کتاب «تاریخ زن‌ستیزی» به قلم جک هلند، روزنامه‌نگار ایرلندی و ترجمه منیره محمدی، در سال ٢٠١١ از سوی انتشارات زاگرس در کانادا منتشر شده است. این کتاب  که یک تحقیق تاریخی درباره «زن‌آزاری» است و موضوع «زن به عنوان موجودی گناهکار» را در ذات تمدن‌های بشری جست‌وجو کرده است، از این پس در روزهای جمعه در صفحه زنان رادیو زمانه منتشر خواهد شد.

بخش نخست این کتاب مقدمه‌ای است که از سوی منیره محمدی، مترجم کتاب نوشته شده است:

واژه زن‌ستیزی برای اولین بار در سال ١۶۵۶ میلادی در فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد گنجانیده شد. لیکن این واژه دارای وزن و تاریخی طولانی است. معضل زن‌ستیزی پدیده‌ای است که تاریخش به هزاره‌های پیش از میلاد برمی‌گردد و بقای خود را در اشکال گوناگون، گرچه با ماهیتی ثابت، تا به امروز حفظ کرده است.

نویسنده این کتاب، جک هلند، با نگاهی منصفانه و همدلی خاص با زنان، به تاریخ، ادبیات و فلسفه رجوع کرده و در لابلای خطوط مکتوب تاریخی به شواهدی دست یافته است که دلایل زن‌ستیزی را توضیح می‌دهند

زن‌ستیزی در تمام جوامع بشری، از پیشرفته گرفته تا در حال توسعه، با خشونت پیوندی ناگسستنی دارد. حافظه و روان من متاثر از وقایع تاسف باری در ایران است که در بطن آن‌ها نفرت از زن و تحقیر نسبت به او به شکلی نیرومند و خشونت‌آمیز خود را نمایان می‌کند. هنوز پس از گذشت سال‌ها از به یاد آوردن تجاوز جنسی‌ که برای دختر یکی‌ از دوستان خانوادگی‌مان اتفاق افتاد دچار شگفت‌زدگی، بهت و اندوه می‌شوم. او توسط پسر عموی خود به طور فجیعی مورد تجاوز قرار گرفت.

موضوعی که به شکلی ملموس در رابطه با این واقعه در حافظه من نقش بست این است که این تجاوز جنسی به عنوان یک جنایت مشاهده نشد. چند روزی از این رویداد نگذشته بود که صحبت‌ها از چگونگی تجاوز به موضوع ازدواج آن دختر تغییر کرد. متاسفانه خانواده او این مساله را ننگ انگاشته و بجای پیگیری و دادخواهی، قربانی را مجبور به ازدواج با مرد متجاوز کردند. آن دختر قربانی بی‌گناه فرهنگ مردسالار شد. در حقیقت سرنوشت او در امتداد‌‌ همان تجاوز تاریخی جامعه‌ای رقم خورد که از دیرباز زن را از ابتدایی‌ترین حقوق خود محروم کرده و بر او ستمی مضاعف روا داشته است.

زن‌ستیزی نشات گرفته از فرهنگ‌هایی ست که در آن‌ها زن، جنس درجه دوم محسوب شده است. جوامعی که به زن‌ستیزی مجال بروز می‌دهند زن را فرو دست و مرد را فرا دست می‌انگارند. تقریبا همیشه این نگرش فرا‌تر از یک دسته‌بندی فرهنگی رفته است تا جایی قوانین آن جوامع، با پیش‌زمینه‌های ذهنی، طوری تدوین می‌شوند که فرودستی موقعیت زن تضمین شود. جامعه ایران پس از انقلاب مثال بارز و عملی این ادعا است. زنان ایرانی در تاریخ پر فراز و نشیب مبارزات خود برای کسب حقوق برابر، استقرار عدالت و رعایت حقوق بشر، راه درازی را در ابعاد فرهنگی و اجتماعی پیموده‌اند. آنان همواره در اعتراض به موقعیت فرو دست خود تلاش کرده‌اند و به روشهای گوناگون جامعه مردسالار را به چالش کشیده‌اند.

تا حدود سه دهه پیش گرچه جامعه ایران مدینه فاضله‌ای برای زنان نبود، ولی قوانین انسانی که با تلاش بسیاری راه به قانون مدنی ایران یافته بودند ایران را به آن جامعه‌ای که می‌بایست باشد نزدیک‌تر کرده بود. ولی متاسفانه زن‌ستیزی موجود در بطن فرهنگ، توانایی این را دارد که تبعیض جنسی علیه نیمی از جامعه را در کلیه سطوح اجتماعی و مدنی به شکلی آشکار نهادینه کند. سنت‌زدگی فکری حاکمان بعد از انقلاب، برخواسته از فرهنگی زن‌ستیز، توانست در مدت اندکی قوانینی را که به بهبود وضعیت زنان کمک می‌کردند ریشه‌کن کرده و آن‌ها را با خشن‌ترین قوانین ضد زن جایگزین کند.

قوانین مدنی در ایران، تاثیر گرفته از مذهب، بی‌مهابا برای تحقیر و تحت فرمان درآوردن زنان مورد اجرا قرار می‌گیرند. در ایران دسترسی زنان به محاکم طلاق بسیار محدود است. بر اساس قوانین خانواده، شمار معدودی از دلایل می‌تواند برای تقاضای طلاق از طرف زن در دادگاه مطرح شود. دست آخر، باز هم این قاضی شرع است که تصمیم نهایی را در مورد حق زن برای خروج از قرارداد ازدواج می‌گیرد. در اکثر موارد از وابستگی عاطفی زنان به فرزندان‌شان به عنوان وسیله‌ای برای باج‌گیری و اعمال فشار بر آنان در جهت نگه داشتن زن در یک ازدواج ناموفق استفاده می‌شود.

برچسب زدن رابطه‌ نامشروع به زن، به راحتی می‌تواند به عنوان دلیلی برای ارتکاب «قتل ناموسی» و فرار از مجازات توسط مردان مورد استفاده قرارگیرد. پلیس و نظام قضایی در ایران معمولا چشم خود را بر شکایات زنان در قبال رفتار آزاردهنده‌ و خشونت شوهر یا دیگر نزدیکان مذکرشان می‌بندند. کاهش سن قانونی دختران به نه سال، نه تنها کودکان دختر را در معرض اعدام و دیگر مجازات کیفری قرار می‌دهد بلکه آن‌ها را در معرض اذیت و آزارهای جنسی و ازدواج‌های اجباری می‌گذارد. قوانینی این چنین ایران را به یکی از زن‌ستیز‌‌ترین کشورهای جهان تبدیل کرده است.

ریشه‌ها و دلایل زن‌ستیزی چیستند؟ فمینیسم موضوع زن و موقعیت او را با تجزیه و تحلیل مقوله‌های قدرت و کنترل توضیح می‌دهد و اعمال قدرت سیاسی را دلیل اصلی تبعیض جنسی و موقعیت فرو دست زنان قلمداد می‌کند. ولی آیا مقوله قدرت، با وجودی که از مقوله‌هایی است که بشر پیوسته در طلب آن است، یکی از بزرگ‌ترین دردسرهای بشری نیست؟ اقتدارگری که در صدد اعمال قدرت بر دیگران است خود را نیز به نحوی تحت کنترل قرار می‌دهد. از آن جایی که احساس آزادی و استقلال از خصوصیات کامیابی زندگی قلمداد می‌شود، اقتدارگر (که اغلب به نوعی تحت فشار و تهدید است) کمتر از افراد دیگر از آزادی و استقلال خود بهره می‌برد زیرا پیوسته باید به فکر چاره و راهکاری برای تحمیل سلطه خود بر دیگران باشد. برای نگه داشتن برده در چاله، باید خود نگهبان هم بالای سر چاله بایستد، و یا نگهبانی را برای تضمین اطاعت برده تعیین کند، اما دغدغه احتمال تبانی نگهبان و برده آرامش را از او سلب می‌کند. نگهبان زندان نیز حبس را تجربه می‌کند. اصرار برای کنترل دیگران نتیجه معکوس دارد و می‌تواند کنترل کننده را به دام اندازد.

همان‌طور که میشل فوکو می‌گوید: «این به ماشینی تبدیل می‌شود که همه در آن گرفتار می‌شوند، هم آنانی که سعی در اعمال قدرت دارند و هم آنانی که قدرت بر آن‌ها اعمال می‌شود.» البته این تحلیل به آن معنی نیست که می‌توان درد و رنج سلطه‌گر را با درد و رنج گروهی که مورد تبعیض سیستماتیک قرار می‌گیرند یکسان جلوه داد. زیرا که گرچه اعمال قدرت فرد مستبد را نیز به بردگی آن سیستمی وا می‌دارد که به او مجال سلطه‌گری داده است، ولی افرادی که تحت سوء‌اعمال قدرت او قرار می‌گیرند متحمل درد و رنج به مراتب بیشتری می‌شوند. حاکم مستبد، برای بقای خود، ممکن است خود را وقف سرکوب مخالفان خود کند، اما هرگز رنجی که گروه تحت سلطه او متحمل می‌شود را تجربه نمی‌کند.

جک هلند با مرور تاریخ زن‌ستیزی، قابلیت رنگ‌پذیری این معضل را به خواننده نشان می‌دهد و ثابت می‌کند که چطور زن‌ستیزی بر حسب شرایط زمانی و مکانی توانایی این را دارد که بدون تغییر ماهیت رنگ عوض کند تا تحقیر علیه زنان را جاودانی سازد

فوکو همچنین می‌گوید یکی از خصوصیات قدرت این است ساکن نیست و نمی‌شود آنرا مانند ساختمانی اینجا یا آنجا به شکلی ثابت نصب کرد. خصوصیت گردش‌پذیری قدرت احتمال انتقال آن را نه تنها به آنهایی که قدرت بر رویشان اعمال شده فراهم می‌کند بلکه افراد و گروه‌هایی که در حاشیه پیوسته در انتظار موقعیتی هستند که آنرا از دست صاحب موقت آن بربایند نیزسلطه‌گر را در خطر از دست دادن قدرت و عواقب آن قرار می‌دهد. به همین دلیل است که حفظ قدرت مستلزم تلاشی بی‌وقفه و در بسیاری از موارد مستلزم اعمال زور و خشونت است. متاسفانه زنان بیشتر از هر گروه دیگری در معرض خشونت‌های حاصل از اعمال قدرت و سلطه‌گری اقتدارگرایان قرار گرفته‌اند.

قلمرو قدرت می‌تواند به کوچکی رابطه دو نفر و یا به وسعت جوامع بزرگ باشد. ترکیب قدرت و امتیازات اجباری که سیستم‌های فرهنگی و اجتماعی مردسالار به مردان تحمیل می‌کنند برای مردان نیز درد، ناتوانی و انزوا به همراه دارد. مردان ممکن است به صرف مرد بودن، و اغلب ناخودآگاه، از امتیازات قدرت اجتماعی‌شان لذت ببرند ولی مطمئنا در اعماق درون آن‌ها داستان‌های پنهان و نا‌گفته زیادی وجود دارد. به ویژه زمانی‌که بر حسب شرایط مکانی، اقتصادی و غیره آن‌ها مجبور به‌‌ رها کردن قدرت کاذب خود می‌شوند و موقعیت بر‌تر آن‌ها بحران‌زده و یا واژگون می‌شود. جای تعجب نخواهد بود اگر شوهری در زمان طلاق دچار بحران‌های روحی بیشتری نسبت به همسر خود شود؛ زیرا در چنین زمانی رنج او مضاعف است. او نه تنها باید متحمل از دست دادن کانون خانوادگی خود شود بلکه کاخ سلطه‌ای که فرهنگ مردسالار برایش بنا کرده است نیز فرو می‌پاشد. عدالت جنسیتی و امتناع از شراکت در فرهنگ زن‌ستیز می‌تواند برای هر دو جنس نوید بخش زندگی سعادتمند باشد.

مطالعه تاریخ زن‌ستیزی، که به عنوان پدیده‌ای اجتماعی در اغلب فرهنگ‌ها و تمدن‌های دنیا سرنوشت زنان را به شکلی مشابه رقم زده است، می‌تواند بر صفحات تیره تاریخ بشری پرتوافشانی کند و چراغی فرا راه آینده موقعیت اجتماعی و فرهنگی زنان ایرانی قرار دهد. بحث و گفتمان پیرامون مقوله زن‌ستیزی و تاریخ آن، قرار دادن مردان و زنان در دو قطب متضاد نیست بلکه گفتمانی است که می‌تواند به عنوان فراخوانی زنان و مردان انسان‌دوست را به ریشه‌یابی معضلی دعوت کند که یقینا یافته‌های حاصل از آن منجر به بهبود شرایط برای کل بشریت می‌شود. چرا که به قول سیمون دووبوار بشریت زمانی به معنای راستین خود دست می‌یابد که زنجیر‌های بردگی از نیم آن برداشته شوند. مقوله زن‌ستیزی گفتمانی است که مستلزم شراکت صمیمانه هر دو جنس است.

نویسنده این کتاب، جک هلند، با نگاهی منصفانه و همدلی خاص با زنان، به تاریخ، ادبیات و فلسفه رجوع کرده و در لابلای خطوط مکتوب تاریخی به شواهدی دست یافته است که دلایل زن‌ستیزی را توضیح می‌دهند. در این کتاب او این شواهد را در اختیار ما قرار می‌دهد تا علل تنزل موقعیت زنان را در یابیم. او با قلم شیرین، طنزآمیز و نقاد خود صحنه‌های تاریخ را بازگویی می‌کند وبا چیرگی بی‌نظیری، به زیبایی، ارتباط میان وقایع گذشته با زن‌ستیزی امروز را برملا می‌سازد. او با مرور تاریخ زن‌ستیزی، قابلیت رنگ‌پذیری این معضل را به خواننده نشان می‌دهد و ثابت می‌کند که چطور زن‌ستیزی بر حسب شرایط زمانی و مکانی توانایی این را دارد که بدون تغییر ماهیت رنگ عوض کند تا تحقیر علیه زنان را جاودانی سازد. این کتاب گنجینه ارزشمندی است که باید در دسترس تمام کسانی قرار گیرد که دل‌شان برای استقرار یک جامعه انسانی می‌تپد.

در همین زمینه:

گفت‌وگو با منیره محمدی، مترجم کتاب «تاریخ زن‌ستیزی»:چرا بشر تصمیم گرفت زنان را تحقیر و کنترل‌ کند؟