جودیت باتلر (انگلیسی: Judith Butler) فیلسوف پساساختارگرا و منتقد فمینیست آمریکایی است و در زمینه‌های فمینیسم، نظریه فراهنجار، فلسفه سیاسی و علم اخلاق صاحب نظر است. وی دارای کرسی استادی در رشته ادبیات در دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک است.
او مدرک دکترای خود را در سال ۱۹۸۴ از دانشگاه ییل دریافت کرد. پایان‌نامهٔ وی با عنوان مباحث شهوت، بازتاب اندیشه‌های هگل در قرن بیستم فرانسه بود.

در ماه ژوئن گذشته (۲۰۲۰ میلادی) پارلمان مجارستان با اکثریت قاطع به حذف کلیه آموزش‌های مرتبط به «همجنسگرایی و تغییر جنسیت» در مدارس دولتی رای داد و حقوق جامعه ال‌جی‌بی‌تی‌کیوآی و آموزش‌های مرتبط به آن را در کنار پدوفیلی [رابطه جنسی افراد بالغ با کودکان] و سیاست‌های فرهنگی تمامیت‌خواه قرار داد. در اواخر ماه مه همین سال، نمایندگان مجلس در دانمارک قطعنامه‌ای را علیه «کنش‌گری افراطی» در محیط‌های دانشگاهی منتشر کردند و مطالعات جنسیت، نظریه‌های نژادی، مطالعات پسااستعماری و مطالعات مهاجرت را در فهرست بدها قرار دادند.

در ماه دسامبر، دادگاه عالی رومانی قانونی را لغو کرد که آموزش «نظریه هویت جنسیتی» را ممنوع اعلام می‌کرد اما در آن کشور، مباحثه در این مورد همچنان ادامه دارد. در لهستان، منطقه‌های «بدون افراد ترنس» توسط ترنس‌‌هراس‌هایی معرفی شده‌اند که مشتاقند تا لهستان را از تاثیرات فرهنگی ویرانگر آمریکا و بریتانیا پاک کنند. در ماه مارس، ترکیه از «کنوانسیون استانبول» خارج شد که اتحادیه اروپا را مبهوت باقی گذاشت و یکی از اصلی‌ترین ایرادهای وارده ترکیه به این کنوانسیون، گنجاندن حمایت از زنان و کودکان در مقابل خشونت اعلام شد و این «مشکل» مرتبط با کلمه بیگانه «جنسیت» اعلام شد.

حملات به آنچه «ایدئولوژی جنسیت» خوانده می‌شود، در سال‌های اخیر در سراسر جهان افزایش یافته است و بر گفتمان عمومی سایه انداخته است؛ گفتمانی که در شبکه‌های الکترونیکی [فضای مجازی] برانگیخته می‌شوند و توسط سازمان‌های راستگرای کاتولیکی و انجیلی (evangelical) حمایت می‌شوند.

این گروه‌ها همیشه موافق همدیگر نیستند اما در این موضوع توافق دارند که خانواده سنتی در معرض حمله است، که کودکان در کلاس‌های درس به همجنسگرایی معرفی می‌شوند، و اینکه «جنسیت» یک ایدئولوژی خطرناک، اگر نگوییم اهریمنی است و آمده تا خانواده، فرهنگ‌های محلی، تمدن و حتی خود «آدمی» را نابود کند.

به‌سادگی نمی‌توان استدلال‌های مورد استفاده جنبش ضد ایدئولوژی جنسیت را بیان کرد، چون آن‌ها خود از استانداردهای انسجام یا روانی کلام استفاده نمی‌کنند. آن‌ها ادعاهای فریبنده‌ای را گردآوری و بیان می‌کنند تا آنچه از دیدشان «ایدئولوژی جنسیتی» یا «مطالعات جنسیتی» است با استفاده از هر ابزار کلام شکست دهند. به‌عنوان مثال، آن‌ها با «جنسیت» مشکل دارند، زیرا مباحث مرتبط به آن در روندی فزاینده جنسیت بیولوژیک را انکار می‌کنند یا خصیصه‌ی طبیعی یا الاهی خانواده هترونورماتیو [Heteronormative در اینجا یعنی خانواده سنتی که از ازدواج رسمی و مذهبی زن و مرد شکل گرفته باشد] را نادیده می‌گیرند.

