sexuality_JeffreyWeeks

چهار مقوله‌ای که در بخش پیشین، بررسی شدند (دگرجنس‌گرایی، گرایش تراجنسیتی، آزاریده‌خواهی-آزارگرخواهی، کودک‌دوستی)، بار و دلالت‌های متفاوتِ اجتماعی‌ای دارند. تاریخِ آن‌ها شاید همپوشی داشته باشد اما مسیرهای تاریخی متمایزی را داشته و دارند. اما وقتی ما آن‌ها را زیر عنوان پدیده‌های متغیر تاریخی و جامعه‌شناختی واکاوی می‌کنیم و نه زیر عنوان مفروضات طبیعی، نشان می‌دهد که فهم ما از سکسوآلیته‌های انسان چه تغییراتی به خود دیده و چه سرگذشتِ درازی داشته. البته این مزیت فهم تاریخی و اجتماعی از سکسوالیته‌های انسان صرفا به دانشگاه و دانش‌پژوهی محدود نمی‌شود. در پایان سده‌ی نوزدهم، وقتی این مسائل اندک‌اندک در نوشته‌های محتاطِانه سکس‌شناسیِ جدید وارد شد، مطالبه‌ی این دانش بسیار قابل توجه بود، اما مخاطبِ این نوشته‌ها نسبتا محدود و اندک بود. امروزه ما در بحبوحه‌ی انفجارِ گفتمانی به سر می‌بریم، در شکوفاییِ گسترده‌ی داستان‌های سکسی. بعضی افراد شاید آن‌قدر خجالتی یا متین هستند که نتوانند میل‌های پنهانی‌شان را به شریکِ زندگیِ خویش یا دوستِ نزدیکِ خویش بازگویند اما گویا برای آن‌ها مطرح‌کردن همین میل‌های پنهانی برای میلیون‌ها بیننده‌ی تلویزیون یا در فضاهای مجازی و به‌طور بی‌نام و نشان، آسان‌تر است.

ما راهِ درازی را پیموده‌ایم. اما این‌که می‌توانیم داستان‌های خود را چنین مصرانه بازگو کنیم، بدان معنا نیست که این داستان‌ها وزن و بارِ متفاوتی ندارند و ارزش‌های متنوعی را در خود نگرفته‌اند و تاثیرِ متفاوتی بر مردم نمی‌گذارند. ما هنوز هم باید تمایزگذاری کنیم. من وقتی این کنش‌های جنسی را از یک‌دیگر جدا کردم و به‌طور جداگانه‌ای به آن‌ها پرداختم، صرفا برای آن بود تا آن‌ها را در معرض بازجوییِ اجتماعی و سیاسی قرار دهم. گریزناپذیر است که نمی‌توانیم پاسخ‌های ساده‌ای در دفاع یا مخالفت با این فعالیت‌های خاص به دست دهیم. اما واسازیِ مقوله‌های کلیِ اخلاقیون و سکس‌شناس‌های اولیه، ارزشِ فوق‌العاده‌ای دارد؛ این واسازی‌ها می‌تواند راهگشای مباحثِ مهمی باشد که درباره‌ی شاخص‌های تصمیم‌گیری و گزینش‌گریِ معتبر هستند.

دو نکته‌ی دیگر را هم باید گفت. اول این‌که، پذیرفتن این تنوع‌های خوش‌خیمِ اجتماعی نباید به معنای ترک و واگذاریِ تمایزگذاری‌ها شود. چند دسته از کنش‌ها وجود دارند که با سکس در ارتباط هستند و در سطح جهانی محکوم شده‌اند و به حاشیه رانده شده‌اند؛ به‌ویژه کنش‌هایی که عمدا با خشونت همراه هستند، خواه در شکلِ قتلِ جنسی باشد خواه در شکل تجاوز یا کودک‌آزاری. استولر وقتی می‌خواهد انحراف را به‌عنوان شکلِ اروتیکِ نفرت نظریه‌پردازی کند، به این دسته از کنش‌ها پرداخته است. از نگاه وی، همگی ما ظرفیتِ آن انحراف یا شکلِ اروتیکِ نفرت را داریم، و به تنش‌ها و اضطراب‌هایی مربوط می‌شوند که محصولِ ضرورتِ دست‌یابی به هویت‌های جنسیتیِ خاصی می‌باشند. این نگاه ممکن است در توسعه‌ی بینش‌های نظری درباره‌ی ماهیتِ فعالیت‌های نابه‌جا نقش مهمی بازی کند و میدانِ دیدِ ما را گسترش دهد؛ اما این مساله را باید در جایی دیگر و زمانی دیگر مطرح کرد. مساله‌ای که در این‌جا نیاز به تاکید دارد این است: خودِ این کنش‌ها نیستند که مشکل را می‌سازند، بل زمینه‌ی کلی (اجتماعی و روانی) است که موجبِ آن شده و این کنش‌ها معنای خود را از این زمینه‌ی کلی می‌گیرند، عواملی مانند شرایط خانوادگی یا اضطراب و قدرتِ مردانه. به بیان دیگر، اگر در این رویکرد دقیقِ روان‌کاوانه، انحراف را شورشی علیه محدودیت‌های اعمال‌شده از سوی فرهنگ بدانیم یا ابزاری برای دورکردن از «ماهیتِ مرگ‌آور عقده‌ی اودیپ» یا دوری‌جستنی مادام‌العمر از واقعیت بدانیم، پس باز هم همان واقعیتِ فرهنگ خواهد بود که می‌تواند ما را کمک کند تا فعالیت فردی را بفهمیم. تمرکزِ سنتی بر علت‌شناسیِ کنشِ فرد، دیگر بسنده نخواهد بود.

این نکته ما را به نکته‌ی دیگر رهنمون می‌سازد؛ معنای واقعیِ مفهومِ تنوع. همان‌طور که پلامر گفته است:

«بی‌طرفانه و عینی حرف‌زدن درباره‌ی تنوعِ جنسی هر چه باشد، حرف‌زدن درباره‌ی قدرت نیز هست. هر فرهنگی مجبور است تا (از طریق فرآیندهای رسمی و غیررسمیِ سیاسی) گستره و حوزه‌ای از تنوع‌ها را تعریف کند که یا غیرقانونی خواهند بود یا ممنوع. هیچ فرهنگی نمی‌تواند با آزادیِ جنسیِ همه‌جانبه کنار بیاید، اما الگوی این محدودیت‌ها می‌تواند در زمان و مکان، تنوعی بی‌شمار بگیرد.»

نکته‌ی ضروری در این‌جا این است که تمایزگذاری‌های ما نهایتا تمایزگذاری‌های اخلاقی یا سیاسی هستند، و به تعادلِ سیاسیِ نیروها بیش‌تر وابسته هستند تا به بار و وزنِ نسبی شواهد علمی و سکس‌شناختی. به همین دلیل است که مساله‌های سکسوآلیته، به‌ناچار و به‌ناگزیر، مساله‌های سیاسی هستند.

اشکال کاربردِ سنتیِ اصطلاح «انحراف» این است که اصطلاح‌شناسیِ ظاهرا علمی‌اش با قضاوت‌های اخلاقی و سیاسی درآمیخته است. کاربردِ سنتیِ «انحراف» مانع از آن می‌شود که بحثی شکل گیرد. اما امتیازِ به‌کارگیریِ «تنوع» در این است که مسائل مهم و گشوده‌ای را وارد مباحث و مذاکرات و گزینش‌گریِ سیاسی می‌کند.

ادامه دارد

آنچه خواندید ترجمه بحش دیگری از کتاب “سکسوآلیته” (امور جنسی) اثر جفری ویکس بود. مشخصات اصل انگلیسی کتاب:

Jeffrey Weeks: ‌‌‌‌‌‌‌Sexuality، 3rd ed., New York and London: ‌‌‌‌‌‌‌Routledge 2010

‌‌‌‌♦ بخش‌های پیشین