علی افشاری – بحث‌های زیادی درباره معرفی چاک هیگل و جان کری به عنوان وزیران دفاع و خارجه آمریکا در فضای سیاسی ایران در گرفته است. برخی اعتقاد دارند حضور آنها باعث تقویت موضع جمهوری اسلامی شده و حکومت را مطمئن می‌کند که برخوردی از سوی آمریکا صورت نمی‌گیرد. برخی نیز پیوستن آنها به کابینه اوباما را به کنار نهادن سیاست تنبیهی و نظامی در قبال ایران تعبیر می‌کنند.

 اما صاحبان این تفسبرها، غفلت می‌کنند که اختیارات وزیران خارجه و دفاع آمریکا نامحدود نیست و نقش آنها در خصوص سیاست‌گذاری و رفتار با ایران، در مقایسه با کنگره و کاخ سفید محدود است. سیاست کنونی دولت اوباما و کنگره آمریکا در قبال جمهوری اسلامی افزایش سخت‌گیری و ادامه سیاست هویج و چماق است.

این تحلیل‌ها عمدتا به جای آن‌که واقعیت‌ها را بیان کنند تصویر‌های دلبخواه یا آرزو‌ها و بیم‌ها را انعکاس می‌دهند. نمونه این برخورد‌های اشتباه را در متفاوت پنداشتن سیاست خارجی اولاند و سارکوزی شاهد بودیم. حال آن که هر دو خطوط کلی یکسانی را دنبال کردند که متضمن منافع ملی و دکترین امنیتی فرانسه است. مقایسه سیاست سارکوزی و اولاند در قبال سوریه نیز در این خصوص روشنگر خواهد بود.

نقش چاک هیگل و جان کری بیشتر در حوزه اجرائی است. اما آنها زمانی می‌توانند در منصب جدید، عملکرد گذشته خود در تلاش برای تنش‌زدایی بین ایران و آمریکا را با موفقیت جلو ببرند که در جریان مذاکرات پالس مثبتی از حکومت ایران دریافت کنند. تایید جان کری تفریبا قطعی است. اما چاک هیگل با چالش‌هایی به‌خصوص از طرف لابی‌ اسرائیل مواجه خواهد شد، هرچند بعید است که از سنا رای تایید نگیرد.

جان کری و هیگل این دو رزمنده جنگ ویتنام، گرچه در زمینه تاکید بر راه‌ حل‌های دیپلماتیک و مذاکره با ایران هم نظر بوده و با نظامی‌گری و سیاست‌های مداخله‌جویانه در خاورمیانه موافق نیستند. اما با یکدیگر تفاوت‌هایی نیز دارند و ثبات رای چاک هیگل به طور نسبی بیشتر است. لابی هوادار اسرائیل در امریکا اگرچه دل خوشی از جان کری ندارد اما نسبت به هیگل بیشتر حساس است. در عین حال، برخی از طرفداران اسرائیل معتقدند سکانداری کشتی دیپلماسی آمریکا از سوی کری مشکلات بیشتری برای این کشور دارد.

هیگل ضد اسرائیلی نیست. او  می‌کوشد از موضعی مستقل در خصوص سیاست آمریکا در خاورمیانه نظر دهد و دیدگاههایش را بر مبنای همسویی با اسرائیل مطرح نکند. بررسی سابقه هیگل نشان می‌دهد که او همیشه از اصل نظام سیاسی و موجودیت دولت اسرائیل دفاع کرده و به حمایت استراتژیک آمریکا از اسرائیل و پشتیبانی از آن در مقابل خطرات پایبند بوده؛ اما با لابی‌ اسرائیل در واشنگتن موافق نیست. او هم‌چنین توازن بین اسرائیل و فلسطین را شرطی لازم در تحقق صلح پایدار در منطقه می‌داند.

چاک هیگل برخلاف برخی از ادعا‌ها به صورت مطلق با استفاده از زور در سیاست مخالف نیست، بلکه معتقد است حتی‌المقدور باید مسیر دیپلماسی را پیمود. او رویکرد نظامی را زمانی توصیه می‌کند که راه‌های مسالمت‌آمیز به بن‌بست خورده باشند. هیگل از مداخله نظامی در کوزوو و افغانستان دفاع کرد و در سنا به آنها رای داد. (منبع)

چاک هیگل برخلاف برخی از ادعا‌ها به صورت مطلق با استفاده از زور در سیاست مخالف نیست، بلکه معتقد است حتی‌المقدور باید مسیر دیپلماسی را پیمود. او رویکرد نظامی را زمانی توصیه می‌کند که راه‌های مسالمت‌آمیز به بن‌بست خورده باشند. هیگل از مداخله نظامی در کوزوو و افغانستان دفاع کرد و در سنا به آنها رای داد.