آن‌ها نگران این هستند که مردان جایگاه سلطه خود را از دست بدهند یا به شکلی مهلک ضعیف شوند، اگر ما با توجه به خطوط جنسیتی فکر کنیم. آن‌ها اعتقاد دارند که به کودکان گفته می‌شود تا جنسیت خودشان را تغییر دهند، که کودکان توسط افراد گی یا ترنس جذب سازمانی می‌شوند، یا افراد تحت‌فشار قرار می‌گیرند تا خودشان را در محیط‌های آموزشی همجنسگرا معرفی کنند، آن هم محیط‌های آموزشی‌ای که در آن‌ها گفتمان آزاد در موضوع جنسیت به عنوان مغزشویی کاریکاتوری شده است. آن‌ها همچنین نگران این هستند که اگر چیزی به نام «جنسیت» در دید جامعه پذیرفته شود، سیلابی از انحرافات جنسی، شامل بر رابطه جنسی با حیوانات و پدوفیلیا [رابطه جنسی افراد بالغ با کودکان] بر زمین جاری خواهد شد.

البته هدف اصلی این جنبشِ ملی‌گرایِ ترنس‌هراسِ زن‌ستیزِ همجنسگراهراس، تغییر مسیر معکوس قوانین مترقی‌ای است که با تلاش‌های جنبش‌های ال‌جی‌بی‌تی‌کیوآی و جنبش‌های فمینیستی تصویب شده‌اند. درحقیقت آن‌ها با حمله به «جنسیت» به مخالفت با آزادی باروری زنان و حقوق خانواده‌های تک‌والدینی رفته‌اند؛ به مخالفت با قوانین حمایتی از زنان در برابر تجاوز و آزار جنسی و خشونت خانگی رفته‌اند؛ و آن‌ها به سراغ انکار حقوق قانونی و اجتماعی افراد ترنس رفته‌اند آن هم با مجموعه‌ای کامل از تدابیر قانونی و سازمانی در مواجهه با قوانینی که در برابر تبعیض‌های جنسیتی، درمان‌های اجباری روانی، آزارهای خشن فیزیکی و قتل‌ها شکل گرفته‌اند. تمامی این تلاش‌ها در وضعیتی به اوج رسیده‌اند که دوره همه‌گیری [کووید] است و در گذر آن آزارهای خانگی افزایش یافته و کودکان کوییر و ترنس از فضاهای گردهم‌آیی حذف می‌شوند.

ایده‌آل‌های دو‌جنسیتی که بر تصورات روزمره ما از جنسیت حاکم است، از بسیاری جهات توسط علم و نیز توسط جنبش افراد اینترسکس [intersex] رد شده‌اند.

به‌سادگی می‌توان بسیاری از ادعاها علیه مطالعات جنسیت یا هویت جنسی را رد کرد یا حتی به تمسخر آنان مشغول شد، چون آنان اغلب بر پایه مضحکه‌های سست شکل گرفته‌اند و اغلب در مرزهای خیالباقی قرار دارند. اگر اهمیتی داشته باشد (و امیدوار باشیم همچنان مهم باقی مانده باشد)، هیچ مفهوم واحدی از جنسیت وجود ندارد و مطالعات جنسیت یک زمینه آکادمیک متنوع و پیچیده است که طیف گسترده‌ای از محققان را در بر می‌گیرد. این زمینه آکادمیک جنس (sex) را انکار نمی‌کند، اما متمایل به پرسیدن سوال‌هایی است در موضوع اینکه جنس چگونه تثبیت می‌شود، چگونه جنس در چارچوب‌های پزشکی و قانونی قرار می‌گیرد، و اینکه چگونه جنس در گذر زمان تغییر یافته است، و اینکه جنس چه تفاوتی در سازمان‌های اجتماعی جهان ما خلق می‌کند اگر جنس تعیین‌شده در زمان تولد را از زندگی در پس آن، مثلا در مسايلی مانند کار یا عشق، جدا کنیم.

عموما فکر می‌کنیم که تعیین جنسیت فقط یک مرتبه رخ می‌دهد، اما چه می‌شود اگر جنسیت یک فرآیند پیچیده و تجدیدنظرپذیر باشد و برای آنانی که به اشتباه جنسیت‌شان تعیین شده است، این فرآیند در زمان برگشت‌پذیر [به جنس حقیقی‌شان] باشد؟ چنین بحثی موضع‌گیری در برابر علم نیست، بلکه تنها برای پرسیدن این است که چگونه علم و قانون به تنظیم اجتماعی هویت می‌پردازند. [در پاسخ می‌گویند] «اما دو تا جنس داریم!» عموما، آره، اما حتی ایده‌آل‌های دو‌جنسیتی که بر تصورات روزمره ما از جنسیت حاکم است، از بسیاری جهات توسط علم و نیز توسط جنبش افراد اینترسکس [intersex] رد شده‌اند که نشان می‌دهد جنسیت اعلام‌شده [در زمان تولد] چقدر می‌تواند آزاردهنده باشد و عواقب مختلفی به همراه داشته باشد.

