ونداد زمانی – مارک پیگل، زیست‌شناس معروف انگلیسی در کتاب جدیدش “ذات فرهنگی: تاریخ طبیعی تعاون اجتماعی بشر” می‌گوید: ما تنها نوع منحصر به فرد موجودات روی زمین هستیم که رفتار روزانه ما، انتخاب ما در مورد غذا، لباس پوشیدن، اخلاق، مرام و حتی اینکه چه کسی را دوست داشته باشیم و با چه نوع فردی وصلت کنیم، ناشی از ایده ها و ارزش‌های انسان‌های قبل از ما است. 

او می افزاید: “فقط همین ۸۰ هزار سال پیش بود که ژن بشر دست به قمار بزرگی زد و انسان اولیه را واداشت تا کنترلِ مسیر تحولات و تصمیم‌هایش را به ایده‌هایش بسپارد.” از نظر استاد زیست‌شناسی تکاملی و زبان‌شناس انگلیسی، از آن پس، وجود بشر برای رشد شعور و فرهنگ برنامه‌ریزی شده است.
 
از یک‌سو، طرفداران جبر فیزیکی و قدرت بلامنازع طبیعت، معتقدند که بشر اسیر ژن‌های حیوانی خویش است و از سوی دیگر تفکری وجود دارد که انسان را موجودی روحانی و برگزیده ماوراء طبیعت می‌داند. مارک پیگل با انتخاب راه میانه، چالش جدیدی را در برابر دو دیدگاه اصلی انسان‌شناسی عنوان می‌کند.
 
یادگیری اجتماعی مهیاکننده تقلیدی است که به ما اجازه می‌دهد تا دستاوردهای دیگران را به خدمت بگیریم. به عبارت دیگر، فرهنگ چیزی جز تکرار اعمالِ اجرا شده در اجتماع نیست.
اعتقادات علمی مارک پیگل به نوعی و شاید برای اولین‌بار تلاشی آشتی‌جویانه برای تطبیق دو نحله اصلی “توجیه” و “تبیین” انسانیت است. نویسنده کتاب “ذات فرهنگی: تاریخ طبیعی تعاون اجتماعی بشر” معتقد است “یادگیری اجتماعی” با وجود آنکه به شکل محدودی در ژن بشر وجود داشت، ولی به خاطر بقای خویش ناچار بود آن را مخفی سازد.
 
او این تصویر را در زندگی بشر ۲۰۰ هزارسال پیش رسم می‌کند که انسان‌ها یا می‌بایست مسیر نئاندرتال‌ها را ادامه دهند و ایده خود را در محدوده فامیل و قبیله خود پنهان کنند یا به خاطر مغز بزرگ‌ترشان و ذات پیچیده‌تر ساختمان اجتماعی ذهن‌شان، ریسک رقابت را بپذیرند و ایده‌های خود را با دیگران تقسیم کنند.
 
میل به یادگیری و تقلید از دیگران، به نظر مارک پیگل، کلید کنترل زمین و سایر موجودات برای بشر بوده است. از آن پس افزودن آگاهی‌ها، به تحولات بشر سرعتی داد که حرکت کند و هزاران ساله اطلاعات از طریق انتقال ژنتیکی حتی خوابش را هم نمی‌دید.
 
برتری نوع انسان در تقلید هوشمندانه از سایر افراد بوده است. از این زاویه دید “فرهنگ” یعنی تقلید از سیستم‌های بقای بهتر که دیگران به آن دست یافته‌اند.
این زیست شناس معروف معتقد است فاصله بین آرامش، عدم حرکت و تغییر گیاهان که به شدت محدود و اسیر طبیعت اطراف‌شان هستند با جانورانی که قدرت جابه‌جایی دارند، شبیه فاصله‌ای است که بین بشر و سایر پستانداران هست.
 
انباشت ایده‌ها، تصحیح و تحول آنها با سرعتی غیر قابل باور، بشر را به عرش اعلی برد و او را به موجود برتر و مسلط روی زمین تبدیل کرد. دانشمند تکامل‌گرای انگلیسی به همین دلیل معتقد است که “فرهنگ” در یک تعریف کلی، بزرگ‌ترین سرمایه و وسیله صیانت ذات بشر شده است.
 
به اعتقاد او، تکامل یافته‌ترین انسان‌ها، با فرهنگ‌ترین آنها هستند. به این معنی که شانس موفقیت، کامیابی و زندگی زیباتر به این بستگی دارد که انسان‌ها تا چه درجه‌ای از شعور فرهنگی برخوردار باشند.
 
مارک پیگل در جواب اینکه چرا حجم مغز ما خیلی بیشتر از سایر پستانداران است می‌گوید: “قابلیت کاربردی مغزِ بزرگ‌تر به این خاطر نبوده است که قدرت اختراع و کشف داشته باشیم، بلکه بیشتر به این خاطر است که بتوانیم در جنگ با بقیه انسان‌ها و کنترل آنها دست بالاتر داشته باشیم. صیانت ذات و شرط بقا به عنوان یک موجود اجتماعی، ما را واداشت که همزمان با بها دادن به منافع فردی، به رقابت با دیگران نیز بپردازیم.”
 
او معتقد است استفاده و توسعه از “زبان” به ما کمک کرده است تا به نیاز اصلی بقای خویش، یعنی درک و شناخت هرچه بیشتر همنوعان و به همان مناسبت رقابت، کنترل و به خدمت گرفتن دیگران پاسخ دهیم. به اعتقاد او، برتری نوع انسان در تقلید هوشمندانه از سایر افراد بوده است. از این زاویه دید “فرهنگ” یعنی تقلید از سیستم‌های بقای بهتر که دیگران به آن دست یافته‌اند.
 
دانشمند زیست‌شناس انگلیسی معتقد است ما به کمک زبان توانستیم به نحو احسن، یادگیری اجتماعی خود را وسعت ببخشیم. یادگیری اجتماعی مهیاکننده تقلیدی است که به ما اجازه می‌دهد تا دستاوردهای دیگران را به خدمت بگیریم. به عبارت دیگر، فرهنگ چیزی جز تکرار اعمالِ اجرا شده در اجتماع نیست.