Opinion-small2

در باب نقش مخرب صدام حسین در به راه اندازی جنگ هشت ساله‌ میان ایران و عراق یا نقش قدرت‌های بزرگ در آن بسیار سخن گفته شده است اما سخن در باب نقش مخرب جمهوری اسلامی در این جنگ (به زبان فارسی) بسیار نادر است.

جنگ ایران و عراق

فعالان سیاسی ایرانی و حتی کسانی که به حکومت دیدگاه انتقادی دارند به دلیل ترس از افکار عمومی کمتر به سراغ این موضوع می‌روند. آنها تصور می‌کنند که اگر بیهودگی جنگ و نقش مخرب سپاه و خمینی و روحانیون همراه وی را نتیجه بگیرند با بیش از صد هزار کشته (که شهید خوانده شده و خانواده هایشان بدان‌ها افتخار می‌کنند و البته حق دارند افتخار کنند) و صدها هزار نفر زخمی چه خواهند کرد.

آنها از خود خواهند پرسید که آیا نباید کلمه‌ شهید و جانباز را از ادبیات سیاسی خود حذف کنند؟ در این صورت، چه پاسخی برای خانواده‌های کشته‌ها و مجروحان جنگ خواهند داشت؟

در ایران سخن گفتن از جنگ هشت ساله بسیار دشوار است چون این موضوع با احساسات میلیون‌ها ایرانی در هم آمیخته است.

احساس یا تحلیل

در ایران سخن گفتن از جنگ هشت ساله بسیار دشوار است چون این موضوع با احساسات میلیون‌ها ایرانی در هم آمیخته است. کسانی که در جنگ عزیزی را از دست داده‌اند یا فردی معلول ناشی از جنگ در خانه دارند نمی‌توانند نگاه تحلیلی به جنگ داشته باشند. برای آنها این موضوع با هویت و حیات اجتماعی و فردی آنها ارتباط دارد. از این جهت بحث تحلیلی ممکن است کسانی را آزرده خاطر سازد. اما در بررسی جنگ هشت ساله نمی‌توان این نوع نگاه تحلیلی را کنار گذاشت و صرفا به افتخارات و احساسات اکتفا کرد.

کسب و کار جنگ

کسانی که از جنگ و افتخارات مابعد آن سود می‌برند (صادرات و واردات سلاح، کسب درصدی از معاملات پنهانی اسلحه و تجهیزات جنگی، قاچاق اسلحه، کسب امتیازات و رانت‌هایی با اتکا به رفتن به جبهه) جنگ را به صورت امری مقدس در می‌آورند که کسی نباید از آن سخن بگوید یا رخدادهای آن را انتقاد کند. اگر کسب و کار جنگ را به اهلش وابگذاریم، بعد می‌توان به نقد جنگ به طور کلی و نقد یک جنگ خاص و رخدادهای آن پرداخت. نظامیان بالاخص اگر بعد از جنگ با اتکا به سوابق خود به قدرت برسند، فضا را برای این گونه مباحث می‌بندند و خواهند بست.

تمایز جنگ و جنگاوران

امریکایی‌های مخالف جنگ پس از جنگ ویتنام به تدریج این موضوع را آموختند که باید حساب سربازان و نیروهای نظامی را از سیاستمدارانی که برای شروع و پایان جنگ و راهبردهای جنگی تصمیم می‌گیرند، جدا کنند. اما در ایران هنوز این نکته فرا گرفته نشده است.

 پس از جنگ ویتنام، امریکایی‌های مخالف جنگ آموختند که باید حساب سربازان و نظامیان را از سیاستمدارانی که برای شروع و پایان جنگ و راهبردهای جنگی تصمیم می‌گیرند، جدا کنند.

به همین جهت اگر کسی از جنگ ایران و عراق و هدایت و برنامه‌ریزی و تصمیمات مربوط به آن انتقاد کند به بی‌توجهی به تلاش‌ها و ایثارهای رزمندگان متهم می‌شود.

ایرانیانی که می‌خواهند بحث از جنگ را به فضای عمومی باز بیاورند باید توجه کنند که می‌توان از جنگ به طور کلی و از سیاست‌ها و راهبردها و عملیات مربوط به یک جنگ خاص انتقاد کرد اما در عین حال به فداکاری‌ها و ایثارگری‌های نظامیان و داوطلبان احترام گذاشت و از دولت خواست به آنها رسیدگی کند. درسی که ایرانیان می‌توانند از جنگ ویتنام و ماجراهای مربوط به آن در ایالات متحده بیاموزند آن است که در کنار احترام به جنگاوران، با جنگ مخالفت کنند و مخاطرات و دشواری‌های جنگ را متذکر شوند.

حفظ تمامیت ارضی در دوران جنگ

گفته می‌شود برای نخستین بار در تاریخ ایران، جنگی (جنگ ایران و عراق) صورت گرفت که خاک کشور از دست نرفت و تمامیت ارضی ایران حفظ شد و به این امر افتخار می‌شود. سپاه و بسیج بخش عمده‌ این افتخار را به خود نسبت می‌دهند و نیروهای ملی‌گرا نیز برای آن که نکته‌ای برای همبستگی ملی پیدا کنند یا نقطه‌ اشتراکی با بخش اقتدارگرا و تمامیت‌خواه داشته باشند این افتخار دروغین را تکرار می‌کنند. بسیاری از این نمد کلاهی برای خود ساخته‌اند.