سوال پرسیدن در موضوع جنسیت، یعنی اینکه جامعه چگونه خود را برپایه جنسیت تنظیم می‌کند و این کار چه عواقبی بر درک بدن‌، تجربه‌ زیسته، روابط صمیمانه‌ و لذت‌ دارد، نیازمند همراهی در تحقیق و بررسی‌ای آزاد و مقابله با مواضع اجتماعی جزمی‌ای است که خواهان توقف و معکوس کردن تغییراتی رهایی‌بخش هستند. با وجود این، «مطالعات جنسیت»، توسط کسانی «تعصب [داگما]» خوانده می‌شود که خودشان را در جایگاه یک «منتقد» می‌بینند.

آدمی می‌تواند به تفصیل به توضیح روش‌‌شناسی‌ها و بحث‌های گوناگون درون مطالعات جنسیت، به پیچیدگی پژوهش‌ها در آن، و به بازشناسی این رشته به عنوان یک رشته تحصیلی پویا در سراسر جهان بپردازد، اما این امر مستلزم تعهد به آموختن از سوی خواننده و شنونده است. با توجه به اینکه عمده مخالفان از خواندن هر گونه مطلبی که شاید با عقاید آن‌ها در تضاد باشد خودداری می‌کنند یا از متون پیچیده گل‌درشت‌هایش را برای حمایت از مضحکه‌شان استفاده می‌کنند، در این شرایط، آدمی چگونه می‌تواند به گفتگو ادامه دهد؟

با تمامی این‌ها برخی دیگر ادعا می‌کنند که صرف مفهوم «جنسیت» حمله‌ای به مسیحیت (یا در برخی کشورها، حمله به اسلام سنتی) است و طرفداران «جنسیت» را متهم به تبعیض علیه باورهای مذهبی خود می‌کنند. با تمامی این‌ها، در حوزه مطالعات جنسیت و مطالعات مذهب احتمال می‌دهد که دشمنان از بیرون نیامده‌اند و اینکه تعصب (داگما) را باید در حاشیه سانسورها یافت.

برای این جنبش ارتجاعی، عبارت «جنسیت» مجموعه‌ای متنوع از اضطراب‌های اجتماعی و اقتصادی را جذب، متراکم و سپس برجسته می‌سازد که به‌واسطه افزایش بی‌ثباتی اقتصادی در رژیم‌های نئولیبرال، تشدید نابرابری اجتماعی و تعطیلی ناشی از همه‌گیری [کووید] تولید شده اند. بسیاری لبریز از هراس ناشی از فروپاشی زیرساخت‌ها، خشم علیه مهاجران و در اروپا، وحشت ناشی از نابودی تقدس خانواده هترنورماتیک، هویت ملی و برتری سفیدپوستان، اصرار می‌کنند که این ویرانگری‌ها ناشی از مطالعات جنسیت، پسااستعماری و نظریه انتقادی نژادی است و باید این‌ها را به‌خاطرش سرزنش کرد. وقتی جنسیت بدین‌شکل بدل به یک تهاجم خارجی می‌شود، این گروه‌ها تازه نشان می‌دهند که در کار ملت‌سازی هستند. ملتی که آن‌ها برایش می‌جنگند، برپایه برتری سفیدپوستان، خانواده هترونورماتیو و مقاومت در برابر همه‌گونه سوالات منتقدانه بر هنجارها شکل گرفته است و بدین‌شکل آزادی‌ها را آشکارا محدود و زندگی بسیاری را به‌ خطر می‌اندازند.

همان‌طور که بسیاری از فمینیست‌ها بدرستی گفته‌اند، در نئولیبرالیسم خدمات اجتماعی ناپدید می‌شوند و این روند فشار بر خانواده‌های سنتی آورده است تا بتوانند خدمات مراقبتی دریافت کنند. در عوض، تقویت هنجارهای مردسالاری در خانواده و دولت برای برخی بدل به مواجهه با ناپدیدی خدمات اجتماعی، بدهی‌های غیرقابل‌پرداخت و درآمد از دست رفته است. بدین‌شکل و در پس پس‌زمینه‌ای از اضطراب و هراس است که «جنسیت» به‌عنوان نیرویی ویرانگر و تحت‌تاثیر نفوذ خارجی در بدنه سیاست و همچنین بی‌ثبات‌کننده خانواده سنتی نقش زده می‌شود.

