هاروکی موراکامی چه در ژاپن و چه در بیرون از آن یکی از پرفروشترین و از این نظر یکی از موفقترین نویسندگان ِ ژاپنی است. موراکامی به مناسبت رونمایی از ترجمهی آلمانی آخرین رماناش 1Q84 در برلین بود. این ترجمهی یک جلدی خلاصه شدهی جلد و اول و دوم رمان در متن اصلی است. ترجمهی جلد سوم 1Q84 تابستان سال آینده منتشر خواهد شد. مجلهی آلمانی Buchjournal گفتوگویی با او انجام داده است که ترجمهی گزینهای از آن را میخوانید.
موراکامی ساعت چهار صبح شروع میکند به نوشتن، بعد میدود و شبها ساعت نُه میخوابد. او تنهایی را دوست دارد. خجالتی و گوشه گیر است و از گفتوگو با رسانهها گریزان. در رادیو و تلویزیون ظاهر نمیشود. با روزنامههای ژاپنی سالی دو تا سه بار بیشتر گفتوگو نمیکند و در خارج از ژاپن بسیار بهندرت تن به گفتوگو میدهد. فقط در خارج از ژاپن جلسات داستانخوانی برگزار میکند که تعداد آن هم چندان زیاد نیست. موراکامی میگوید «میخواهم ناشناس بمانم. میخواهم بیآنکه مردم مرا بشناسند، بتوانم بروم توی یک مغازه و سی دی بخرم یا سوار متروی توکیو بشوم.»
شب انتشار ِ 1Q84، درست مثل شب ِ انتشار ِ هارتی پوتر، مردم جلوی کتابفروشیها صف بسته بودند. در همان روزهای اول نیم میلیون نسخه از کتاب به فروش رفت. این تعداد امروز به یک و نیم میلیون رسیده است.
جایزه، منتقد، خواننده
منتقدان بسیاری کتاب را تحسین کردهاند و آن را شاهکار موراکامی خواندهاند. خودش میگوید: «جایزهها و تحسین منتقدها اهمیت چندانی برایم ندارند. اما خوانندگانم همه چیز مناند. البته از چنین موفقیت بزرگی غافلگیر شدم. چون 1Q84 مغشوش، پیچیده و فاقد نظم است. غیرعادی است. غیرواقعی، اروتیکی و خشن است. منظورم از مغشوش فاقد ساختار بودن و بدون نقشه بودن رمان است. اما کتاب زنده است، نفس میکشد و هر روز شکلاش را تغییر میدهد. به همین خاطر تعجب کردم که این همه آدم در اشتیاق خواندناش هستند.
1Q84 مفصلترین و جاهطلبانهترین کتاب من است. دیگران باید تعیین کنند که آیا این رمان شاهکار من است یا خیر. اما میخواهم باز هم بنویسم و امیدوارم کتابهای باز هم بهتری بنویسم. داستایوفسکی یادمان باشد. “برادارن کارامازوف” را در ۶۰ سالگی نوشت و در ۶۱ سالگی مُرد. من الان ۶۱ سال دارم. بیشتر از داستایوفسکی عمر خواهم کرد و از این رو هنوز برای من امکان نوشتن کتابهای بهتر وجود دارد.»
1Q84
دو رمان در یک رمان است، یا به عبارت دیگر رمان در رمان. هردو شخصیت اصلی، آومامه و تنگو، بالای ۲۰ سال دارند، از خانوادهشان جدا شدهاند و کنده شده از جامعهی ژاپن زندگی میکنند. آومامه، شخصیت زن رمان، معلم ورزشهای رزمی است و “در حاشیه” مرتکب قتلهای زنجیرهای میشود. او دست به قتل مردهایی میزند که زنشان را کتک میزنند. تنگو، شخصیت مرد داستان، نقطهی مقابل اوست: آرام و رام، یک نابغهی ریاضی که دوست دارد نویسنده شود. وقتی مأموریت بازنویسی رمان ِ دختر هفده سالهای به او واگذار میکنند، زندگیاش دچار اختلال میشود. رمان، داستان دختری است که باید از یک بز مراقبت کند. وقتی بز میمیرد، او را با لاشهی حیوان زندانی میکنند. از دهان لاشه Little People بیرون میآیند. و به این ترتیب پای تنگو به داستان Little People باز میشود. آومامه و تنگو اما در جهان دیگری هم زندگی میکنند که موازی این جهان است، جهانی که در آن دو کرهی ماه وجود دارد.
