بعد از اعلام حکم قاتل غزل (منا) حیدری، انتقادهای بسیاری ضعف و تناقض‌های دستگاه قضایی را نشانه می‌رفت. برای مردی که دختر نوجوانی را سر بریده، سر او را به دست گرفته، سوار ماشین شده و به مناطقی رفته که در‌آن‌ها با انگ «بی‌غیرتی» مواجه شده بوده و سر بریده را به همه نشان داده، حکم ۸ سال زندان دور از عدالت و ناکافی به نظر می‌آید؛ به‌خصوص در زمان و مکانی که برای بستن خیابان با سطل زباله یا دفاع از خود در برابر تجاوز، حکم اعدام صادر و اجرا می‌شود.

این تناقض‌ها در صدور احکام، نگاه مردسالارانه‌ دستگاه حاکم را روشن و شفاف پیش چشم می‌گذارد و سنجه‌ای پیدا برای فهم ارزش جان زن در رژیم جمهوری اسلامی به دست می‌دهد. با این‌حال، تجربه‌ پاکستان نشان می‌دهد که با صرف برطرف کردن خلاء‌های قانونی، اصلاح قوانین و سنگین‌تر کردن مجازات، بهبودی در وضعیت زنان حاصل نمی‌شود و اغلب زن‌کشی‌ها با انگیزه‌هایی فراتر از «کم‌هزینه‌بودن» قتل صورت می‌گیرند. 

https://www.radiozamaneh.com/750220/

پاکستان، با بیش از هزار زن‌کشی سالانه برای حفظ آن‌چه «عزت» خوانده می‌شود، با یک بحران مواجه است. به‌عنوان راه‌حل، اصلاحاتی در قانون انجام شده: در نظر گرفتن مجازات حبس ابد یا اعدام برای قاتلان و حذف امکان گذشت از سوی خانواده‌ مقتول. بر این اساس، دستگاه قضا درباره‌ انگیزه‌ی قتل تحقیق می‌کند و اگر آن را قتلی برای حفظ «عزت» تشخیص دهد امکان گذشت از قصاص را از خانواده‌ مقتول سلب می‌کند و مجازات سنگین حبس ابد یا اعدام صادر می‌کند.

با این‌حال، با گذشت دو دهه از اصلاح قوانین، زن‌کشی‌ها بدون تغییر ادامه دارند و صدها زن به بهانه‌ حفظ و دفاع از «عزت» در پاکستان به قتل می‌رسند. این شاید شاهدی باشد بر مدعای ناکارامدی مجازات‌های سنگین و نمونه‌ای علیه این توهم که مجازات سنگین از چنین جرائمی جلوگیری خواهد کرد. چه بسا که اگر حکم اعدام هم برای چنین جرائمی در نظر گرفته شود باز این قتل‌ها اتفاق بیفتند. حفظ «مردانگی»، حفاظت از «عزت» یا «ناموس» یا «شرف» در برخی مناطق چنان اهمیتی دارد که مردان حاضر می‌شوند بهای سنگینی برای حفظ آن بپردازند.

نگاهی به ویرانه‌ زندگی غزل نشان می‌دهد که چطور او بسیار پیش‌تر از جدا شدن سر از تنش به قتل رسیده بوده است و چطور قاتل او نه یک فرد، که یک ساختار عریض و طویل نابرابری است.

بدبختانه، غزل تنها کودکی نیست که به چنین سرنوشتی دچار می‌شود. چه بسا سرهای بریده شده که در ناکجاآبادی دفن یا سوزانده شده‌اند بی‌آن‌که نامی از آن‌ها بدانیم. زن‌کشی نه به ایران محدود می‌شود و نه به اکنون. در قوانین حمورابی، آشوری و نسلیم هم شوهر اجازه‌ قتل زن خیانت‌کارش را داشت، در روم باستان هم پدر (و بعد از ازدواج همسر) اجازه‌ی قتل دختران را به دلیل «رفتارهای خارج از عرف» داشتند و در قوانین اولیه‌ی یهودی هم زنان خیانت‌کار را می‌شد سنگ‌سار کرد. (Abdul, 2020) صندوق جعیت ملل متحد (UN Fund, 2000) تخمینی از وقوع پنج هزار زن‌کشی سالانه به دلایل موسوم به ناموسی دارد، تخمینی که با توجه به گزارش نشدن بسیاری از این قتل‌ها، می‌بایست چیزی حدود چهار برابر، یعنی سالانه نزدیک به ۲۰ هزار باشد.

