می نویسم
تا واژه را از تفتیش
از بو کشیدن سگ‌ها
وتیغ سانسوربرهانم
نزار قبانی

پیامم را با نام و یاد جان باختگان جنبش اخیر ایران آغاز می‌کنم و به پدران، مادران و خانواده‌های این جوانان و نوجوانان و کودکانی که در خیابان‌ها به ضرب گلوله و باتوم کشته شدند و یا در زندان‌ها در اثر شکنجه جان باختند، ادای احترام کرده و تسلیت عمیق خود را اعلام می‌کنم.

بیست و چهار سال پیش در چنین روزهایی در پاییز ۱۳۷۷ قتل‌های سیاسی موسوم به زنجیره‌ای نویسندگان و دگر اندیشان، جامعه‌ی ما را به واکنش و اعتراض عمومی واداشت. همسرمن محمد جعفر پوینده نویسنده و مترجم، عضو کانون نویسندگان، یکی از این جان باختگان بود که در ۱۸ آذر ربوده و به قتل رسید.

 سیما صاحبی (همسر محمد جعفر پوینده )
 سیما صاحبی (همسر محمد جعفر پوینده)

 بسیاری از جوانان و نوجوانانی که امروز در خیابان‌ها حماسه می‌آفرینند، خاطره‌ای از آن روزها ندارند، چه در آن سال‌ها هنوز پا به این دنیا نگذاشته بودند و یا خردسال بودند. آن چه من را هماره به تعجب وا می‌دارد این است که این جوان‌ها و نوجوانان، اگر چه خاطره‌ای از آن دوران ترورهای سیاه ندارند، ولی محمد جعفر پوینده و محمد مختاری را خوب می‌شناسند و از آن‌ها به عنوان جان باختگان راه آزادی بیان و قلم یاد می‌کنند. این امر نشان از آن دارد که این جنایات فجیع به فراموشی سپرده نشده‌اند و در حافظه‌ی جمعی مردم ایران باقی مانده‌اند و درست همین امر پروسه‌ی دادخواهی را برای ما خانواده‌ها آسان تر می‌کند.

کشتارهای فجیع دهه‌ی شصت در سیاه چال‌های جمهوری اسلامی و ترورهای سیاسی زنجیره‌ای و سیستماتیک دگراندیشان به بخشی از حافظه‌ی جمعی مردم ایران بدل شده است و این امر نتیجه‌ی تلاش روزنامه نگاران، نویسندگان، تاریخ نویسان مستقل، کنش گران سیاسی، وکلای شجاع و در نهایت خانواده‌های این عزیزان است. همان گونه که ما ثبت جنایات دهه‌ی شصت را مدیون تلاش مادران خاوران و زندانیانی هستیم که خاطراتشان را مکتوب کرده اند، ثبت و موشکافی ترورهای سیاسی سال ۶۷ و پیش از آن را مدیون دادخواهان این عزیزان، کانون نویسندگان و وکلای شجاع این پرونده ها، از جمله ناصر زرافشان هستیم که حکم ۵ سال زندان را به جان خرید ولی ازافشای جزئیات پرونده‌ی بزرگ قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای دست برنداشت.

وظیفه‌ی سنگینی که امروز بر دوش ما خانواده‌ها قرار دارد دادخواهی است. دادخواهی از نظر من تنها یک مفهوم حقوقی نیست که سرنوشت قاتلان، آمران و فتوا دهندگان این ترورها را در دادگاهی با حضور خانواده‌های جان باختگان این ترورها و مردم تعیین می‌کند، بل که از نگاه من دادخواهی چند بُعد مختلف دارد:

۱. بُعد حق طلبی و اعتراضی به این جنایات و ترورها
۲. بُعد یاد آوری مستمر این جنایات و باز نگری آن ها
۳. بُعد مسئولیت اجتماعی نه به عنوان یک دادخواه، بل که به عنوان کسی که حقوق شهروندی اش زیر پا گذاشته شده است.

در بُعد اعتراضی و حق طلبی باید بگویم در تمام این بیست و چهار سال خانواده‌های این جان باختگان به اشکال گوناگون به این ترورها اعتراض کردند و مسئولان را به پاسخ گویی وادار نمودند. این که چرا باید این افراد کشته می‌شدند و چه جرمی را مرتکب شدند؟

گرچه وادار کردن یک حکومت توتالیتر به پاسخ گویی شاید در وحله اول تفکری خام و نا پخته به نظر آید ولی در پاسخ‌ها‌ی مختلف حکم رانان، مسئولان امنیتی و قضایی و دروغ‌های سرهم بندی شده آن‌ها و مرور پرونده‌های مثله شده، می‌توان بخشی از واقعیات و حقیقت این قتل‌ها را بیرون کشید و در برابر قضاوت جامعه و مردم قرار داد.

در بُعد یادآوری مستمر این جنایات و بازنگری آن ها، از نگاه من از یک سو، یادآوری زخم‌ها و دردها و اندوهی است که برکل خانواده‌ها به خاطر از دست دادن عزیزانشان در همه این سال‌ها رفته است و از سوی دیگر یادآوری اندیشه‌های این عزیزان است که به خاطر آن‌ها کشته شده‌اند.