موراکامی در مورد نوشتن ِ رمان گفته است:«وقتی مینویسم، نقشه و ساختمانی ندارم. مینشینم و شروع میکنم. بعد دیگر داستان خودش میآید سراغ من. اوایل نوشتن ِ 1Q84 فقط صحنهی اول را داشتم: آومامه سوار تاکسی است و در ترافیک اتوبان گیر کرده. از تاکسی پیاده میشود و از پلههای کنار اتوبان میرود پایین. »
درونمایهها
رمان دو درونمایهی اصلی دارد: فرقههای مذهبی و خشنوت خانگی. موراکامی در این مورد عقیده دارد: «تقریباً همه جای دنیا ساختارهای اجتماعی دارند شل میشوند. بسیاری از مردم نمیتوانند با این مسئله کنار بیایند و پس در جستوجوی تکیهگاهاند. این تکیهگاه را گاهی مثلاً میان فرقههای مذهبی مییابند. خشونت خانگی نیز موضوع مهمی در ژاپن است و به همین خاطر انتخاباش کردهام. علاوه بر این جهان ما نیز در مجموع جهان خشنی است. برخی گله دارند که داستانهای من خیلی خشن، تاریک و سکسی هستند. اما اگر داستانی خوب نوشته شده باشد، حتی اگر دلگیر باشد، داستان مثبتی است. خشونت، سکس، بدبینی سفرهایی هستند به جهانی دیگر. باید از درون تاریکیها گذشت تا به آن جهان رسید. خود من هم نمیدانم آن جهان چگونه جهانی است. اگر میتوانم درست توضیحاش بدهم، داستان نمینوشتم، تز ارایه میدادم. من فقط میتوانم پیشنهاد کنم، دعوت کنم به آن طرف برویم و چیزهایی – هر چه که باشد – کشف کنیم.
جهانهای متوازی
داستان ِ آومامه و تنگو درسال 1984 میگذرد، سالی که رمان نامدار جورج اورول نیز در آن میگذرد. اما آومامه و تنگو کاملاً در این سال نیستند. آنها در یک جهان موازی هم زندگی میکنند. در این جهان مثل جهان ِ ما نه یک کرهی ماه بلکه دو ماه وجود دارد. بسیاری چیزهای این جهان نامفهوماند. عنوان رمان 1Q84 نیز به همین اشاره دارد. Q در اینجا یک پرسشنماد است.
موراکامی میگوید: «جهانی که جورج اورول توصیف میکند، شباهتی به جهانی که من توصیف کردهام، ندارد. اورول کتاباش را در سال ۱۹۴۹ منتشر کرد، من در قرن بیست و یکم. او دربارهی آیندهای نامعلوم نوشت، من دربارهی گذشتهای مینویسم که وجود نداشت. مهمتر از همه اینکه به نظر جورج اورول Big Brother خطرناک بود. اما امروزه دیگر به کسی نیاز نداریم که خطر ِ او را به ما گوشزد کند. در قرن بیستم دیکتاتورهای بیشماری در جهان بودند و میدانیم آنها چه اندازه خطرناک بودند. اما در مورد Little People که نقطهی مقابل Big Brother است، چیزهای زیادی نمیدانیم. آنها نامرئی، کوچک و خطرناکاند. همه Big Brother را میشناسند اما Little People را عدهی کمی میشناسند. میشود همه چیز به Little People نسبت داد. میتوانید تمام چیزهایی را مجسم کنید که دور و برتان هستند. این چیز نامرئی، خطرناک و زیرزمینیاند؛ مثل تروریسم یا انبوه اطلاعاتی که ما را فراگرفته. برخی از این اطلاعات غلطاند و برخیشان، مثلا وقتی آدمها را با این اطلاعات فریب میدهند، خطرناک.»
با سلام . نویسنده می گوید : «تقریباً همه جای دنیا ساختارهای اجتماعی دارند شل میشوند. بسیاری از مردم نمیتوانند با این مسئله کنار بیایند و پس در جستوجوی تکیهگاهاند. این تکیهگاه را گاهی مثلاً میان فرقههای مذهبی مییابند. ) باید گفت در این سخن نویسنده شکی نیست ولی مسئله ای که بیشتر موجب تزلزل ساختارهای اجتماعی به خصوص در جوامع غربی گردیده مسئله سکس است که بشر قرن بیست و یکم با افراط در ان به این مسئله دامن زده است . دیگر اینکه متاسفانه سکس امروزه بیشتر به ابزاری برای پول در اوردن تبدیل شده و با تبلیغ و تولید ان در اثار سینمائی و هنری مانند کتاب و نشریات دیگر به تعبیر بعضی به یک صنعت پر منفعت تبدیل گشته و امارها نشان میدهد این به اصطلاح صنعت ثانیه ای 11 دلار فقط در اینترنت درامد دارد . نکته ای که دور از احتمال نیست این است که حتی خود نویسنده هم از این موضوع ( سکس ) غافل نبوده و مانند خیلی های دیگر در این کتاب استفاده نموده تا شاید تضمینی برای فروش ان باشد و جالبتر و جذابتر به نظر برسد که اگر واقعآ چنین باشد جای بسی تاسف دارد و از این حیث مورد انتقاد میباشد . بالاخره بشر به جائی میرسد که فرهنگ را جایگزین قوانین دست و پا گیر نماید .
بهنام / 27 December 2010