازرسی‌هایی به سبکِ دهه ۶۰ گذاشته‌اند. موبایل و دیگر وسائل خصوصی و شخصی مردم را می‌گردند. محله به محله با صدای «حیدر حیدر» و «مرگ بر منافق» گشت می‌زنند و خانه‌های مردم را تفتیش می‌کنند.

کردستان را «سرِ» جنبش می‌دانند و می‌خواهند بار دیگر، به هر قیمتی آن را خفه کنند. این بار اما کردستان مبدأ یک همبستگی سراسری شده است و سرنوشت همه ستم‌دیدگان در این سرزمین را به هم پیوند زده است. بعید است بتوانند همچون گذشته در سکوت و انفعالِ «دیگران» ریشه‌های نارضایتی و قیام در کردستان و سراسر ایران را بخشکانند.

Ad placeholder