یکصد و یازده سال پیش، میرزا جهانگیر خان شیرازی معروف به میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل، روزنامه نگار و روشنفکر جنبش مشروطه، به فرمان شاه بازداشت و در باغ شاه و در حضور محمد علی شاه قاجار اعدام شد.

میرزا جهانگیر خان با سرمایه میرزا قاسم خان تبریزی و همکاری میرزا علی‌اکبرخان قزوینی (دهخدا) روزنامه‌ صور اسرافیل را در صدر مشروطه منتشر می‌کرد. روزنامه ای که عمرش همچون مشروطه کوتاه بود.

دهخدا چندی پس از مرگ میرزا جهانگیر خان او را به خواب دید و شعر معروف “یاد آر ز شمع مرده یاد آر” را پس از آن سرود. دهخدا نوشت:” شبی مرحوم میرزا جهانگیر خان را به خواب دیدم. در جامهٔ سپید (که عادتاً در تهران دربرداشت) و به من گفت: «چرا نگفتی او جوان افتاد؟». من از این عبارت چنین فهمیدم که می‌گوید: «چرا مرگ مرا در جایی نگفته یا ننوشته‌ای؟» و بلافاصله در خواب این جمله به خاطر من آمد: یاد آر ز شمع مرده یاد آر!…”

در سالمرگ میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل گفت‌وگویی داشتیم با اسد سیف، نویسنده و پژوهشگر و از اهمیت و میراث جهانگیر خان در ادبیات و روزنامه نگاری ایران پرسیدیم.

زمانه: اهمیت صوراسرافیل در ادبیات و روزنامه‌نگاری ایران چیست؟

اسد سیف: این اهمیت را می‌توان در چند عرصه پی گرفت؛ نخست روشنگری. صوراسرافیل روزنامه‌ای افشاگر بود و به موازات افشاگری می‌کوشید افکار عمومی را نسبت به مشکلات جامعه آگاه‌تر سازد. می‌دانیم که این روزنامه ده ماه پس از انتشار فرمان مشروطیت بنیان گرفت تا پاسدار خواست‌های جنبش مشروطه باشد، خواست‌هایی که هنوز کاملاً برآورده نشده بودند. پس می‌توان گفت؛ صوراسرافیل زاده‌ی جنبشِ مشروطه است.

اسد سیف، نویسنده

بر تصویر کلیشه‌شده بر نخستین صفحه از روزنامه عکس اسرافیل، فرشته مقرّبِ خدا، را می‌بینیم که در روز قیامت بر شیپور خویش می‌دمد تا مردگان را از خواب (مرگ) بیدار نموده، زنده کند. روزنامه صوراسرافیل نیز می‌خواست همین نقش را در جامعه‌ی زندگانِ به خواب‌رفته‌ی ایران بازی کند. یعنی چشم مردمان خواب‌زده را به جهانِ نو باز کند. این جهان اما می‌بایست خود را در راستای “حریت، مساوات، اخوت” بازبیند و بازیابد. این شعار نیز که شعار انقلاب فرانسه بود، در کنار شیپور اسرافیل در هر شماره دیده می‌شود.

می‌توان گفت؛ این روزنامه به جهان نو، جهان مدرن نظر داشت. در نخستین شماره روزنامه آمده است که هدف همانا “تکمیل معنی مشروطیت”، “حمایت مجلس شورایملی” و “حمایت از “فقرا و ضعفا و کارگران” است. روزنامه در همین راستاست که به استبداد و ارتجاع می‌تازد، از اصلاحات ارضی سخن می‌گوید و دادخواه کارگران و زحمتکشان و “مظلومین” است.

صوراسرافیل در شمار نخستین روزنامه‌هایی‌ست در تاریخ روزنامه‌نگاری ایران که برای مردم عادی منتشر می‌شد. از آنان و برای آنان می‌نوشت. مدافع “حقوق طبیعی” آنان بود و هم آنان نیز در پخش روزنامه نقشی مؤثر داشتند. در دومین شماره به آخوندها و “طلاب امور دینیه” هشدار می‌دهد که “چشم از خواب غفلت بگشایید و پنبه جهالت از گوش بیرون کنید. امروز مثل دیروز نیست. فردا نیز بامروز نمی‌ماند.”

