شقایق کمالی – «صدای انسان در ذاتِ خود تجلی روح او‌ست. صدا از یک سو راه دستیابی به درون است و از سوی دیگر به دنیای خارج از خود. نمی‌توان صدایی را پرورش داد بدون اینکه پرورش و بلوغ انسان را در کل مد نظر داشت. پرورش صدا یعنی هنر‌جو را به وسیله صدا به ذات خود و نیروهای نهفته‌اش هدایت کردن؛ یعنی راهنمایی هنرجو برای درک عملکرد صدا‌ از طریق دریافت رابطه‌های حقیقی آن؛ یعنی هدایت او در بکارگیری ‌صدا برای بیان صادقانۀ احساس.»

کتاب «هایِ» کوچک (Der kleine Hay ) با تصحیح فریتس رویش ( Fritz Reusch)

در جستاری که اکنون پیش روی شما قرار دارد، پس از یک مقدمه کوتاه به تعریف فن یا تکنیک آواز و سپس به تنفس صحیح به عنوان پایه و اساس این فن می‌پردازم. آگاهی‌ از نکات مطرح شده بی‌شک برای تمام کسانی که به گونه‌ای با صدا سر و کار دارند، مانند گویندگان، بازیگران و دوبلور‌ها یا حتی آموزگاران و تمام کسانی که اصولاً به سلامتی بدن و به‌خصوص سلامتی و طنین صدای خود اهمیت می‌دهند، مفید خواهد بود. در پایان این جستار تمرین‌هایی عملی را پیشنهاد کرده‌ام. این تمرین‌ها طبیعتاً تنها پیشنهادهایی برای آغاز هستند که می‌بایست آموزگاران و هنرجویان با به‌کارگیری نیروی خلاقه‌شان آن‌ها را کامل‌تر کنند. هدف این مقاله تنها نشان دادن نقطۀ آغاز به علاقه‌مندان این رشته هنری است.

برای یادگیری سیستماتیک هر هنر می‌بایست نخست به یادگیری ابزار کار و علوم آن هنر همت نمود. مسلماً یادگیری علوم و فنون یک هنر، از انسان یک هنرمند نمی‌سازد و خواندن آواز نیز با یادگیری فنون و آشنایی و تسلط بر ابزار این هنر و پرداختن به تئوری آن پایان نمی‌پذیرد. برای خواندن آواز باید چیزی بیش از این داشت. می‌بایست علاوه بر تسلط بر فن بتوان یک ترانه را – چه ازنظر موسیقایی و چه از نظر متن آن – و احساس نهفته در آن به‌طور کامل درک کرد. می‌بایست قادر بود با احساس درونی به آن ترانه نفوذ کرد تا بیان صادقانه و دور از تصنع آن امکان‌پذیر گردد. به بیانی دیگر، خواننده باید قادر به ایجاد رابطه میان احساس و فن آموخته شده باشد و علاوه بر آن نیز بتواند احساسش را بیان کند. اشاره می‌کنم که داشتن احساس با بیان آن دو موضوع کاملا متفاوت‌اند. چه بسا در زندگی به انسان‌های پراحساس برمی‌خوریم که از بیان احساس خود عاجزند. بنابراین هنرمند آوازه‌خوان کسی است که قادر به درک یک ترانه و احساس آن است و نه تنها قادر به بیان آن احساس است بلکه پر از اشتیاق برای در میان گذاشتن آن با دیگران است.

پرداختن به تئوری تکنیک آواز کار ساده‌ای نیست. زیرا در فرهنگ موسیقی ایرانی اصولاً به اجرای عملی موسیقی و در پی آن به تربیت نوازنده یا خواننده بیشتر اهمیت داده می‌شود تا درگیرشدن با تئوری. لذا نوشتن در این زمینه به زبان پارسی به دلیل کمبود آثار مکتوب و دسترسی به مفاهیمی که موضوع را روشن و بدون ایجاد سوء‌تفاهم بیان کنند، کار ساده‌ای نیست؛ و از سویی درست به همین دلیل وجود زمینه تئوریک برای پیشرفت این هنر ضروری است زیرا تئوری زمینه بحث و جدل را فراهم می‌سازد و علاوه بر آن با مراجعه به آن و تکمیل تدریجی آن پیشرفت و تکامل این هنر را از یک سو در فرهنگ ما به پیش می‌برد و از سوی دیگر تجربیات ما را برای آیندگان به جای می‌گذارد.

به‌کارگیری برخی از واژ‌ه‌ها در زمینه آواز به‌دلیل گستردگی مفهوم آن‌ها در زبان ما شاید بسیار غریب باشد. برای پرهیز از ایجاد سوءتفاهم، توضیح دقیق بعضی از واژه‌ها یا یادآوری معادل آن‌ها به زبان انگلیسی یا آلمانی ضروری است تا در صورت لزوم علاقمندان بتوانند آن‌ها را در منابع دیگر جست‌وجو کنند.

گرچه بسیاری از مطالب مطرح‌شده در این مقاله برای پرورش صدا در سخن‌گویی نیز صادق است اما در بیشتر موارد‌ هرگاه از صدا سخن می‌رود، منظور صدای آوازی است. گاهی نیز از صدا به عنوان یک «فونکسیون» از بدن به طور عمومی سخن رفته است. فرق صدای آوازی با صدای سخن‌گویی، درآمیخته‌ شدن عناصر آهنگ و ریتم و یا به‌عبارتی موسیقی با صدای آوازی است. یعنی خواننده علاوه بر ادای صحیح متن باید صدای خود را با آهنگی که دارای ریتمی خاص است درآمیزد.

هدف از نوشتن این مقاله جایگزینی آموزگار نیست زیرا آواز را- مانند هر ساز دیگر- نمی‌توان بدون کنترل دقیق آموزگاری با گوشی قوی و حساس به طور سیستماتیک فراگرفت. متأسفانه در سال‌های اخیر به دلیل کمبود آموزگاران مجرب در ایران اشخاصی بی‌صلاحیت در زمینه موسیقی و به‌خصوص آوازمشغول تدریس هستند. اشخاصی که درجه استادی نیز به خود داده و مفهوم این واژه را نیز بی‌اعتبار کرده‌اند. این اشخاص نه تنها باعث اتلاف وقت و دلسردی هنرجویان تشنه یادگیری می‌شوند، بلکه ضرر‌های جبران‌ناپذیری را نیز باعث می‌گردند. علاوه بر آن باعث نازل نگاه داشتن سطح این هنر و اشاعه اشتباهاتی در فرهنگ این هنر می‌گردند.

مطالب زیر تنها برای روشن ترشدن نکاتی است که بی‌شک نزد یک آموزگار مجرب نیز به آن پرداخته می‌شود. مطالعه و ژرف‌نگری در باب این نکات به دریافت دقیق‌تر آن‌ها یاری خواهد رسانید.

با پرداختن به فن آواز، هنرجو با ابزار این هنر، یعنی بکارگیری ماهرانه صدای خود، امکانات و محدودیت‌های آن آشنا می‌شود؛ برای آن تنش‌های اضافی بدن را که مانعی در راه نفس روان و تولید صدای پرطنین ( Resonanz ) است شناخته و در رفع آن‌ها کوشش می‌کند؛ شیوه ادای راحت و بدون زحمت واژه‌ها (Artikulation ) را می‌آموزد و در کنار آن گوش خود را نیز برای شنیدن هرچه دقیق‌تر ظرائف پرورش می‌دهد. به تعبیری هدف از تربیت صدا و فن خواندن آواز نه یادگیری آن، بلکه درک آگاهانه مکانیزم و فونکسیون‌هایی است که به‌کار بستن آن‌ها به ایجاد صدایی پرطنین و رسا می‌انجامد، یعنی فونکسیون‌هایی که انسان با آن‌ها به دنیا آمده است. پرورش صدا یعنی آزاد کردن و تنش‌زدایی از بدن و فراهم کردن شرایطی که در آن حرکات و «فونکسیون»‌های بدن بدون تلاش بیهوده و تقلا انجام گیرند.

روش تدریس آواز سنتی درایران بعضاً سینه به سینه بوده و به از حفظ کردن دستگاه‌های موسیقی ایرانی و گوشه‌های آن‌ها محدود می‌شود. این روش را علی محمد تهرانی در کتاب خود «آواز ایرانی»، روش تقلیدی نامیده است و من نیز از این اصطلاح استفاده می‌کنم. در نزد آموزگاران این روش علاقه‌مندانی که به‌طور طبیعی صدایی متحرک و چالاک دارند برای یادگیری آواز ایرانی مناسب و با استعداد تلقی شده و گروه بزرگ‌تری از آن‌ها که به دلیلی فاقد این توانایی هستند از ادامه تحصیل در این رشته منع می‌گردند و این در حالی است که هر انسان با حنجره سالم قادر به آموختن آواز است. در نتیجه آموزگار آواز ایرانی اصولاً به خود زحمت یافتن دلایل این ناتوانی و رفع آن را نمی‌دهد. قبل از پرداختن به خواندن دستگاه‌ها و گوشه‌های آوازی، فن خواندن آواز و تسلط بر صدا قرار دارد که در روش تقلیدی تا آنجا که می‌دانم به آن پرداخته نمی‌شود. توجه به فن یا تکنیک آواز ‌و راهنمایی هنرجو برای یادگیری آن وظیفه هر آموزگار آواز است؛ آموزگاری که خود در این هنرعملا تجربه اندوخته است.

آموزگار مجرب با شنیدن صدای هنرجو به توانایی‌ صدای‌ او پی برده و به ضعف‌های او آگاه می‌شود. آموزگار با تجربه‌ با توجه به امکانات طبیعی صدای هنرجو به کمک تمرین‌های مناسب او را برای رسیدن به صدایی ایده‌آل یاری می‌کند و با تمرین‌های بیهوده وقت هنرآموز را به هدر نمی‌دهد. تأکید بر «توانایی‌های طبیعی نهفته در صدای هنرجو» است، زیرا نادیده انگاشتن توانایی‌های یک صدا و بی‌توجهی به این توانایی‌ها و مرزهای‌ آن نتیجه‌ای جز آسیب رساندن به صدا نخواهد داشت. هرگونه فشار بیهوده در هنگام خواندن آواز، دیر یا زود باعث کاسته شدن چالاکی، طنین و حجم صدا و به دنبال آن پرتنش و خشن‌شدن آن، بیماری‌های گوناگون و فرسوده شدن زودرس اندام تولید صدا خواهد شد. کم نیستند خوانندگانی که در صدای آن‌ها نه تنها فشار و تقلا را می‌توان شنید، بلکه آن را می‌توان به وضوح در حالت چهره (Mimik) و بدن (Körperhaltung ) آن‌ها به هنگام اجرا نیز مشاهده کرد.

تکنیک یا فن آوازخوانی (Gesangstechnik ) چیست؟

تکنیک درست و استوار آواز نتیجه کنش‌های (Funktion ) متفاوتی در بدن است که به گونه‌ای در یک رابطه سالم و متوازن با یکدیگر قرار می‌گیرند. این کنش‌ها عبارت‌اند از تنفس، زیر و بمی صدا، رزونانس (Resonanz)، ادای دقیق و چالاک واژه‌ها (Artikulation) و تمرکز. هماهنگی مناسب و متوازن این کنش‌ها با هم، آواز را به عنوان یک ساز واحد و یکپارچه با کارآیی نیرومند تشکیل می‌دهد؛ و کم‌کاری هر یک از آن‌ها از شکوفایی توانایی‌های بالقوه صدا جلوگیری کرده و دیر یا زود در عملکرد سالم و زنده آن تولید اشکال می‌‌کند.

