اکبر فلاحزاده- اجرای اخیر نمایش «لولو» در برلین، چنانکه انتظار میرفت، جنجال آفرید. «لولو» به علت بار قوی فمینیستی، و جنبهی انتقادی شدید از سالوس ریاکاران فینفسه جنجالی است، اما اجرای آن به کارگردانی کارگردان نوجو و نوآوری مانند فولکر لوش سر و صدای زیادی راه انداخت، چون او بر اساس اقتباس ویژهاش شکل تازهای از این نمایش را ارائه نمود و روسپیان واقعی را هم بهعنوان بازیگر به صحنه آورد. این کار شجاعانه هم با ستایش و هم با سرزنش روبرو شد. «لولو» نمایشی است که از یک کاسه کردن دو نمایشنامه به نامهای «روح زمین» و «جعبه پاندورا» ایجاد شده، و تقریباً صد سال از عمرش میگذرد، اما بهقدری آوانگارد است که هنوز که هنوز است آوانگاردهای دوآتشه را هم متحیر میکند.
ودکیند، نمایشنامهنویس آلمانی در اواخر قرن نوزدهم میلادی این نمایش را نوشت. پدر ودکیند که پزشک زنان بود، بعد از شکست انقلاب ۱۸۴۸ به سن فرانسیسکو مهاجرت کرد و آنجا به جای پزشکی، دلال زمین شد، چون پر درآمدتر بود. آنوقتها تب جستوجوی طلا بالا گرفته بود و خیلیها به شوق یافتن طلا به آن نواحی مهاجرت میکردند.
ودکیند چند بار ازدواج کرد و سر و سری هم با همسر نمایشنامهنویس معروف سوئدی آگوست استریندبرگ پیدا کرده کرده بود. استریندبرگ با آثار نوجویانهی ناتورالیستی و اکسپرسیونستیاش اثر زیادی بر ودکیند گذاشت. ودکیند مانند پدرش زندگی پر شر و شوری داشت. او در چند رشتهی دانشگاهی درس خواند اما هیچکدام را تمام نکرد. بعد از مرگ پدرش ارثیهی چرب و نرمی به او رسید و فرصت یافت با خیال راحت به نوشتن و تئاتر و موسیقی بپردازد.
یک مجله فکاهی راه انداخت و در آن با اسم مستعار به انتقاد از مسائل اجتماعی و سیاسی روز پرداخت. در یکی از شمارههای این نشریه شعری علیه ویلهلم دوم چاپ کرد که بهعلت آن تحت تعقیب قرار گرفت و مجبور شد به پاریس فرار کند. سال بعد که برگشت، دستگیر و به جرم توهین به پادشاه شش ماه حبس شد. سال بعد از رهایی از زندان، قطعاتی را که خودش نوشته بود با گیتار در مونیخ اجرا کرد.
او نماشنامههایی هم نوشت که در آنها به زهد دروغین طبقهی نوکیسهی بورژوا حمله میکند. او با بسیاری از نویسندگان بزرگ زمانهاش رابطهی دوستی داشت و هنگامی که در سال ۱۹۱۸ درگذشت، هنرمندان زیادی از جمله برتولت برشت در تشییع جنازهاش حضور یافتند. اما آنچه مراسم را در نگاه منتقدان به رسوایی کشاند ،این بود که عدهی بسیاری از روسپیان هم در آن شرکت کردند.
ودکیند از حقوق زنان و همجنسگرایان آشکارا دفاع می کرد وحمله به آنها را ناشی از عقدهگشایی کهنهخواهان کلیسا از یک سو و بورژواهای پولپرست و ریاکار از سوی دیگر میدانست.
لولو، قهرمان نمایش از قربانیان زمانهی پرافت و خیز اواخر قرن نوزدهم اروپاست. کودکی او در خیابانها به ولگردی گذشته است. او در حاشیهی بورژوازی رشد کرده، به علت زیبایی ظاهر و وسوسهانگیز بودن اندام و بیپروا بودن رفتارش، نوکیسهگان را کشته مرده خود کرده و سرانجام بهدست یکی از آنها کشته شده است.
داستان لولو
یک مرد ثروتمند برلینی بهنام دکتر شون که صاحب روزنامهای هم هست، لولوی دوازده ساله را در خیابان مییابد، او را به مدرسه میفرستد و معشوقهی خودش میکند. منتهی وقتی که لولو بزرگ میشود، دکتر شون دور از شأن خودش میداند که با او ازدواج کند. چنین است که لولو با پیرمرد ثروتمند دیگری ازدواج میکند و این آغاز رابطهی او با مردان دیگر است. هر مردی که اسیر وسوسهی لولو میشود، وقتی از رابطهی او با دیگری باخبر میشود، یا در اثر شوک از پا درمیآید، یا اینکه خودکشی میکند. بهعبارتی، هر که کشته – مردهی او میشود، در واقع، هم یا کشته میشود یا مرده. از این لحاظ لولو را عدهای «زن مرگآور» خواندهاند.
لولو ضمن حفظ رابطه با دیگران سرانجام با خود دکتر شون ازدواج میکند. اما وقتی دکتر شون یکبار سرزده به خانه میآید و لولو را با پسرش تنها مییابد، «آبرو»ی خود را دست رفته میبیند و از خود بیخود میشود. او به لولو یک سلاح کمری میدهد تا خودش را بکشد و او را راحت کند. اما در پی کشمکشی که بین آن دو روی میدهد، شون کشته و لولو به اتهام قتل به پنج سال حبس محکوم میشود. لولو بعد از یک سال و نیم حبس، به بهانهی بیماری از زندان میگریزد و با کمک دوستان همجنسگرایش به پاریس میگریزد. او با نام مستعار یک زندگی اشرافی در پیش میگیرد تا اینکه پول دوستانش ته میکشد.
یک دلال زنان و خبرچین پلیس که از گذشتهی لولو با خبر است، از بیپولی او سوءاستفاده میکند و او را از طریق یک دلال به فاحشهخانهای در قاهره میفروشد. لولو موفق به فرار به لندن میشود. او بهعلت بیپولی به خودفروشی در خیابانها روی میآورد. دوست همجنسگرای لولو هم در این میان بهدست دلالان کشته میشود و خود لولو هم بهدست یک قاتل زنجیرهای معروف به «جک چاقوکش» کشته میشود. تمام این اشخاص نمونهی اجتماعی زمان خود هستند. اما لولو اقتباس از یک زن اسطورهای به نام پاندورا نیز هست:
پاندورای اساطیری
پاندورا در لغت به معنی صاحب همهی هدایاست و بنا بر اساطیر کلاسیک نخستین زن بر روی زمین بود. زئوس او را آفرید تا از دزدی آتش توسط پرومته انتقام بگیرد. برای آنکه او را به غایت وسوسهانگیز کنند، خدایان او را علاوه بر زیبایی ظاهر به همهی هنرها هم آراستهاند. به او جعبهی اسرارآمیزی دادهاند که پر از رنج و بیماری و درد بوده و برای حفظ تعادل اندکی هم امید در آن نهاده بودند. توصیهی اکید شده بود که در جعبه هرگز باز نشود. پاندورا را برای انتقام گرفتن نزد برادر پرومته میآورند. به بهانهی دادن هدیه در جعبه باز میشود و آنچه نباید، میشود: زمین از درد و رنج پر میشود. اما قبل از آنکه امید از جعبه بیرون بیاید، در جعبه بسته میشود.
این داستان اساطیری با روایات مختلف از دیر باز بارها به شیوههای گوناگون در ادبیات و هنرها دستمایهی خلق آثار قرار گرفته است. اثر ودکیند یکی از این آثار است که همیشه اسیر سانسور بوده است. اساساً تلفیق دو نمایشنامهی «روح زمین» و «جعبه پاندورا» برای فرار از مجازات دادگاه و جهت کاستن از تندی و تیزی نمایش به قصد کسب اجازهی انتشار آن، سالها وقت نمایشنامهنویس را گرفت. قبل از آنکه نازیها آن را بهکلی ممنوع کنند، فیلم جالبی در سال ۱۹۲۹ توسط گئورگ ویلهلم پابست از روی آن ساخته شد، که به خاطر فیلمبرداری و مونتاژ عالی جزو آثار برجستهی سینمای صامت محسوب میشود. این فیلم نخستین فیلم تاریخ سینماست، که آنطور که در نمایش آمده، همجنسگرایان را بر پردهی سینما نشان میدهد. بهجز این فیلم، فیلمهای دیگری هم از روی این اثر و یک اپرای زیبا هم بر اساس این داستان ساخته شده است.
اجرای «لولو» در تئاتر
در تئاتر، لولو را بارها و بارها در کشورهای مختلف اجرا کرهاند و بهخصوص نقش دشوار لولو محکی برای بازیگران بوده است تا هنر بازیگری خود را بسنجند. از اجراهای متعدد این اثر در آلمان دو اجرای آن توسط میشائیل تل هایمر و کارگردان یهودی تبار پتر سادک فقید از بقیه موفقتر بودهاند.
