محمود خوشنام – نخستین ترانه‌ای که در تاریخ نامدون ترانه‌پردازی در ایران به ثبت رسیده و رنگ و بوی اعتراضی و متعهدانه دارد، در شرح شوربختی‌های «لطفعلی خان زند» سروده شده که سخت مورد علاقه مردم قرار داشته است.

متن ترانه شجاعت و بی‌باکی شاهزاده، بی‌رحمی خان قاجار و فریبکاری «حاج ابراهیم کلانتر» را به ساده‌ترین شکل ممکن باز می‌تاباند:

«غران می‌آد شیهه زنان
چون بانگ رعد از آسمان
مانند شاهین پر زنان
چون باد و چون آب روان
بازم صدای نی می‌آد
آواز پی در پی می‌آد
لطفعلی خانم کی می‌آد
روح و روانم کی می‌آد»
 

به چند ترانه اعتراضی دیگر نیز در دوره ناصری برمی خوریم که رویارویی مردم را با وقایع نامطلوب نشان می‌دهد، ولی بیشتر به ترانه‌های کوچه بازاری شبیه است و از کیفیت هنری برخوردار نیست.
و اما ترانه اعتراضی جدی و دارای ارزش‌های کیفی از زمان «ابوالقاسم عارف قزوینی» و به همت او پدید آمد.

دکتر محمود خوشنام، کارشناس موسیقی

عارف چاووش بلند بانگ آزادی است و یار و مددکار جنبش مشروطیت و حافظ دستاوردهای آن. سخن هیچ‌کس چون واژه‌های ساده‌ای که عارف در قالب آهنگ‌های سنتی می‌ریخت، در برانگیختن جامعه ایرانی آن روز کارگر نبوده است. همین بستگی با مردم و درآمیختن با آرزوهای ملی آنان، ترانه‌های عارف را تا امروز تازه و مؤثر نگاه داشته است. او در ترانه «از خون جوانان وطن» اشاره‌ای به سبب اصلی شوربختی‌های ایران دارد و چنین اشاره می‌کند:

«خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران! »
 

پس از عارف، ترانه‌های اعتراضی را نزد «محمد تقی بهار، ملک‌الشعراء» پیدا می‌کنیم:
 

بهار به‌‌ همان شدت عارف، ولی بازبانی فاخر‌تر از او، فریاد اعتراض خود را در برابر ناهنجاری‌ها و واپس‌ماندگی‌ها، بلند می‌کند. ترانه «مرغ سحر» بهار که با موسیقی «مرتضی نی‌داوود» پیوند خورده، سند دیگری است از ظرفیت تمام‌عیار موسیقی سنتی ایران. مرغ سحری که اسیر قفس است نماد ملتی می‌شود که در دام خود کامگی افتاده است. بهار او را به برخاستن و شکستن در و دیوار قفس فرا می‌خواند.
 

بهار در ترانه‌های دیگر خود نیز، واژه‌ها را در خدمت اعتراض می‌گذارد و مردم را به ایستادگی و مبارزه دعوت می‌کند.

«جز انتظار و جز استقامت
وطن علاج دگر ندارد! »
 

موج ترانه‌های اعتراضی اگر چه گاهی «فرود» نیز داشته و کوتاه مدت در برابر سانسور عقب نشسته، ولی از میان نرفته و در هر بزنگاه مناسب از نو اوج گرفته و نقش استبدادشکن خود را ایفا کرده است.
پس از کودتای بیست و هشتم مرداد ماه ۱۳۳۲ و بگیر و ببندهای سیاسی، ترانه از پنهانگاه خود از نو سر بلند کرد، و حضور نامیرای خود را به رخ استبداد کشید.

«مرا ببوس» زیبا‌ترین دستاورد این حضور دوباره بود. «حیدر رقابی» با همکاری «مجید وفادار» با زبانی شاعرانه، خبر از مبارزه می‌داد. او از عشق خود دور می‌شد تا به عشق بزرگ‌تری بپیوندد. او در نیمه‌شب‌ها، پیمان دیگری با یاران خود داشت. آنان می‌خواستند آتش‌ها در کوهستان‌ها بر پا کنند. «مرا ببوس» صدای اعتراض را در ترانه‌ها جلوه بیشتری داد و آن را در سال‌های دهه چهل و پنجاه گرم و سرزنده نگاه داشت.

دور تازه و مستمر اعتراض

جوانان آهنگساز و ترانه‌سرایی که در سال ۱۳۴۸، گروه طنین را بر پا کردند، دریافته بودند که موفقیت بزرگ را در ساخت و پرداخت ترانه‌های اعتراض پیدا خواهند کرد. باید هر جور می‌بود، حریم سانسور و خودسانسوری را بشکنند و پیام‌های آزادی‌خواهانه را به گوش مردم برسانند. برای این‌کار از نماد و تمثیل یاری گرفتند.
 

چنین بود که در فاصله میان بنیاد طنین و برپایی انقلاب (۹ سال) جهان پهناور رنگینی از نماد و تمثیل در ترانه‌های نو پدید آمد. اگرچه سانسورچیان به شیوه خود نماد‌ها را رمزگشایی می‌کردند و اینجا و آنجا دست و پای ترانه‌سرایان را می‌بستند ولی حجم و کیفیت ترانه‌ها به گونه‌ای بود که بسیاری از آن‌ها از مرز سانسور می‌گذشت و به دست جوانان می‌رسید. به بیان دیگر ترانه نقش مستمر اعتراض خود را علیه نظام حاکم ایفا می‌کرد.
 

پیش از آنکه به ترانه‌های برخاسته از انقلاب و نیز جنبش سبز و پس از آن بپردازیم به «شبانه»‌ای که «اسفندیار منفردزاده» بر روی متنی برانگیزاننده از «احمد شاملو» نهاده است، نگاه می‌کنیم:

«کوچه‌ها باریکن
دکونا بس‌س
خونه‌ها تاریکن
طاقا شکسته‌س
از صدا افتاده
تار و کمونچه
مرده می‌برن
کوچه به کوچه
نگا کن مرده‌ها به مرده نمی‌رن
حتی به شمع جون‌سپرده نمی‌رن
شکل فانوسی‌ان که اگه خاموشه
واسه نفت نیس
یه عالم نفت توشه! »

ها کن، هو کن، دنیارو زیر و رو کن!

ترانه‌های اعتراض پیش از انقلاب صراحت بیان نداشت و با ایما و اشاره حرف خود را می‌زد. «ایرج جنتی عطائی»، از جنگل می‌گفت که میان جهنم و کشتارگاه آدم قرار گرفته بود، «شهیار قنبری» از ماهی هراسانی می‌گفت که جفتش را کشته بودند و حالا نوبت خودش فرا رسیده بود، و «اردلان سرفراز» از شقایق‌های دلخون حرف می‌زد.
 

به هر حال ترانه‌پردازان معترض با همین نماد‌ها به هدف اولیه جامعه روشنفکری که براندازی نظام پادشاهی بود یاری رسانیدند، ولی به آرزوی نهایی خود که آزادی و رهایی از استبداد باشد دست نیافتند. ترانه‌پردازان در آن سال‌ها اگرچه از شور و هیجان وافر برای تأثیرگذاری بهره داشتند، ولی با درک و درایت درست سیاسی بیگانه بودند. خود را زیر دست و پای انقلابیون واپسگرا افکندند و از نخستین قربانیان انقلاب شدند. خوشبختانه شاخه تنومندی از آن‌ها توانست از مهلکه بگریزد و در برونمرز امانگاهی برای خود بیابد. اگر چند سالی را در سر درگمی گذرانیدند ولی حضورشان امیدی برای آینده پدید می‌آورد. از آغاز دهه دوم تبعید ناخواسته رفته رفته گردونه ترانه‌پردازی در برونمرز به راه افتاد. ایرج و شهیار و اردلان، مثلث برجسته ترانه‌های معترض از نو دست به کار شدند و آفرینش‌های خود را ادامه دادند.
 