تنها شمار بسیار اندکی از نوآموزان در رده خوانندگان طبیعی ( Natursänger ) قرار می‌گیرند. نزد آن‌ها صدا‌ نقش طبیعی خود را بی‌کم و کاست انجام می‌دهد، تکنیک تنفس آن‌ها برای آواز مناسب است، صدایشان دارای تعادل طبیعی در تمام محدوده صوتی خود – چه در زیر و چه در بم – است، حفره‌های تشدید صدای آن‌ها باز و فعال هستند و اندام گفتاری آن‌ها چالاک و بدون تنش است. این‌گونه هنرجویان به تحصیلات طولانی نیازی ندارند، زیرا دریافت آگاهانه فونکسیون صدا نزد آنها به دلیل آماده بودن بدنشان سریع و بی‌واسطه انجام می‌گیرد. اما در گروه بیشتری از هنرجویان به دلایلی رابطه و هماهنگی میان این کنش‌ها به مانع خورده و نزد آن‌ها با تلاش بیش از حد (زور زدن به هنگام خواندن) یا با تنبلی فونکسیون‌ها روبرو هستیم. به ‌عبارتی پرداختن به تکنیک آواز هیچ چیز نیست جز تنش‌زدایی از بدن و برطرف کردن این موانع. بنابراین با پرداختن به تمام این کنش‌ها و ایجاد رابطه متوازن میان آن‌ها است که هنرجو قدم به قدم با ساز درون خود آشنا شده و آن را آماده برای تولید صدایی رسا و موزون می‌کند. فراموش نکنیم که در مورد صدا ما با یک ساز بسیار حساس فیزیولوژیک روبرو هستیم که هنگام پرداختن به آن باید به بهداشت و سلامتی آن نیز توجه داشت. تنها با پرداختن به تمام عناصر نام برده است که سلامتی صدا و کارآیی ایده‌آل آن امکان‌پذیر و برای سال‌های متمادی تضمین می‌گردد.

در ادامه، گام به گام به کاوش در عواملی که در تولید صدای موزون سهیم هستند خواهم پرداخت. اما پیش از آن اشاره به سه نکته ضروری است:

۱-توصیه می‌شود فراگیری جدی تکنیک آواز پس از دوران بلوغ آغاز شود. در دوره بلوغ حنجره – خصوصاً نزد پسرها- دستخوش تغییر و رشد ناگهانی می‌شود و صدا اصولاً در فونکسیون خود نامطمئن و حساس است. روند رشد حنجره در بین دختر‌ها به شدت پسر‌ها صورت نمی‌گیرد اما آن‌ها نیز بهتر است پس از پشت سرگذاشتن دوران بلوغ به فراگیری تکنیک آواز بپردازند. پیش از این دوره، یعنی در دوران کودکی و نوجوانی، تنها باید توجه نمود که آن‌ها آوازهای مناسب با صدای خود بخوانند و اصولاً با بلند سخن گفتن یا فریاد زدن به صدای خود آسیب نرسانند. لذا به مادران جوان توصیه می‌کنم که هر چه بیشتر به کودکان خود ترانه‌های کودکانه را آموخته و همراه با آن‌ها بخوانند. خواندن در گروه‌های کُر در کودکی و نوجوانی که سرپرستی آن‌ها را رهبران مجرب – و با تجربه در صدای کودک – به عهده دارند نیز توصیه می‌شود. بر «سرپرست مجرب» تأکید می‌کنم زیرا تمایل کودکان به تقلید بی‌چون و چرا، حتی از اشتباه خواندن یا صحبت کردن بزرگسالان، آن‌ها را در معرض آسیب‌های جدی و علاج‌ناپذیر قرار می‌دهد. سرپرستی که خصوصاً در این رابطه با کودکان و نوجوانان کارمی‌کند باید به ارتفاع مناسب صدای آن‌ها توجه کرده و خود صدایی نرم، لطیف و بدون تنش داشته باشد.

۲-شرط لازم برای صدای خوب به‌طورکلی داشتن بدنی سالم، پرتحرک و چالاک است. باید بدانیم که هر بخشی از بدن که به اندازه کافی مورد استفاده قرار نگیرد به‌تدریج تحلیل رفته و قدرت طبیعی‌اش را از دست می‌دهد. ماهیچه‌های بدن سالم و پرتحرک اما دارای استحکام، قدرت طبیعی، تعادل و قدرت جهش است و در نتیجه فونکسیون های آن نیز سالم و ایده‌آل هستند. هنگام خواندن، بدن ما تبدیل به یک ساز می‌گردد و طبیعی است که کارکرد سالم این ساز به سلامتی جسمی و روحی وابسته است. اما چرا سلامتی روحی؟ زیرا عدم تعادل روحی در فیزیک انسان منعکس می‌شود و نخستین اندامی که آن را بدون تحریف منعکس می‌کند، اندام بسیارحساس حنجره است. در صدای یک انسان وضعیت روحی و احوال او را می‌توان احساس کرد و شنید. ‌ اعتماد به نفس یا عدم آن، استرس یا آرامش درونی، ضعف، غم، شادی، بغض، خستگی و خشم در صدای انسان منعکس می‌شود و انسانی که از نظر روانی و یا جسمی سالم نباشد، طبیعتاً نمی‌تواند خوب بخواند یا با صدایی گرم و رسا صحبت کند. اشاره می‌کنم که در غرب یادگیری و خواندن آواز در بخش روان‌درمانی نیز به‌کارگرفته می‌شود. به عبارتی در روند یادگیری آواز، هنرجو (یا بیمار در روان‌‌درمانی) وادارمی‌شود در بازسازی تعادل جسمی و روحی خود بکوشد. در این راه به بررسی دقیق درون خود می‌پردازد، توانایی‌های خود را شناخته و به ضعف‌هایش پی می‌برد و سعی در زدودن آن‌ها می‌کند و یا در صورت عدم وجود این امکان – آن‌ها را می‌پذیرد. درباره کارکردهای روان‌درمانی‌ آواز به همین اشاره بسنده می‌کنم، زیرا بحث دقیق و ژرف درباره آن از چهارچوب این گفتار و تخصص من خارج است و علاوه بر آن ما را از جنبه هنری آواز دور می‌کند.

۳-نکته آخر وجود حواس درونی قوی‌ است. حواس درونی در روند تمرکز بر خود و دریافت حرکات و تغییرات ظریف در بدن و حس‌های درونی پرورش یافته و رشد می‌کند. در زمینه آواز ما تا حدود زیادی با حرکات بسیار ظریف در بدن (Feinmotorik) سر و کارداریم. حواس درونی به ما کمک می‌کند تا این حرکات و همچنین احساسات خود را دریافت و به طور واقع‌بینانه ارزیابی کنیم.

مهم‌ترین موضوع دررابطه با تکنیک آواز مبحث تنفس است. فراگیری تنفس صحیح نه تنها برای کسانی که به نوعی با صدا سر و کاردارند، بلکه برای تمام کسانی که به سلامتی جسمی و روحی خود علاقمند می‌باشند قابل اهمیت است. تنفس صحیح با سلامتی بدن نسبت مستقیم دارد. پرداختن و تمرکز بر تنفس و تلاش برای اصلاح کردن آن در مجموع، تأثیری شفادهنده و آرامش‌بخش بر جسم و روان دارد. نه تنها سرچشمه بسیاری از بیماری‌ها را می‌بایست در تنفس اشتباه، سطحی و ناکافی جست‌وجو کرد، بلکه بیشتر بیماری‌های جسمی و روحی نیز نشانه‌های خود را در درجۀ نخست با دگرگونی شیوه تنفس نمایان می‌سازند.

ادامه دارد

لینک: سایت شقایق کمالی

ایمیل شقایق کمالی:

s.Kamali@gmx.de