فولکر لوش کارگردان نمایش «لولو» در اجرای زمستان امسال در تئاتر برلین نوآوریهای بسیار کرده. صحنه را با بیش از هزار بالش سفید رنگ که در دهها ردیف روی هم چیده شده، پر کرده و گروه کر را با روسپیان واقعی تشکیل داده و نام نمایش را جمهوری روسپیان نهاده. لوش برای واقعنمایی هر چه بیشتر در تلفیق واقعیت با تئاتر مهارت دارد و همواره بازیگران حرفهای را با آماتورها قاطی میکند. این از شگردهای اجرایی اوست. او نمایش «ریسندگان» اثر گرهارد هاپتمن را هم با گروه کر متشکل از بیکاران، و نمایش «مده آ»ی اوریپید را با گروه کر متشکل از مهاجران اجرا کرد.
لوش در متن نمایش هم دست میبرد تا آن را هر چه بیشتر امروزی و ملموس کند. از جمله در نمایشی از پتر وایس با موضوع عدالت اجتماعی نامهای عدهای از خرپولهای شهر روی صحنه ادا میشود. این کارگردان در نمایشی کردن رمان مشهور آلفرد دوبلین «برلین، میدان الکساندر» نیز داستان زندگی یک زندانی آزاد شده را با روایات زندانیان واقعی روز پیوند زد. لوش قبل از نمایش «لولو» میخواست در اجرای نمایشی در مورد بانکها، کارمندان بانک را بهعنوان بازیگر به صحنه بیاورد که موفق نشد. درعوض توانست روسپیان را در اجرای لولو بهکار بگیرد. به نوشتهی هفتهنامهی «فرانکفورتر روند شاو» دنیا در نظر ودکیند همچنانکه در چشم کارگردان، فاحشهخانهای است که در آن روابط انسانی طبق معادلات بازار تنظیم میشود و با اخلاق بورژوایی رنگ آمیزی میگردد.
لوش با بهکارگیری روسپیان واقعی و با حیلهی «هم فال و هم تماشا» عدهی زیادی را تحریک کرد که به قصد دید زدن هم که شده، به تئاتر بیایند. تئاتر فروش خوبی کرد. اما اهل فن وتئاتر و بهویژه تماشاگران سنتی تئاتر، که نه به قصد دید زدن، که برای دیدن به تئاتر رفتند، نومید بازگشتند. به نظر منتقد «تاگس اشپیگل»، کارگردان در این نمایش مردان و زنان را به ماشینهای جنگندهی جنسی تقلیل داده که برای خودویرانی برنامه ریزی شدهاند.
تماشاگران تئاتر چنانکه از نقدهای مختلف در روزنامهها بر میآید، انتظار تراژدی داشتند، نه کمدی. خود ودکیند نمایشنامهنویس هم اثرش را تراژدی نامیده و این اثر واقعا تراژیک است. به گفتهی برخی منتقدان، لوش یک اثر تراژیک را به یک واریتهی تفریحی تبدیل کرده است. از زمینهی وحشتناک فحشا و جنبهی قوی انتقاد سیاسی-اجتماعی این اثر در اجرای لوش خبری نیست. با این حال آوازهای گروه کر که اعضای آن را روسپیان تشکیل داده بودند، از سوی منتقدان تحسین شده، هر چند که به گفتهی منتقد «برلینر سایتونگ»، لوش کارگردان کمی هم افکار عمومی را فریب داده است. چون چهار تن از کسانی که بهعنوان روسپی واقعی بر صحنه ظاهر شدند، بازیگران جوان و ناشناس تئاتر بودند، نه روسپیان واقعی.
رومن پولانسکی هم یک بار در دهه هفتاد این نمایشنامه را بصورت اپرا کارگدانی کرده است
کاربر مهمان / 26 December 2010
سپاس که این تئاترو معرفی کردین. من فیلمشو چند سال پیش دیدم . اگه که این اجرای نمایشو هم جایی پیدا کنم خیلی دوست دارم ببینم .
کاربر مهمان / 23 January 2012
با درود فراوان به مترجم محترم. متاسفانه ایرانی ها با کارهای ودکیند کمتر آشنا هستن . واقعا حیف است. چون همونطور که گفته اید برشت و اکسپرسیونیستها به او ارادت داشتن.
کاربر مهمان / 08 March 2012