اهمیت صوراسرافیل هم‌چنین  در عرصه ادبیات برمی‌گردد به زبان آن که بسیار ساده می‌نوشت. از زبان پیچیده درباری فاصله گرفته، به زبان مردم کوچه و بازار نزدیک بود. در همین زبان است که طنزهای ناب دهخدا زاده می‌شوند.

برای نخستین بار در تاریخ روزنامه‌نگاری ایران ستونی در یک روزنامه به طنز اختصاص می‌یابد و این آن چیزی است که بعدها به سنت تبدیل می‌شود و در دیگر روزنامه‌ها، حتا اکنون نیز، ادامه می‌یابد.

طنز دهخدا هنوز نیز جذابیت خویش را حفظ کرده و خواندنی است. این طنزها را می‌توان در شمار نخستین داستان‌های کوتاه ایران نیز در تاریخ ادبیات ما محسوب داشت.

جهانگیر خان صوراسرافیل به دنبال چه چیزی بود و چرا حاکمان ایران با او مخالفت می کردند؟ 

اهداف و آرزوهای جهانگیرخان شیرازی که بعدها به اعتبار روزنامه‌ی صوراسرافیل به جهانگیرخان صوراسرافیل مشهور شد، در لابه‌لای مقالات شماره‌های روزنامه خود را نشان می‌دهد. در همان نخستین شماره می‌نویسد که “ایران تغییر کرده است.” می‌کوشد این تغییر را به جهان مدرن بیامیزد. از علاقه مردم به امور سیاسی می‌نویسد و می‌کوشد تا مردم در این راستا تجربه خویش را به تجارب جهانی گره بزنند، بیاموزند و به کار بگیرند و در این راه به مبارزه خویش ادامه دهند.

صوراسرافیل بر حاکمان می‌تازد و با هشدار به آنان می‌کوشد با بالا بردن دانش سیاسی و اجتماعی مردم، آنان را به وظیفه خویش و نیروی نهفته در وجودشان آگاه سازد. صوراسرافیل از آزادی می‌نویسد و از قانون؛ آن‌چیزی که قدرت شاه را محدود می‌کند و بر قدرت مردم می‌افزاید. و این پدیده‌ی نو خوشآیند شاه و قدرت حاکم نبود. بر خرافات حاکم و آخوندهای ارتجاعی می‌تازد؛ چیزی که “ملت را از پیشرفت‌های علمی و اخلاقی و دینی بازداشته است.” علیه رشوه‌خواری می‌نویسد که بر سراسر ارکان دولت گسترده یافته و شاه را بدان هشدار می‌دهد.

با توجه به شورش‌های منطقه قفقاز در بیست و هشتمین شماره روزنامه نه تنها به شاه مستبد ایران هشدار می‌دهد، ذهن مردم را نیز آگاه می‌کند که: “آزادی دین، کلام و اجتماعات را هیچ قانونی محدود نمی‌تواند کرد. زمین مال همه است. کار روزی هشت ساعت نمی‌تواند باشد. زندگی و راحتی عملجات را باید در زمان پیری تأمین نمود…تحصیل ابتدایی برای همه‌کس فرض و مجانی است. حکومت نباید به دین و عبادت دخالت کند. عبادت کاری شخصی است…”

طبیعی‌ست شاه و قدرت حاکمه این سخنان و این خواست‌ها را برنتابند و در خفه کردن چنین صدایی بکوشند. جالب این‌که تمامی این حرف‌ها هنوز نیز در ایران تازگی دارند و می‌توانند در شمار خواست‌های مردم باشند در جنبش‌های اعتراضی در برابر دولت حاکم.

این را نیز باید گفت که صوراسرافیل پس از انقلاب مشروطه در شمار نخستین نشریاتی بود که در تبعید منتشر شد. علی‌اکبر دهخدا که سردبیر نشریه نیز بود، پس از اعدام جهانگیرخان از ایران گریخت و سه شماره از آن را در سوئیس منتشر نمود.