برای شناخت بهتر موضوع، مواضع هر دو  نامزد، میتوان به رویکرد آنها در مورد ایران، پس از جنگ با عراق و سقوط صدام حسین رجوع کرد. آنها ابتدا با اشغال نظامی عراق موافق بودند و بعد که معلوم شد صدام حسین فاقد سلاح‌های کشتار جمعی است، تغییر عقیده دادند.

چاک هیگل در دوران سناتوری با تحریم‌های چندجانبه علیه حکومت ایران موافق بود و تحریم‌های یکجانبه را قبول نکرد. هیگل در عین حال جمهوری اسلامی را در مواردی به صراحت دولتی مدافع تروریسم نامیده که مهمات و منابع مالی در اختیار حماس و حزب‌الله می‌گذارد.

هیگل به تحریم‌های مربوط به برنامه موشکی ایران در سال ۱۹۹۸، خلع سلاح ایران در سال۲۰۰۰ و حمایت از آزادی‌ها در سال ۲۰۰۶ رای مثبت داد. وی در سال ۲۰۰۱ با تمدید تحریم‌ها علیه ایران به مدت پنج سال مخالفت کرد و به جای آن تمدید دو ساله این تحریم‌ها را در مجلس سنا پیشنهاد کرد که در نهایت تصویب و به سیاست رسمی پس از دولت جورج بوش بدل شد. هیگل اما با قرار دادن سپاه در فهرست گروه‌های تروریستی مخالفت کرد زیرا این کار را مقدمه حمله به ایران می‌دانست.

او در زمان ریاست جمهوری بوش پسر و کلینتون به طور مطلق با استفاده از گزینه جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران مخالف بود اما در دوره اوباما استفاده از گزینه جنگ را در صورت لزوم رد نکرده و از  همه گزینه‌ها از جمله تهاجم نظامی بر روی استقبال می‌کند. هم‌چنین هیگل در سال ۲۰۰۸ نیز جزو اقلیت سنا بود که با تحریم‌های بانکی یکجانبه آمریکا علیه ایران مخالفت کرد.

او مدافع تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران بود و موفقیت تحریم‌ها را مشروط به توافق جهانی می‌دانست. البته هیگل همیشه اعتقاد داشته که ضمن اعمال تحریم‌ها باید در مذاکره با ایران باز نگاه‌داشته شود.

اما جان کری تقریبا به تمامی تحریم‌های اعمال شده علیه ایران از سال ۱۹۹۷ تا کنون رای مثبت داده است. فهرست این تحریم‌ها عبارتند از : برنامه موشکی ایران در سال ۱۹۹۷، فعالیت‌های هسته‌ای ایران و خلع سلاح در سال ۱۹۹۷، برنامه هسته‌ای در سال ۲۰۰۶، فعالیت‌های بانکی در سال۲۰۰۷، و محدودیت در خرید نفت ۲۰۰۹.

کری همواره با حمله نظامی به ایران مخالفت کرده است. وی در دوران کاندیداتوری ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۴ و رقابت با جرج بوش پیشنهاد کرد آمریکا سوخت هسته‌ای در اختیار ایران قرار دهد تا بدین ترتیب ایران دست از فعالیت‌های حساس هسته‌ای بر دارد. کری در سال ۲۰۱۲ نامه جمعی از سناتور‌های امریکایی در خصوص اعلام آمادگی برای حمله نظامی از سوی اوباما علیه حکومت ایران را امضا نکرد. او هم‌چنین با منع ایران از غنی سازی اورانیوم با  مقاصد غیرنظامی مخالفت کرده، هرچند مخالفتش با برنامه هسته‌ای حکومت به مرور زمان بیشتر شده است.

کری برنامه هسته‌ای ایران در چارچوب کنونی آن را خطری برای امنیت ملی آمریکا می‌خواند. اما راه حل را نه استفاده از ابزار نظامی بلکه تاکید بر تشدید بیشتر فشار اقتصادی و منزوی ساختن ایران می‌داند. گزارش‌هایی نیز با این ادعا وجود دارند که کری در شرکت برزیلی پتروبارس که در پروژه‌های نفتی ایران فعالیت می‌کند، سرمایه‌گذاری کرده است. طبق این ادعا‌های اثبات نشده‌، رویکرد نرم کری در برابر جمهوری اسلامی ناشی از منافع اقتصادی اوست.