جنگ

و اما چرا این افتخار دروغین است؟ اگر به جنگ‌های نیمه‌ی دوم قرن بیستم تا کنون نگاه کنید خواهید دید پس از پایان هیچ جنگی نقاط مرزی کشورها جابه جا نشده است. البته برخی کشورها پس از جنگ یا بحران داخلی تجزیه شده‌اند (مثل کره، یوگسلاوی، سودان و اتحاد جماهیر شوروی) اما تجزیه نه به دلیل جنگ با کشور خارجی بلکه به دلیل تنش‌ها و تضادهای داخلی بوده است.

هنوز بخشی از فعالان سیاسی بدون درنظر گرفتن غرور ملی و پیامد نقد باورهای عمومی در باب جنگ، به میدان سیاست پا نگذاشته‌اند تا جنبش مستقل و باورپذیر صلح‌طلبی در ایران شکل بگیرد.

جنگ ایران و عراق نیز در این دوره نمی‌توانست یک استثنا باشد. در ۶۰ سال اخیر هیچ جنگی به تغییر مرزها منجر نشده تا جنگ ایران و عراق دومی آن باشد. دیگر دوران گشورگشایی با جنگ به پایان رسیده است. حتی کشورهایی که به تمامی توسط ارتش‌های خارجی اشغال می‌شوند مرزهای خود را حفظ می‌کنند و تنها تاثیر اشغال، نفوذ اشغالگر بر حوزه‌ تحت نفوذ خود است.

افتخاری که در جنگ ایران و عراق به هیچ کسی نرسید، توقف خونریزی‌ها و دشمنی‌هایی بود که جان صدها هزار نفر را گرفت و صدها هزار نفر را معلول و زخمی کرد.

جنبش صلح طلبی ایرانیان وجود خارجی ندارد

بخشی از ایرانیان هنگامی که تهدیدهای ایالات متحده مطرح می‌شود به عناصری صلح طلب تبدیل شده و چنان سخن می‌گویند که گویی صلح‌طلبی بخشی از هویت سیاسی آنهاست. اما وقتی به سخن گفتن از جنگ‌های ایرانیان در طول تاریخ می‌رویم فراموش می‌کنند که ایرانیان در صدها جنگ درگیر بوده و صدها هزار نفر به دست آنها کشته و زخمی شده‌اند.

 صلح طلبی اینان بیشتر پوششی است برای گرایش‌های ضد امپریالیستی و نه مخالفت با هرگونه جنگ و خونریزی. در ادبیات این صلح‌طلبان هیچگاه ذکری از بیهودگی جنگ به طور کلی و بالاخص جنگ هشت ساله‌ ایران و عراق نمی‌شود.

افتخاری که در جنگ ایران و عراق به کسی نرسید، توقف خونریزی‌ها و دشمنی‌هایی بود که جان صدها هزار نفر را گرفت و صدها هزار نفر را معلول و زخمی کرد.

صلح‌طلبی یک فرد یا گروه بیش از آن که در مخالفت با جنگ‌هایی که دیگر دولت‌ها به راه می‌اندازند نمایان شود در مخالفت با جنگ‌هایی آشکار می‌گردد که دولت متبوع در آن درگیر می‌شود یا جامعه‌ متبوع می‌ستاید. گروه‌های صلح‌طلب ایرانی چقدر با مداخله‌ دولت متبوع خود در جنگ سوریه مخالفت کرده‌اند؟

درست به همین دلیل است که در ایران جنبش صلح‌طلبی وجود ندارد و کمتر کسی صلح‌طلبانی را باور می‌کند که فقط جنگ محتمل قدرت‌های بزرگ علیه ایران و نه جنگ‌های ایرانیان علیه دیگر کشورها یا کش دادن جنگ علیه دیگر کشورها را محکوم می‌کنند. متاسفانه هنوز بخشی از فعالان سیاسی بدون درنظر گرفتن غرورهای ملی و پیامد نقد باورهای عمومی در باب جنگ، به میدان سیاست پا نگذاشته‌اند تا جنبش مستقل و باورپذیر صلح‌طلبی در ایران شکل بگیرد.

بازندگان جنگ

بازندگان اصلی جنگ ایران و عراق مردم ایران و عراق بودند. دو کشور نفت‌خیز نزدیک یک دهه نیرو و سرمایه‌ خود را صرف جنگ کردند و هر یک علاوه بر صدها میلیارد دلار خسارت دو تا سه دهه از دیگر کشورهای هم ردیف خود عقب ماندند. هنوز بسیاری از خرابی‌های جنگ در دو کشور بازسازی نشده و هنوز بعد از دو دهه کودکان و زنان دو کشور روی مین‌های خنثی نشده می‌روند و جان و اعضای بدن خود را از دست می‌دهند.

جامعه‌ ایران حتی در این جنگ بیشتر باخت چون سپاهیانی که دهها هزار جوان را پس از باز پس گیری خرمشهر به مسلخ بردند و در نهایت جنگ را (بنا به ادعای تسخیر عراق و قدس) باختند یا اصولا در جنگ مشارکتی نداشتند با ادعای قهرمانی شروع کردند به تاراج منابع کشور و سرکوب مردمی که از آنها انتقاد داشتند. آنها جنگ را بهانه کردند تا قدرت و ثروت کشور را به تاراج برند.