درحقیقت، جنسیت معادل و مرتبط با تمامی انواع «نفوذهای» خیالی به بدن ملی ــ مرتبط به مهاجران، واردات‌ها، اختلال در اقتصاد محلی ناشی از تاثیرهای جهانی‌سازی ــ معرفی می‌شود. بدین‌شکل «جنسیت» بدل به یک شبح می‌شود، و گاه «شیطان» مجسم، نیرویی خالص برای ویرانی که آفرینش پروردگار را تهدید می‌کند (نه فروپاشی اقلیمی که به مراتب نامزد محتمل‌تری برای این اتفاق است). چنین خیال‌پردازی‌ای از قدرتی ویرانگر را تنها می‌توان با توسل‌های ناامیدانه به ناسیونالیسم، ضد-روشنفکری‌گرایی، سانسور، به حاشیه راندن و قدرتمندتر ساختن مرزهای کشورها نهادینه کرد. بنابراین، یکی از دلایلی که ما بیش از هر زمان دیگری به مطالعات جنسیتی نیاز داریم، درک این جنبش ارتجاعی است.

جنبش ضد ایدئولوژی جنسیت از مرزها گذشته و سازمان‌هایی را در آمریکای لاتین، اروپا، آفریقا و شرق آسیا در کنار همدیگر قرار داده است. مخالفت با «جنسیت» توسط گستره‌ای متنوع از دولت‌ها ابراز می‌شود، از مکرون در فرانسه تا دودا در لهستان، از احزاب راستگرای ایتالیا، تا پلتفرم‌های اصلی انتخابات در کاستاریکا و کلمبیا، تا در بوسلونارو در برزیل. همین مخالفت مسئول تعطیلی دانشکده‌های مطالعات جنسیت در نقاط مختلف جهان است، که مشهورتر نمونه بستن دانشگاه اروپایی در بوداپست در ۲۰۱۷ میلادی، و سپس انتقال این دانشگاه به وین بود.

در آلمان و همچنین در سراسر اروپای شرقی، «جنسیت‌گرایی» به «کمونیسم» یا «اقتدارگرایی» ربط داده می‌شود. در لهستان، بیش از یکصد منطقه خود را «منطقه‌های علیه افراد ال‌جی‌بی‌تی» اعلام کرده‌اند و در این مناطق زندگی آزادانه هرکسی که خیال شود به این دسته افراد تعلق داشته باشد جرم‌انگاری شده است، درنتیجه جوانان مجبور به ترک کشور یا زندگی پنهانی شده‌اند. این شعله‌های ارتجاعی توسط واتیکان اوج گرفته است که «ایدئولوژی جنسیتی» را «اهریمنی» اعلام کرد و آن را «امپریالیسم استعمارگری» در شمال جهانی خواند و بر هراس‌ها در موضوع «تلقین» موضوع «ایدئولوژی جنسیت» در مدارس دامن زد.

به گفته آگنیشا گراف و الزبیتا کورولچوک، نویسندگان «سیاستگذاری‌های ضد-جنسیتی در جنبش پوپولیستی»، شبکه‌هایی که دیدگاه‌های ضدجنسیتی را تقویت و عرضه می‌کند، شامل این مواردند: «سازمان بین‌المللی برای خانواده» (the International Organization for the Family) که لاف می‌زند هزاران شرکت‌کننده در کنفرانس‌ها و شبکه اجتماعی دارد؛ سیتیزن‌گو (CitizenGo) مستقر در اسپانیا که مردم را علیه سخنرانی‌ها، نمایش‌ها و نامزدهای سیاسی حامی حقوق افراد ال‌جی‌بی‌تی بسیج می‌کنند و ادعا می‌کنند که بیش از ۹ میلیون فالور دارند و آماده‌اند در یک لحظه آنان را فرا بخوانند (همین شبکه در برزیل علیه سخنرانی من در سال ۲۰۱۸ دست به سازماندهی زد و زمانی که صحبت می‌کردم، جمعیت خشمگین تمثالی «شبیه» به مرا بیرون سالن سخنرانی سوزاندند)؛ سپس جنبش دستورالعمل اروپا (Agenda Europe) است که از بیش از یکصد سازمان شکل گرفته است و آن‌ها ازدواج زوج‌های همجنس، حقوق افراد ترنس، آزادی‌ باروری و تلاش‌های مقابله با تبعیض علیه افراد ال‌جی‌بی‌تی را تهاجم به مسیحیت عنوان می‌کنند.

جنبش‌های ضدجنسیت تنها جنبش‌هایی ارتجاعی نیستند، بلکه روندهایی فاشیتی شده‌اند؛ آن هم از آن دسته که حکومت‌های استبدادی در روندی فزاینده حامی‌شان هستند. ناهماهنگی‌های استدلال‌های آنان و همچنین رویکرد برابرطلب آن‌ها نسبت به استراتژی‌های بلاغی چپ و راست، برای برخی گفتمانی گیج‌کننده خلق کرده است و برای دیگران قانع‌کننده شده است. بعد همه این‌ها آن‌ها همچنان نمونه‌ای معمولی از جنبش‌های فاشیستی است که عقلانیت را لکه‌دار می‌کند تا به اهداف فراملی‌گرایانه خود دست یابند.

این گروه‌ها اصرار دارند که «جنسیت» یک ساختار امپریالیستی است، که یک «ایدئولوژی» است که به فرهنگ‌های محلی جهان جنوب (زمین) تحمیل می‌شود، و به‌شیوه‌ای کاذب از زبان الهیات رهایی‌بخش و ادبیات ضداستعماری استفاده می‌کنند. یا آن‌گونه که گروه راست‌گرای ایتالیایی پرو ویتا (Pro Vita) گفته‌اند، «جنسیت» تقویت‌کننده تاثیرهای اجتماعی نظام سرمایه‌داری است در حالی که خانواده هترونورماتیو آخرین سنگر علیه فروپاشی اجتماعی و فردگرایی عاری از هنجار است. تمامی این‌ها به‌نظر از صرف واقعیت وجودی افراد جامعه ال‌جی‌بی‌تی‌کیوآی، خانواده‌هایشان، ازدواج‌هایشان، معاشرت‌های صمیمانه‌شان، همچنین راه‌های زندگی خارج از خانواده سنتی و حقوق آن‌ها برپایه صرف حضورشان در جامعه، نشات گرفته‌اند. این‌ها همچنین در واکنش به ادعاهای حقوقی فمینیستی بر آزادی باروری، مطالبات فمینیستی بر پایان دادن به خشونت خانگی و نیز به تبعیض اقتصادی و اجتماعی علیه زنان نشات گرفته است.

همزمان مخالفان «جنسیت» بدنبال توسط به کتاب مقدس برای دفاع از دیدگاه‌شان در موضوع طبقه‌بندی طبیعی مردان و زنان و ارزش‌های متمایز مردانه (masculine) و زنانه (feminine) هستند (اگرچه متالهان مترقی می‌گویند که این استفاده از کتاب مقدس برپایه خوانش‌های سوال‌برانگیز از این متون است). آن‌ها با برابر دانستن کتاب مقدس در برابر دکترین قوانین طبیعی، ادعا می‌کنند که جنس اعلام‌شده در زمان تولد مانند کلامی است که پروردگار ابراز کرده باشد، آن‌ها همچنین پیشنهاد می‌کنند که زیست‌شناسان و پزشکان معاصر در شیوه‌ای کنجکاوی‌برانگیز در خدمت الهایت قرن سیزدهمی هستند.

برایشان مهم نیست که تفاوت‌های کروموزومی و غدد درونی ساختار دوگانه جنسیت [فقط زن و مرد] را پیچیده می‌کند و اینکه جنسیت اعلام‌شده در زمان تولد می‌تواند تغییر کند. طرفداران ضدجنسیت‌گرایی ادعا می‌کنند که «ایدئولوگ‌های جنسیتی» منکر تفاوت فیزیکی بین مردان و زنان است اما ماتریالیسم آن‌ها به‌سرعت به این ادعا بدل می‌شود که دو جنس «حقایقی» بدون زمان پایان هستند. بدین‌شکل، جنبش ضد جنسیت یک موضع محافظه‌کارانه با مجموعه‌ای از اصول روشن نیست. نه، این جنبش یک گرایش فاشیستی است که طیفی از استراتژی‌های لفاظی را از سراسر طیف‌های سیاسی بسیج می‌کند تا هراس از نفوذ و تخریبی را افزایش دهد که از مجموعه‌ای متنوع از نیروهای اقتصادی و اجتماعی ناشی می‌شود. آن‌ها برای ثبات اندیشه‌شان تلاشی نمی‌کنند، چون عدم انسجام بخشی از این قدرت است.

جنبش ضدجنسیت به‌عنوان یک تمایل فاشیستی، از اشکال قدرتمندتر اقتدارگرایی سود می‌برد. تاکتیک‌های این جنبش صاحبان قدرت دولتی را ترغیب می‌کند تا در برنامه‌های دانشگاه‌ها مداخله کنند، هنر و برنامه‌های تلویزیونی را سانسور کنند، حقوق افراد ترنس را ممنوع اعلام کنند…

امبرتو اکو در فهرست معروف خود از «عناصر فاشیسم» نوشته است، «بازی فاشیستی را به شیوه‌های مختلفی می‌توان انجام داد»، چون فاشیسم «یک کلاژ است… یک کندوی تناقضات است». درحقیقت، این جمله به کمال ایدئولوژی امروز ضد جنسیت را توصیف می‌کند؛ جنبشی که یک تحریک ارتجاعی، دسته‌ای از ادعاها و اتهام‌های متناقض و نامنسجم است. آن‌ها از همین بی‌ثباتی که قول مهارش را داده‌اند بیشترین استفاده را می‌برند، و گفتمان خودشان تنها هرج و مرج بیشتری را بسط می‌دهد. آن‌ها با سود بردن از مجموعه‌ای از ادعاهای متناقض و اغراق‌آمیز، جهانی از تهدیدهای غریب‌الوقوع خلق می‌کنند تا به نفع استبدادگرایان و سانسور استفاده شود.

این شکل از فاشیسم بی‌ثباتی خلق می‌کند حتی زمانی که می‌خواهد از «بی‌ثبات‌سازی» نظم اجتماعی ناشی از سیاستگذاری‌های مترقی جلوگیری کند. مخالفت با «جنسیت» اغلب با هراس خشم‌آلود علیه مهاجران آمیخته می‌شود و برای همین است که در اغلب موارد، در بافت کلامی مسیحی، با اسلام‌هراسی ادغام می‌شود. مهاجران بدین‌شکل «نفوذی» تلقی می‌شوند که دست به «جرم و جنایت» می‌زنند، حتی وقتی برابر قوانین بین‌المللی از حق خود برای جابجایی استفاده می‌کنند. در خیال‌پردازی حامیان ایدئولوژی ضد جنسیت، «جنسیت» شبیه به یک مهاجر ناخواسته است، یک لکه ننگ در حال فرا رسیدن که همزمان استعمارگر یا تمامیت‌خواه است که بایستی دور انداخته شود. گفتار ضدجنسیت بدین‌شکل گفتمان‌های راست و چپ را به دلخواه با هم ترکیب می‌کند.

جنبش ضدجنسیت به‌عنوان یک تمایل فاشیستی، از اشکال قدرتمندتر اقتدارگرایی سود می‌برد. تاکتیک‌های این جنبش صاحبان قدرت دولتی را ترغیب می‌کند تا در برنامه‌های دانشگاه‌ها مداخله کنند، هنر و برنامه‌های تلویزیونی را سانسور کنند، حقوق افراد ترنس را ممنوع اعلام کنند، افراد ال‌جی‌بی‌تی را از مکان‌های عمومی حذف کنند، آزادی باروری را خدشه‌دار کنند و در مواجه با خشونت علیه زنان، کودکان و افراد ال‌جی‌بی‌تی تردید از خود نشان دهند. این جنبش تهدید خشونت علیه آنانی – شامل بر مهاجران – را مطرح می‌کند که در قامت نیروهای اهریمنی معرفی می‌شوند و آنانی که سرکوب یا اخراج‌شان وعده بازگشت نظم ملی در سایه این خشونت را می‌دهد.

برای همین، فمینیست‌های «منتقد جنسیت» نباید هیچ انگیزه‌ای برای بدل شدن به متحد قدرت‌های اتجاعی‌ و مشارکت در حمله به افراد ترنس، نان‌باینری و جنسیت کوئیر داشته باشند. بیایید همگی الان به انتقادی واقعی مشغول شویم، چون حالا زمان آن نیست که هیچ‌یک از ماهایی که هدف جنبش ضدجنسیت قرار داریم، علیه همدیگر دست به اقدام بزنیم. الان وقت همبستگی علیه فاشیست‌هاست.

منبع: گاردین