هم‌زمان در درونمرز نیز پس از ده دوازده سال سکوت سیاه به همت موسیقی‌دانان جوان و نوآوران سنتی، ترفندهایی به کار زده شد تا موسیقی زخم‌خورده در حال احتضار را نیروئی تازه ببخشند. با این ترفند‌ها، واپسگرایان چند گامی عقب نشستند و امکان دادند که موسیقی تازه سرزنده‌ای در فضا طنین‌انداز شود که تفاوتش با موسیقی سنتی پیش از انقلاب در شور و حالی بود که از آن آکنده شده بود. همین شور و حال جوانان را نیز با موسیقی سنتی آشتی می‌داد و بر انبوه مخاطبان آن می‌افزود. خدا خواسته بود و عدو سبب خیر شده بود! لطفی، علیزاده و مشکاتیان مبشران برجسته این موج تازه بودند. موجی که جذابیت آن خوانندگان برجسته سنتی چون شجریان و ناظری را نیز به سوی خود می‌کشید. موسیقی تازه در درونمرز گویی آهسته و آرام خود را آماده پیوستن به جنبشی می‌کرد که در راه بود.
 

دکتر محمود خوشنام: جنبش سبز که سر برآورد باران ترانه، ترانه‌های اعتراض باریدن گرفت. رسانه‌های درون‌مرزی و برونمرزی ترانه‌باران شدند. این همه ترانه کی و کجا ساخته شده بود؟ حیرت‌آور بود.

جنبش سبز که سر برآورد باران ترانه، ترانه‌های اعتراض باریدن گرفت. رسانه‌های درون‌مرزی و برونمرزی ترانه‌باران شدند. این همه ترانه کی و کجا ساخته شده بود؟ حیرت‌آور بود، به ویژه که بیشتر آن‌ها از شعر و آهنگ خوب نیز برخوردار بود: سنتی‌ها، پاپ‌ها، عامیانه‌ها….. همه در فضا طنین افکنده بود. گویی همه گروه‌ها، با یک هدف نهایی وارد میدان شده بودند: رهایی از استبداد و خودکامگی! فریاد آزادی فضا را انباشته بود. ترانه از جنس دیگری شده بود و اعتراض‌ها را بهتر بازتاب می‌داد.
«داریوش» در ترانه‌ای (با شعر مینا اسدی) می‌گفت:

«آهای جوون، آهای جوون
تو می‌تونی یه شعر تازه‌تر بگی
از درد و رنج آدما،
از شهر پرخطر بگی
هو کن،‌ها کن
شورش کن غوغا کن
ها کن هو کن
دنیارو زیرو رو کن….!

«اشکان» شعر شاعر جوانی را با موسیقی درآمیخت تا پاسخ «یاوه‌گویی» رئیس جمهور محترم را داده باشد:

«خس و خاشاک تویی
پست‌تر از خاک تویی
سوز منم، شور منم
عاشق رنجور منم
زور تویی، کور تویی
هاله بی‌نور تویی
دلیر بی‌باک منم
مالک این خاک منم!… »
 

در درون ایران، این بار به جای موسیقی پاپ، موسیقی سنتی سر بلند کرد و فریاد اعتراض را در «گوشه»‌های خود جای داد. محمد رضا شجریان شاید نخستین مبشر این گونه موسیقی اعتراضی شد. او در گزینش غزل‌های آواز مهارت بی‌بدیلی نشان داده است. شجریان به ویژه از کهن‌سرایان حافظ و از معاصران از «سایه» و «کسرائی و مشیری» را به یاری می‌طلبید:

«آب حیوان تیره گون شد، خضر فرخ پی کجاست؟
خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد
شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد، شهریاران را چه شد؟»
و یا شعر مشیری را می‌خواند:
«مشت می‌کوبم بر در
پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها
من دچار خفقانم خفقان!
من به تنگ آمده‌ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
با شما هستم
این در‌ها را باز کنید!…»
 

به این ترتیب موسیقی همیشه منفعل سنتی ایران نیز به پیروان راه آزادی پیوست. محبوبیت شجریان در سراسر جامعه فراگیر شد و از سوی دیگر خشم و خروش منادیان استبداد را درآورد. گردونه تهمت و افترا به راه افتاد. حتی او را «مهره استعمار» و «وطن‌فروش» نامیدند. پاسخ شجریان ولی با متانت و دلیری در آوازهایی نهفته است که در کنسرت‌ها می‌خواند:

«به بانگ چنگ مخور می‌که محتسب تیز است… »
و یا: «چون چشم صراحی، زمانه خونریز است… »
و یا: «آن شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست!….. »
 

ادامه دارد