کری در حال حاضر برنامه هسته‌ای ایران در چارچوب کنونی آن  را خطری برای امنیت ملی آمریکا می‌خواند. اما راه حل را نه استفاده از ابزار نظامی بلکه تاکید بر تشدید بیشتر فشار اقتصادی و منزوی ساختن ایران می‌داند. جان کری در سال ۲۰۱۰ در فکر سفر به ایران بود اما کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی مجلس هشتم با این سفر مخالفت کرد. کری نیز که در سفر به خاورمیانه به سر می‌برد گفت وقت سفر به ایران را ندارد. اما مشتاق است چنین امری در آینده صورت بگیرد.

البته گزارش‌هایی نیز با این ادعا وجود دارند که کری در شرکت برزیلی پتروبارس که در پروژه‌های نفتی ایران فعالیت می‌کند، سرمایه‌گذاری کرده است. بر اساس این ادعا‌های اثبات نشده‌، رویکرد نرم کری در برابر جمهوری اسلامی ناشی از منافع اقتصادی اوست.

با توضیحات فوق، حضور کری و هیگل در مدیریت وزارت خارجه و دفاع آمریکا، استراتژی و سخت‌گیری کنونی ایالات متحده بر جمهوری اسلامی را تغییر نمی‌دهد اما با توجه به دیدگاه مثبت آنها نسبت به ایران و تمایل به راه‌حل دیپلماتیک، فرصتی برای جمهوری اسلامی ایجاد می‌شود تا از آن در مذاکرات استفاده کند؛ البته این فرصت صرفا در امور اجرایی و روند مذاکرات خواهد بود.

بهره‌گیری از این فرصت در عین حال، نیازمند همراهی متقابل مقامات جمهوری اسلامی است. این امر به نوبه خود نیازمند تغییر استراتژیک حکومت در کنار گذاشتن خط تقابل در سیاست خارجی و ماجراجوئی هسته‌ای است.

رصد کردن واقعیات نشان می‌دهد رهبر ایران و دیگر تصمیم‌گیرندگان کلیدی حاکمیت چنین تمایلی را ندارند و بعید است انتصاب کری و هیگل را موقعیت مناسبی برای تغییر سیاست خود به شمار بیاورند. به عنوان مثال روزنامه کیهان هیگل را خطرناک‌تر دانست. سردار سلامی از فرماندهان ارشد سپاه گفت تغییر کارگزاران ایالات متحده ، تا زمانی که سیاست‌ها در آمریکا عوض نشود، مثمر ثمر نخواهد بود.

روزنامه تهران تایمز نیز با نگارش مقاله‌ای با عنوان “آیا کری با مشت آهنین در زیر دستکش مخملین می‌آید؟” به ایجاد تردید در فایده‌مندی انتخاب وی پرداخت. مقامات ارشد حکومت ایران اساسا فرقی بین دو حزب بزرگ آمریکا، فعالان سیاسی و دولتمردان این کشور قائل نیستند. به باور آنان هیات‌مدیره‌ای از

سرمایه‌داران بزرگ و حامی “صهیونیسم” بر این کشور حکم می‌رانند و تصمیمات اصلی را می‌گیرند. کنگره و کاخ سفید بازیچه‌هایی بیش نیستند. این تصور در بین نسل قدیم اپوزیسیون ایرانی نیز طرفداران زیادی دارد.

 اگر جمهوری اسلامی به تلاش‌های آشتی جویانه کری و هیگل روی خوش نشان ندهد، آن گاه طولی نخواهد کشید که این مزیت به تهدیدی جدی بدل شده و به احتمال زیاد وضعیت معکوس شود.  امری که در ارتباط با خود اوباما پیش آمد.

سوابق هیگل و کری مشروعیت بیشتری برای برخورد‌های تندتر فراهم خواهد ساخت. هیگل متاخر در شرایط مشخص که امید به دیپلماسی وجود ندارد مشکلی با حمله نظامی به تاسیسات هسته‌ای ایران ندارد. کری نیز ممکن است تغییر موضع بدهد. توپ در زمین حکومت ایران است.

 وجود دو نفر که نسبت به ایران و موقعیت منطقه‌ای آن فراتر از نوع حکومت آن علاقمندی نشان می‌دهند و در عرصه سیاسی آمریکا با رابطه استراتژیک با ایران مخالفتی ندارند، موقعیت مناسبی برای ایران است. حال باید دید از این فرصت که طولانی نیز نخواهد بود، استفاده می‌شود یا مانند دوران کندی، کارتر، ریگان و کلینتون از بین خواهد رفت.