giacometti

در برنامه امروز نگاهى داریم  به كتاب‌ مهران زنگنه، با عنوان هيچكس.

مهران زنگنه  طبيعت كارهایش همگون نيست. او يك رمان و يك مجموعه داستان و يك مجموعه شعر دارد.

در رمان هيچكس، دختر آقاى دكتر را گرفته اند. دكتر سياسى نيست، اما به سياست فكر مى كند. او هميشه با كراوات به بيمارستان مى رود. اما در روزى كه دخترش را گرفته‌اند زدن كراوات را فراموش مى كند. اكنون دكتر در التهاب است. در رفتن به بيمارستان گدايى را زير مى گيرد. مرد حالش بد است. اما دكتر عجله دارد كه برود و دختر را نجات بدهد. به گداى ديگرى كه همراه مرد سوار ماشين او شده است ده هزار تومان باج مى دهد. بعد به كاسه ليسى دايى همسرش مى رود. با اين مرد كه يك حزب‌الهى است وارد ساختمان‌هائى مى شود كه ورود به آن‌ها براى همه غيرممكن است. او دوست پسر دخترش را ديده است و با او بحت‌هايى داشته است. اينك اما دختر براى آن‌كه رابط‌هايش را معرفى كند به شدت شكنجه شده است. در آخرين مرحله دوستش را لو داده است. مقامات دادستانى در خانه‌ى دكتر هستند و دختر را هم آورده‌اند تا تلفن را كنترل كنند. دختر با معشوق در خيابان قرار مى گذارد. دكتر كه در جريان است مى كوشد معشوق دختر را نجات دهد، اما در آخرين لحظه، كارى نمى كند. مرد جوان در اثر تيراندازى كشته مى شود.

[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20131107_MehraneZangane_Ba_Khanome_Navisande_74_Parispur.mp3[/podcast]