Ad placeholder

تنها با یادآوری مستمر می‌توان این اندیشه‌ها را باز تولید کرد و تکامل بخشید. باز تولید این اندیشه‌ها و تکامل آن‌ها که در اثر تحلیل و بازنگری این اندیشه‌ها میسر می‌شود از نظر من بخشی از دادخواهی است. محمد جعفر پوینده و محمد مختاری از اعضای کانون نویسندگان بودند و هردو اندیشه -ی چپ را نمایندگی می‌کردند و در بیان آرمان‌های انسانی، شهروندی و سوسیالیستی شان خود را سانسور نمی‌کردند. آن‌ها اندیشه هایشان را خیلی روشن و آشکار در نوشته‌ها و مقالاتشان طرح می‌کردند وهر دو در نشریات مهم روشنفکری آن زمان از جمله آدینه، جامعه سالم، گردون و فرهنگ و توسعه قلم می‌زدند. هردو عضو فعال کانون نویسندگان بودند، کانونی که موی دماغ حکومت بود و با نامه‌ها و بیانیه هایش تحمل حکومت را طاق کرده بود. بگیر و ببند‌های کانونیان، آن‌ها را از حرکت باز نگردانده بود لذا از منظر دولت مردان باید از چند عضوفعال و سازمان دهنده کانون زهرچشمی گرفته می‌شد. این تاریک اندیشان پیکر پوینده و مختاری کشتند و به خیال خود از این طریق خواهند توانست کانون نویسندگان را از حرکت بازدارند. ولی همه چیز به عکس خود تبدیل شد. اندیشه محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، باقی ماند و با تولید شد به گونه‌ای که جوانان پیشرو و روشنفکران جوان، امروز در همه جا سراغ کتاب‌های پوینده و مختاری را می‌گیرند و مشتاقانه می‌خواهند بدانند پوینده و مختاری چه کسانی بودند و چرا باید بخاطر اندیشه هایشان ترور می‌شدند. باز نگری این اندیشه‌ها توسط جوانان خوش فکر و روشنفکران معاصر ما، امکان تکامل و شکوفایی آن‌ها را فراهم می‌آورد.

بُعد سوم دادخواهی از منظر من، مسئولیت اجتماعی و شهروندی است که به عهده‌ی تک تک ما گذاشته شده است. چه جزء خانواده‌های این جان باختگان باشیم و چه نباشیم. من به عنوان یک شهروند و به عنوان یک همسر، حقوق پایمال شده‌ی خودم را طلب می‌کنم. چرا باید همسر من محمد جعفر پوینده که تنها به عنوان یک نویسنده و مترجم از آزادی بیان و اندیشه بی هیچ حد و حصر و استثنا و حق عضویت درکانون نویسندگان دفاع کرده بود، به قتل می‌رسید. اینکه یک شهروند را فقط به عنوان بیان حقوقش به قتل برسانند و حق زندگی را از او سلب کنند آن هم بدون تشکیل هیچ دادگاهی، بدون داشتن حق وکیلی و بدون ابلاغ حکمی، آیا نمونه آشکار پایمال کردن حق شهروندی نیست؟ این حق طلبی‌ها همه‌ی ما را بهم پیوند می‌زند وجامعه را به سوی یک حق طلبی اجتماعی سوق می‌دهد. که از نگاه من حق طلبی اجتماعی یکی از هدف‌های مهم دادخواهی است و نیروی عظیم ماست برای فشار بر ابزار قدرت و حکومت.

کانون نویسندگان ایران بند یک منشورش را به حق آزادی بیان و اندیشه بی هیچ حد و حصر و استثنا اختصاص داده است و اعضای کانون، حول این حق شهروندی مشترک در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. این حق ابزار قدرت کانون نویسندگان است. و هرجا که این حق توسط حکومت پایمال شود، کانون کارت قرمز خود را به حکومت نشان می‌دهد. هرچند حکومت توتالیتر از زیر پا گذاشتن آن ابایی ندارد و به بهانه‌های مختلف آن را زیر پا می‌گذارد و برای پایمال کردن این حق به شیوه‌های مختلف سرکوب متوسل می‌شود اما در عین حال این حق شهروندی کانون نویسندگان را در موقعیتی قرار می‌دهد که از موضع قدرت با حکومت برخورد کند و آن جا که حقوق شهروندی اش پایمال می‌شود زنگ خطر را به صدا در آورد و تلاش کند که جامعه و مردم را با خود همسو کرده و دست به اعتراض عمومی بزند.

در جمع بندی سخنانم به این نکته تأکید می‌کنم که دادخواهی حرکتی است پویا و در طول این سال‌ها ابعاد ناشناخته‌ای از آن برای شخص من روشن شده است که شاید در بیست و چهارسال پیش حتا به آن فکر هم نمی‌توانستم بکنم. این روند دادخواهی به جلو را مدیون همه زنان و مردانی هستم که مانند من و در اکثر موارد در کنار من، برای دادخواهی و روشن شدن حقیقت تلاش کرده و می‌کنند. در عین حال از مجموعه سخنانم می‌خواهم به این نتیجه برسم که امروز دادخواهی ضرورتی اجتماعی است، ضرورتی که نه تنها برعهده همه دادخواهانی است که در طول حکومت جمهوری اسلامی عزیزان خود را از دست داده اند، بلکه به عهده تک تک اعضای جامعه ماست که این قتل‌ها و کشتارها را شاهد بودند و به آن‌ها اعتراض کردند.

پیام من به عنوان یک دادخواه و یک شهروند به همه‌ی مادرانی که امروز فرزندانشان را نثار بهار آزادی کرده و می‌کنند این است که : دادخواهی تان را بلند فریاد زنید و سکوت نکنید. همه ما دادخواهان با هم هستیم و جز احقاق حقوق پایمال شدمان راهی برایمان نمانده است. باشد که این دادخواهی‌ها به سرانجام روشنی برسد.

 سیما صاحبی (همسر محمد جعفر پوینده)

 جمعه ۱۸ آذرماه ۱۴۰۱

Ad placeholder