آن‌چه را که غزل و غزل‌ها زیسته‌اند، نمی‌توان به سادگی به رفتار هیولاوار یک قاتل تقلیل داد. نگاهی به ویرانه‌ زندگی غزل نشان می‌دهد که چطور او بسیار پیش‌تر از جدا شدن سر از تنش به قتل رسیده بوده است و چطور قاتل او نه یک فرد، که یک ساختار عریض و طویل نابرابری است.

غزل را در کودکی، آن‌طور که پدرش در مصاحبه‌ای (روزیاتو, ۱۴۰۱) گفته بود با استناد به «گواهی رشد» مجبور به ازدواج کرده‌اند. ادعای پدر او درباره‌ این‌که «این ازدواج اجباری نبوده است و شوهرش برای او بهترین زندگی را فراهم کرده بوده» این‌جا کوچک‌ترین اهمیتی ندارد چرا که ازدواج در کودکی، چه با میل و رغبت کودک و چه از روی اجبار، به معنای جدا شدن زود هنگام از والدین، از مدرسه، از آموزش و از مراقبت است. کودک به یک‌باره و بعد از به تن کردن لباسی سفید و با استناد به رشد جسمی کافی، به دنیایی پرتاب می‌شود که برای زیستن در آن آماده نیست، به دنیایی که در آن می‌باید روزها را تنها در خانه سر کند، شب‌ها را سکس کند، و برای باقی عمر به کار رایگان خانگی بپردازد. بعد از مدتی هم، همان‌طور که برای غزل اتفاق افتاده بود، این کودک باردار می‌شود، زایمان می‌کند، و هنوز بالغ نشده مادر نام می‌گیرد.

 برای دختری که در کودکی از آموزش منع می‌شود و وظایف زندگی بزرگسالانه (که به‌خودی خود برای زنان تبعیض‌امیز هستند) به او محول می‌شود، هیچ امکانی برای دست‌یابی به استقلال اقتصادی وجود نخواهد داشت. غزل به صورت مادام‌العمر به شوهر یا پدرش وابسته می‌ماند چرا که به هر روی یکی از این دو است که محل زندگی و چگونگی زیست او را تعیین می‌کند. اگر غزل به هر نحو و به هر دلیل از چنین زیستی رضایت نداشته باشد، کوچک‌ترین امکانی برای برون‌رفت از آن پیش پای او نیست. نه کمک دولتی وجود دارد، نه خانه ‌و پناهگاهی امن، نه فرصتی برای حرفه‌آموزی و ورود به دنیای کار و در دست گرفتن افسار زندگی – حداقل به لحاظ اقتصادی.

مادامی که «مردانگی»، «غیرت» و «ناموس‌پرستی» ارزش‌های حاکم بر جامعه باشند، مردانی که برای حفظ این ارزش‌ها حاضر به سربریدن کودکی ۱۷ ساله می‌شوند، حبس ابد را هم به جان خواهد خرید. قتل‌های موسوم به ناموسی سیستم و ذهنیت مردسالارنه‌ جامعه را عیان می‌کنند و راه برون رفت از آن‌ها به خروج جامعه از چنین ذهنیتی وابسته است. ساخت پناه‌گاه‌های امن، منع ازدواج زودهنگام و فراهم‌آوردن امکان تحصیل برای همه‌ کودکان، می‌تواند راه‌حل‌هایی باشد برای رفع ساختارهای نابرابر جنسیتی حاکم بر جامعه. استقلال اقتصادی زنان، دست‌یابی آن‌ها به آموزش، مشارکت آن‌ها در اجتماع، در سیاست و در اقتصاد می‌تواند امکان‌های پیش‌پای زنان را برای تغییر شرایطشان گسترش دهد، آن‌ها در تعیین مسیر زندگی‌شان مجهز کند و در صورت وقوع بحران، همیاری‌هایی فراتر از خانواده به ارمغان بیاورد. در حقیقت، فراهم آوردن امکان زندگی برای زنان است که از قتل‌فجیع آن‌ها جلوگیری می‌کند.

منابع:

Abdul, H. (2020). ‘Honor’ Killings in Misogynistic Society: A Feminist Perspective. Academic Journal of Interdisciplinary Studies, 29.

Fund, U. N. (2000). The state of the world’s population. United Nations Population Fund.

روزیاتو, ت. (۱۴۰۱, ۰۲ ۲۸). روزیاتو. بازیابی از https://rooziato.com/