شهزاده سمرقندی – رویدادهای اجتماعی در یک منطقه، بی‏‌شک هم از سرزمین‌‌های همسایه خود تاثیر می‏‌گیرند و هم بر آنها تاثیر می‌‌گذراند. به همین دلیل است که گاه اتفاق‌‌هایی که در کشورهای یمن، قزاقستان، ایران و تاجیکستان رخ می‏‌دهند، در بسیاری وجوه، شبیه هم هستند و حتی برخی معتقدند که این کشورها همان‌‌طور که تاریخ مشترک داشته‏‌اند، آینده مشترک نیز خواهند داشت.

در نخستین گزارش از سلسله مجموعه “از سیحون تا سیحان”، از تلاش‏‌های نسلی گفته شده است که در این مناطق به‏‌شدت رو به آزادی بیان و دمکراسی آورده‏‌اند. این توصیف را شاید بشود برای همه‏‌ی کشورهای آسیای میانه و آسیای مرکزی به کار برد؛ مناطقی که رو به سوی تحولات روزافزون دارند.

تورج اتابکی گذشته از این‏‌که استاد تاریخ است، بسیار نیز سفر کرده و تمام این مناطق را دیده است و تصویر روشنی از وضعیت دیروز و امروز آن دارد. در گفت‌‌وگویی کوتاه نخست از او پرسیده‌‌ام: چگونه است که ما یک جفت با نام‏‌های “سیحون” و “جیحون” در آسیای میانه و یک جفت رودخانه دیگر با نام‏‌های “سیحان” و “جیحان” در کنار دریای مدیترانه داریم؟

تورج اتابکی: ضبطی که ما برای نام‏‌های دو رود جیحون و سیحون داریم، به ضبط عربی برمی‌‏گردد. در زبان، ادبیات و تاریخ فارسی و یونانی ما این دو رود یا دو دریا را به نام‏‌های جیحون و سیحون نمی‏‌شناسیم. ما از آن‏‌ها با عناوین “امودریا” و “سیردریا” نام می‏‌بریم. این ضبطی که به نام جیحون و سیحون باقی مانده، ضبط عربی است.

احتمالاً زمانی که اعراب از شبه‏ جزیره عربستان در پایان قرن هفتم میلادی، به منطقه شرق نجد ایران و به آسیای مرکزی رسیدند، نامگذاری‌‏های خودشان را داشتند و ضبط جیحون و سیحون را بر اساس نام‏‏‌هایی برگزیدند که پیشتر در آسیای صغیر انتخاب کرده بودند.

این می‏‌تواند یک احتمال باشد، اما این‌‏که دقیقاً چه دوره‏‌ای ما نام‏‌های جیحون و سیحون را بر امودریا و سیردریا گذاشتیم، معلوم نیست. چون‏که جغرافیای تاریخی این منطقه همیشه از این دو رود با نام‏‌های امودریا و سیردریا نام می‏برد. مگر این‏که جغرافی‌دانان عرب باشند که وقتی به شهرها، رودها و دریاهای آسیای مرکزی می‏پردازند، از جیحون و سیحون نام می‏برند.

ما یک سیحان و جیحان دیگر هم داریم. آیا این‏‌ها با همدیگر ارتباطی از لحاظ تاریخی یا جغرافیایی دارند؟

همان‌‏طور که اشاره کردم، در ارتباط با نام‏‌ها همیشه یک تشابهات تاریخی وجود دارد. وقتی به قشون‏‌کشی یونانی‌‏‌ها به نجد ایران و آسیای مرکزی نگاه می‏‌کنید، می‏‌بینید در بسیاری از حوزه‏‌های تمدنی آسیای مرکزی، شهرهایی با نام “اسکندریه” داشته‏‌اید که به پایگاه‏‌های نظامی‏‌ای برمی‌‌گردد که سپاهیان اسکندر در این منطقه ایجاد کرده‏اند. وجه تشابه این شهرها، همان تجمع گروه‏‌های نظامی یونانی در منطقه است.

حال اگر به نام‌گذاری شهرها یا شهرهایی که بعد از حمله اعراب و در پایان قرن ششم میلادی ایجاد شد، نگاه کنیم، می‏‌توانیم بگوییم که اعراب بسیاری از نام‏‌های شهرهایی که خودشان در آن‏‌ها زندگی می‏‌کردند و یا پیشتر گرفته بودند را بر شهرهای تازه اطلاق می‏‌کردند یا محل‏‌های تازه درست می‏‌کردند.

البته این امر در فرهنگ بشری چیز تازه‏‌ای نیست، وقتی اروپایی‌‏ها به قاره امریکا رفتند و شهرها و محل‏‌های تازه ایجاد کردند، در آن‏ شهرها و محلات، نام‏‌های محلات و شهرهای اروپایی را گذاشتند. شما در ایالات متحده امریکا، شهر کمبریج، آکسفورد، نیوانگلند، نیوآمستردام (که نیویورک سابق بوده) و … را دارید. پس این رفتار شناخته شده‏‌ای است که مهاجمان یا آمدگان به منطقه‏‌ای، تلاش می‏‌کنند نامگذاری‏‌ها را بر اساس پیشینه‏‌ی خودشان لحاظ کنند.

اما برای یک جوان امروزی، شاید تفاوت‏ بین سیحون تا سیحان زیاد روشن نباشد. اگر ممکن است توضیحی درباره‏ این منطقه بدهید. این منطقه که کدام منطقه‏ است و چه مردمی را در بر می‏گیرد؟

ما در تاریخ این منطقه را عمدتاً با نام “نجد ایران”، “ایران‌‏شهر”، “ایران‏‌زمین” می‏‌خوانیم. این نجد ایران جایگاه تجمع گروه‏‌ها و اقوام ایرانی‏‌تبار یا بعدها گروه‏‌های غیرایرانی‏‌تبار بوده که عمدتاً هم از قرن ۱۱ میلادی به این سو، ترکان را در خود جای داده است. در این منطقه، گروه‏‌های قومی ترک از قرن ۱۱ میلادی به این سو، رفته‏‌رفته در این‏‌جا یک‏‌جامان شدند و در کنارش، گروه‏‌های متفاوت اقوام ایرانی، از جمله کردها، بلوچ‏ها و فارس‏‌ها هم این‏‌جا زندگی می‏‌کردند.

این منطقه تمدن کاملاً ویژه‏‌ای هم با خود دارد که ما آن را با نام “تمدن ایران” می‌‏شناسیم. البته اشاره من به واژه‏‌ی ایران، تمدن ایران و نجد ایران، به‏هیچ‏‌روی به معنای انطباق آن به مرزهای جغرافیای سیاسی ایران کنونی نیست. فراتر از این‏‌ها می‏‌رود و در حقیقت، یک تعریف فرهنگی است.

این منطقه را که نگاه کنیم، بین دو فرهنگ جای گرفته است؛ از یک طرف فرهنگ غرب مقدونیه و فرهنگ یونان را در غرب این فرهنگ داریم و از طرف دیگر، فرهنگ شرق، یعنی چین و هم‏چنین هند را داریم. این سرزمین، یعنی نجد ایران، برای قرن‏‌ها و سده‌‏ها خو کرده بود که بین این دو فرهنگ جای بگیرد. یعنی حلقه واسط بین فرهنگ چین و هند از شرق و فرهنگ یونانی از غرب باشد.

از قرن ششم میلادی به این طرف، ما شاهد حضور فرهنگ دیگری هم در این سرزمین هستیم که با آمدنش از شمال سیبری به این‌‌‏جا، فرهنگ چینی را کمی پس زد و برای خودش جای بیشتری باز کرد. آن هم فرهنگ اقوام ترک بود که رفته‏‌رفته از قرن ششم میلادی به این سو، به این طرف آمدند و در این نجد جای گرفتند.

ما در این منطقه با تنوع فرهنگی بین فرهنگ ایران و فرهنگ ترک روبه‌‌رو هستیم؛ یا می‌‏توانیم بگوییم با تنوع فرهنگی بین فرهنگ فارس و فرهنگ ترک روبه‌‌رو هستیم. انعکاس آن را هم ما می‏‌توانیم در بسیاری از زمینه‏‌ها، از معماری گرفته تا ادبیات، ببینیم.