اکنون بیش از صد سال از مرگ او می گذرد،  اثر و تبعات کشته شدن صور اسرافیل در تاریخ ادبیات و روزنامه نگاری ایران چه بوده است؟

روزنامه صوراسرافیل و به همراه آن نویسندگان آن؛ جهانگیرخان و دهخدا، پنداری در تاریخ مطبوعات ایران دارند همچنان با نام‌هایی دیگر تکرار می‌شوند. جز چند سالی پس از سقوط رضاشاه در دهه بیست، همیشه چنین بوده است. عمر هیچ روزنامه‌ای در این کشور دراز نبوده و نیست و هیچ روزنامه‌نگاری نتوانسته در آزادی بنویسد. توقیف و ممنوع‌الانتشار و به موازات آن زندان و مرگ روزنامه‌نگاران پنداری میراث ماست از همان نخستین گام‌هایی که کوشیده‌ایم به جهان مدرن برداریم. در واقع نیز آن مشکل در ایرانِ امروز نیز هنوز نیز مسأله است. امضاکنندگان فرمان مشروطیت نیز به سان رضا شاه و محمدرضاشاه و سپس جمهوری اسلامی، از جهانِ مدرن عاشق ابزار مدرن بودند، بی آن‌که به فکر مدرن توجه داشته باشند. در این سال‌ها همیشه دمکراسی و آزادی اندیشه و بیان سرکوب شده است. استبداد سلطنتی و روحانیت کهنه‌پرست دشمن صوراسرافیل بودند زیرا افشاگرِ رفتار و کردار هم‌آنان بود.

محمدعلی شاه جهانگیرخان را کشت تا شاید با مرگ او صدای آزادی را خفه کند. حاکمان پس از او نیز همین شیوه را به کار گرفته‌اند. صدای روزنامه‌نگاران اما خاموش نشده است. حال نیز که ایران را “بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران در جهان” می‌خوانند، این صدا بلندتر از هر زمان به گوش شنیده می‌شود.

می‌دانیم که تیراژ روزنامه صوراسرافیل در ایرانِ آن زمان که شمار جمعیت آن پانرده میلیون نفر برآورد شده، ۲۴ هزار نسخه بود که در سراسر کشور و حتا خارج از ایران پخش می‌شد. فروشندگان آن بیشتر آدم‌های کوچه و بازار بودند و هم‌آنان همیشه در انتظار انتشار شماره بعدی. تیراژ روزنامه در ایران کنونی با بیش از ۸۰ میلیون نفر جمعیت بیش از این نیست.

نویسندگان صوراسرافیل از ابتدا می‌دانستند که به راهی دشوار گام برداشته‌اند. در نخستین شماره نوشتند که در این راه “تا آخرین نفس” خواهند ایستاد. در چهاردهمین شماره از تعقیب و آزاری که بر آنان روا می‌شود نوشتند و بر سخنان خویش از نخستین شماره تأکید کردند؛ “از تهدید و هلاکت بیم و خوفی نداریم و به زندگی بدون حریت و مساوات و شرف وقعی نمی‌گذاریم…” ده مورد توقیف در طی انتشار، آنان را از راهی که پیش گرفته بودند، بازنداشت. صوراسرافیل نخستین نشریه‌ای بود که بر سانسور حاکم تاخت و اداره نوبنیاد “انطباعات” را مورد انتقاد قرار داد. نویسندگان کشور را متوجه “مسئولیت قلم” نمود که در آن ایام، برای بقای مشروطیت امری حیاتی بود.

جهانگیرخان خود مرگ خویش را پیش‌بینی کرده بود. در نامه‌ای که حکم وصیت‌نامه را دارد، به عمه‌ی خویش می‌نویسد؛ “همیشه مرگ با شرف و افتخار را از زندگی بهتر می‌دانستم…امروز سعادت و اقبال فرزندان ایران بسته به تکمیل معنی مشروطیت است…ما به فداکاری حاضر می‌شویم. اگر از پیش نبردیم و کشته شدیم…در راه آزادی ایران یک افتخار برای شما و فرزندان شما به یادگار گذاشتم…”

صوراسرافیل با همین ۳۲ شماره‌ای که طی یک سال و یک ماه از حیاتِ خویش انتشار یافت، سندی‌ست بزرگ از نقش سترگ مطبوعات در حیات اجتماعی کشور. نام جهانگیرخان را که در سی و دو سالگی کشته شد، اگرچه دولت‌ها طی بیش از صد سال کوشیده‌اند از صفحات تاریخ اجتماعی کشور پاک کنند ولی در این شکی نیست که در ایرانی آزاد از او خواهند گفت و خواهند نوشت. این نام از ذهن تاریخ زدودنی نیست.


گزارش کامل در همین زمینه را در سایت انگلیسی زمانه ببینید: