سپیده قلیان، این نام در ذهن من و بسیاری دیگر با خودِ زندگی و مقاومت گره خورده است. سپیده از سال ۹۷ و در جریان حضورش در هفت‌تپه و حمایت‌اش از مطالبه مدیریت شورایی کارگران، که خود نقطه عطفی در تاریخ مبارزات کارگری در ایران بود، در زندان است. او در این سال‌ها هرگز حاضر به نوشتن عفونامه و آزادی مشروط نشد.

چهارشنبه، ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ سپیده در حالی از زندان اوین آزاد شد که لباسی بلوچی به تن کرده بود و در همان نخستین لحظه آزادی‌اش، مقابل شیب پایین دست اوین، با همان چهره سرشار از زندگی فریاد اعتراض سر می‌داد. بامداد همان شب نیروهای امنیتی در حالی سپیده را دستگیر کردند که در جاده قم-اراک به همراه خانواده‌اش به سمت شهرش دزفول می‌رفت.

متنی که در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی است که حدود دو سال پیش، در زمستان ۹۸، با سپیده داشتم که به دلایلی در آن دوره امکان انتشار آن فراهم نشد. در آن دوره سپیده به تازگی از زندان قرچک مرخص شده بود و به دلیل مشکلات گوارشی ناشی از دوران محکومیتش در بیمارستان بستری بود.

به خوبی به یاد دارم که وقتی از او درخواست کردم گفت‌وگویی درباره وضعیت رفاه و معیشت زنان زندانی، به‌خصوص زنان بند عمومی، داشته باشیم به سرعت و بی‌هیچ بهانه‌ای قبول کرد و برای همان شب قرار تماس تلفنی گذاشتیم. در میانه‌های گفت‍وگوی‌مان، صدای گریه کودکی شنیده می‌شد و وقتی جریان را از او پرسیدم متوجه شدم در بیمارستان بستری است و برای این که بتوانیم آن مصاحبه را در همان شب انجام دهیم، مجبور شده بود از اتاق و بخش خودش خارج شود و راهش به بخش کودکان کشیده شده بود. با این وجود، در ادامه خواهید خواند که سپیده با چه جزئیاتی مصائب زنان زندانی بندهای عمومی را، در سه زندانی که تا آن دوره تجربه کرده بود، یعنی زندان سپدار اهواز، زندان اوین و زندان قرچک، شرح می‌دهد.

تا جایی که من دورادور سپیده قلیان را می‌شناسم و اخبار مربوط به او را دنبال می‌کنم، شک ندارم که اگر شبانه در جاده ربوده نمی‌شد، این بار هم و در این روزها، مشابه بارهای قبل، برای ما از خواهران‌اش در زندان، از صهباها، سمیه‌ها و زهراها می‌گفت و رنج مضاعفی را که بر «زنِ حاشیه‌نشینِ غیرفارسِ زندانی» می‌رود پیش چشم‌مان آشکار می‌ساخت.

از همین رو تصمیم به انتشار این گفت‌وگو گرفتم؛ برای ادای احترام به سپیده و تمام زنان مبارز که آزادند؛ خواه در سریر، خواه در زنجیر. که در این هیاهوی امپراطوری رسانه‌ها و جریان‌های تا مغز استخوان مرتجع که دعوی آزادی‌خواهی و دموکراسی‌طلبی سر می‌دهند، آزادی به‌واقع هیچ نیست مگر همین مبارزه، مقاومت و ایستادن بر سر اصول.

گفت‌و‌گو با سپیده قلیان

زهره نجفی: در ابتدا، کمی درباره وضعیت مالی زنان زندانی بندهای عمومی برایم بگو. چند درصد از آن‌ها برای تأمین مخارج مجبور به کار کردن در زندان بودند؟

سپیده قلیان: من با اطمینان می‌توانم بگویم بیش از ۹۰ درصد زندانیان زندان قرچک به‌خاطر مشکلات مالی پایشان به زندان باز شده است. در این زندان زنی بود که به‌خاطر پوشک‌دزدی به زندان افتاده بود، پیرزنی بود که به‌خاطر یک میلیون تومان بدهی راهی زندان شده بود. وضعیت عموم زندانیان چنین بود؛ بدهی‌های جزئی و ناچیز. این افراد با این سطح اقتصادی در زندان از حمایت خانواده محروم هستند و ناچارند برای تأمین مایحتاج خود به هر شغلی که در زندان در دسترس باشد، تن دهند.

اما مسئولان ذی‌ربط عموماً مدعی‌اند که در زندان‌های ایران، به جز مواردی که حکم دادگاه تعیین کرده باشد، کار اجباری وجود ندارد.

_: درباره زندان قرچک تقریباً می‌توان گفت تمام زندانیان کار می‌کردند، به جز افراد واقعاً پیر که توان کار کردن نداشتند. کار کردن در آن‌جا اختیاری و تنها به دلیل مشکلات مالی نبود. اگر یک زندانی از کار کردن خودداری می‌کرد از امکانات محدود و حداقلی خود، مثل حق ملاقات حضوری، محروم می‌شد. هر چند به سختی می‌توان از اسم شغل برای آن بیگاری‌ها استفاده کرد، اما مشاغل موجود در زندان سه دسته بود:

دسته اول مشاغل گروه کارخانجات حامی است که شامل کار در خیاط‌خانه، تهیه غذا، پاک کردن سبزی، بسته‌بندی قند و قهوه و تهیه نان می‌شد. زندانی‌ای که در این بخش‌ها کار می‌کرد برای کار تمام وقت خود از صبح تا شب در بهترین حالت می‌توانست چیزی حدود ۲۰۰ هزار تومان درآمد داشته باشد. در زندان‌های دیگر حقوق زندانیان به صورت کارمزدی پرداخت می‌شود. مثلا برای کار در خیاط‌خانه برای دوخت هر درز ۳ ریال مزد داده می‌شود که با این اوصاف اگر یک زندانی در ماه ۳ کیسه بزرگ پر از لباس بدوزد، مثلا مزدی حدود ۱۰۰ هزار تومان گیرش می‌آید.

در زندان قرچک پرداخت‌ها اصطلاحا بر اساس «تایم» بود. مثلا من در آشپرخانه از ۷ صبح تا ۷ شب کار می‌کردم برای ۴۵ دقیقه تایم. این تایم به معنای مدت زمانی بود که زندانی می‌توانست با بیرون از زندان تماس تلفنی برقرار کند.

اما در زندان قرچک پرداخت‌ها به صورت کارمزدی نبود. در زندان قرچک پرداخت‌ها اصطلاحا بر اساس «تایم» بود. مثلا من در آشپرخانه از ۷ صبح تا ۷ شب کار می‌کردم برای ۴۵ دقیقه تایم. این تایم به معنای مدت زمانی بود که زندانی می‌توانست با بیرون از زندان تماس تلفنی برقرار کند. از آن‌جا که زمان قانونی‌ برای تماس که هر زندانی می‌تواند از آن استفاده کند محدود و کم‌تر از ۳ دقیقه در روز است، این زمان نقش پول و وسیله پرداخت را در زندان پیدا می‌کند که با آن می‌توان معامله کرد. به این ترتیب زندانی‌ها می‌توانستند تایمی را که با کار کردن به دست می‌آوردند در بازار سیاه زندان به زندانیانی که وضعیت مالی بهتری داشتند، بفروشند. این تایم، که به پول رایج زندان‌ تبدیل شده بود، مهم و تعین‌کننده بود، چرا که روند پرونده‌ها وحشتناک بود و امکان برقراری ارتباط با محیط خارج از زندان واقعاً ارزشمند بود. مددکاری درست و حسابی وجود نداشت. مثلاً در همین زندان قرچک زنی به اسم سمیه هجدهمین سال محکومیت خود را می‌گذراند، در حالی که می‌توانست با ۱۳ میلیون تومان آزاد شود. بنابراین امکان تماس با خارج و پیگیری روند پرونده و کارهایی از این قبیل واقعا مهم و تعیین‌کننده بود.

https://www.radiozamaneh.com/349925/

کارهایی که در این مراکز اشتغال انجام می‌شد، واقعا سنگین بود. مثلا من در مدتی که در آشپزخانه مشغول به کار بودم، مجبور بودم با دیگر زندانی‌ها دیگ‌های بزرگی را که غذای دو هزار نفر در آن پخته می‌شد، بدون وجود هیچ چرخ یا تجهیزاتی جابه‌جا کنم. همین کارها باعث شد من دچار مشکل انگشت ماشه‌ای شوم و پس از آزادی انگشتم را عمل کنم. هیچ امکاناتی در این آشپزخانه‌ها وجود نداشت. حتی چاقوی تیز هم وجود نداشت. مثلا من که پنج ماه در این بخش از صبح تا غروب با سر خم شده سیب‌زمینی پوست می‌کندم، در حال حاضر عملا دست‌هایم از کار افتاده و نمی‌توانم از آن‌ها استفاده کنم.

دسته دوم کارهای موجود در زندان، کارهای غیررسمی مانند بافتنی بود. زندانی‌ها می‌توانستند کلاف‌ها را از فروشگاه زندان خریداری کنند و در آن‌جا بافتنی ببافند. قیمت‌های کلاف‌ها و قوانین این بخش هم عجیب بود. مثلا کلافی که در بیرون از زندان ۶ هزار تومان قیمت داشت، در فروشگاه زندان ۱۱ هزار تومان فروخته می‌شد یا مثلا هر زندانی نمی‌توانست بیش از سه کلاف از هر رنگ بخرد. با این وجود صف‌های بسیار طولانی برای خرید کلاف شکل می‌گرفت که درگیری و اختلاف بین زندانیان به‌وجود می‌آورد، زیرا بافتنی از معدود راه‌هایی بود که زندانی می‌توانست درآمد بهتری برای خود ایجاد کند.

دسته سوم مشاغل موجود در زندان کارهای خدماتی مثل نظافت و شستشوی راهروها و سرویس‌ها و حتی شست‌وشوی ظروف و لباس‌های دیگران بود. اتباع افغان اکثرا خواهان این کارها بودند. صف‌های شست‌وشوی ظرف و لباس در زندان قرچک بسیار طولانی و خسته‌کننده بود. همین موضوع باعث می‌شد زندانیان با پرداخت مبلغی بسیار اندک اتباع افغان را، که ساکن بند ۵ زندان قرچک بودند، به انجام کارهای شخصی خود ترغیب کنند. مثلا برای شست‌وشوی هر تکه لباس پانصد یا هزار تومان به این زندانی‌ها داده می‌شد و این بندگان خدا هم به‌خاطر شرایط مادی چاره‌ای جز انجام کارهای شخصی دیگران را نداشتند.

جز این مشاغل موارد دیگری هم در زندان قرچک وجود داشت که گرچه معدود بود، اما بسیار آزاردهنده بود. در اندرزگاه، زندانی‌های قدیمی به نوعی به بازوی سرکوب نیروهای مدیریت زندان تبدیل می‌شدند و اختیارات غیرعادی در زندان پیدا می‌کردند. یکی از معضلات زندان قرچک این بود که زندانی‌هایی که وضعیت مالی نامناسبی داشتند در ازای دریافت پول اصطلاحا به میت یا جفت این زندانی‌های قدیمی و حبس‌کشیده تبدیل می‌شدند و مجبور به برقراری ارتباط جنسی با این زنان می‌شدند. این زندانی‌ها چاره‌ای جز تن‌فروشی نداشتند، چرا که مخارج یک زندانی در زندان به قدری بالاست که اگر خانواده زندانی به او کمک نکند، با اشتغال در زندان نمی‌تواند مایحتاج خود را تأمین کند.

هزینه میانگین زندگی یک زندانی در ماه چقدر است و چه بخشی از این هزینه توسط کار خود زندانی، چه بخشی توسط دولت و چه بخشی توسط خانواده‌ها تأمین می‌شود؟

https://www.radiozamaneh.com/752448/

_: قیمت اقلام در فروشگاه‌های زندان قرچک به طرز سرسام‌آوری بالاتر از خارج از زندان بود. ما یک باکس آب معدنی را ۲۰ هزار تومان می‌خریدیم. [توجه شود این قیمت‌ها مربوط به سال ۹۸ است]. آب شرب زندان قرچک شور و غیر قابل استفاده بود. علاوه بر این در اکثر مواقع آب قطع بود و ما ناگزیر به خرید آب معدنی بودیم.

قیمت یک تی‌شرت نامرغوب در فروشگاه زندان ۷۰ هزار تومان بود و زندانیان اجازه نداشتند در ملاقات‌های خود لباس، پتو، ظرف و ظروف، خوارک و نه هیچ چیز دیگری وارد زندان کنند. بنابراین برای ضروری‌ترین مایحتاج خود با بدترین کیفیت ناچار به خرید از فروشگاه زندان بودند. در واقع زندانیان به منبعی برای کسب درآمد تبدیل شده بودند. تنها چیزی که به رایگان در اختیار زندانیان قرار می‌گرفت، غذا بود، که آن هم کیفیت افتضاحی داشت.

می‌توان گفت میانگین مخارج یک زندانی در اندرزگاه قرچک که اجازه ورود هیچ وسیله‌ای به داخل زندان داده نمی‌شد، چیزی حدود ۷۰۰ هزار تومان در هر هفته بود. همه چیز، همه چیز باید به قیمت گزاف خریده می‌شد. با تمام این تفاسیر بعضی از زندانی‌ها چنان از مشکلات مالی در مضیقه بودند که ترجیح می‌دادند خود از آب شور زندان استفاده کنند اما همان درآمد ناچیز ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار تومانی ماهیانه‌شان را برای فرزندان و خانواده‌شان در خارج از زندان بفرستند.

Ad placeholder

***

سپیده که تا آن زمان تجربه زندگی در زندان اوین و قرچک تهران و سپیدار اهواز را دارد، معتقد است کار در زندان اجباری است و صفر تا صد مسئولیت‌ها و کارهای روزانه زندان‌ها توسط زندانی‌ها صورت می‌گیرد. اما در اظهارات مقامات رسمی و ذی‌ربط تنها ۱۰ درصد از جمعیت کل زندانی‌های کشور (حدود ۲۰ هزار نفر از مجموع ۲۵۰ هزار نفر) در زمره زندانیان شاغل محسوب می‌شوند.

به نظر می‌رسد آمار اعلام شده از سوی این مقامات صرفا زندانی‌های مشغول به کار در کارگاه‌های اشتغال و گروه کارخانجات حامی را به حساب می‌آورد و انبوه زندانیانی را که به کارهای خدماتی و متفرقه در زندان‌ها اشتغال دارند، مد نظر قرار نمی‌دهد. بنابر آیین‌نامه کار زندانیان، زندانیان مشغول به کار در زندان‌ها از شمول قانون کار مستثنا هستند. بر اساس ماده ۷ این آیین‌نامه «میزان دستمزد زندانیان شاغل و چگونگی پرداخت آن وفق مقررات فصل پنجم آیین‌نامه سازمان زندان‌ها به تناسب درجه مهارت و کاردانی هر یک از آنان و میزان و نوع کاری که انجام می‌دهند، تعیین می‌گردد»

متأسفانه در این آیین‌نامه که صریحا از شمول قانون کار خارج است، هیچ اشاره‌ای به حداقل دستمزد زندانیان نشده است. واضح است این خلأ قانونی تا چه حد باعث سوء استفاده از نیروی کار انبوه و ارزان زندانیان شده است، به خصوص که در آیین‌نامه اجرایی سازمان زندان‌ها دست شرکت‌های خصوصی برای سرمایه‌گذاری در این حیطه باز گذاشته شده است.

Ad placeholder

Ad placeholder