زنان یکصدا به سخن درآمده‌اند.

حرف‌ها دفن شده بودند. بایگانی شده‌ بودند. در پوشه‌های گردوخاک‌گرفته انباشت شده بودند و از یاد رفته بودند. کسی یک پوشه را بیرون کشید، گردوخاکش را گرفت، به بیان درآورد. حرف‌های مدفون و گردوخاک‌گرفته و ازیادرفته زنده شدند، جان گرفتند. کسی دیگر، پوشه‌ای دیگر. کسانی دیگر، پوشه‌هایی دیگر. کار گروهیِ بدون برنامه‌ریزی، بدون رهبر؛ سراپا خودجوش، همدلانه، متکثر. همه علیه تجاوز، علیه متجاوز. چند روزی می‌شود که صدای زنان بلندتر از همیشه به گوش می‌رسد؛ این بار، در نقل روایت‌های تجاوز، تعرض و آزار جنسی، و نیز، در حمایت از روایت‌کنندگان و همدلی با آنها.

اعتراض به ستم و تبعیض علیه زنان در مریوان، ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۸

همه‌‌چیز از فضای مجازی شروع شده است. زنانی از نسل‌های مختلف، به‌طور هماهنگ‌نشده، اما در عین حال، پیاپی، تجربه‌های دردناک شخصی خود را در پلتفرم‌هایی همچون توئیتر و اینستاگرام منتشر می‌کنند. نوشته‌های آنها بارها به اشتراک گذاشته می‌شود و در بسیاری موارد به نوشتن و انتشار متن‌های تازه‌ای از سوی دیگر زنان می‌انجامد که بیانگر تجربه‌های دردناک دیگری است. استوری‌ها، لایک‌ها، کامنت‌ها و ریتوئیت‌ها هر بار مستعد سر بر آوردن روایتی تازه‌اند و در حکم پیچ دیگری عمل می‌کنند که به این روایت‌های متناوب و بی‌پایان داده می‌شود.

از قضا، کسانی هم که این هماهنگی خُرد و جمعی زنان را برنمی‌تابند و به‌واسطه این موج بی‌سابقه، جایگاه خود در نظم مردانه کنونی را در معرض خطر می‌بینند، بر سر همین پیچ‌ها به انتظار ایستاده‌اند و مایلند همه چیز را به بازی توئیتری‌ یا اینستاگرامی تقلیل دهند. آنها وانمود می‌کنند که کل ماجرا، تولید محتوایی تازه در شبکه‌های اجتماعی است، و گاه حتی نگرانند که مبادا بیش از اندازه پرداختن به این روایت‌های شخصی انحرافی از طرح مسائل سیاسی و مبارزه عمومی با نظام حاکم باشد. و تازه، این در صورتی است که بخواهند فرمی تحلیلی به حرف‌هایشان بدهند، وگرنه در اغلب موارد، باید منتظر خیل اظهارنظرهای کسانی شد که از یکی دو هفته شنیدن صدای زنان به تنگ آمده‌اند، «حوصله‌شان سر رفته است»، و فکر می‌کنند «دیگر خز شد،» و با عرض معذرت، «عن‌اش درآمد». گویی توقع می‌رود اگر زنانی پس از سال‌ها بر تردیدها و ترس‌های شخصی خود غلبه کرده‌اند و تجربه‌های دردناک خود را در فضای عمومی به زبان آورده‌اند، موضوع در همین‌جا متوقف بماند؛ همین است که پیوستن زنانی دیگر به آنها و انتشار روایت‌های جدید را برنمی‌تابند و آن را مُد جدیدی برای کسب شهرت و خودنمایی در فضای مجازی تلقی می‌کنند.

همچنین بعضاً تصور می‌شود اگر این حرکت در فضای مجازی محصور بماند و به خارج از آن گسترش نیابد، عقیم خواهد ماند. به نظر می‌رسد تقلیل این موج تازه به فضای مجازی صرفاً آخرین حربه‌ای باشد که بتوان در برابر فراخواندن روایت‌های سرکوب‌شده به کار برد، هرچند از تنش‌ها و تناقض‌های درونی فضای مجازی نیز نباید چشم پوشید. در مقابل، مسئله آن دالان‌های تاریکی است که زنان در آن گام برمی‌دارند، یکدیگر را می‌یابند، صدا به صدای یکدیگر می‌دهند و به «ضدحالی فمینیستی[1]»  علیه وضع موجودی شکل می‌دهند که آزار، تعرض و تجاوز جنسی را نه‌فقط در قبال زنان، که در تمام سطوح جامعه طبیعی جلوه می‌دهد. چه ظرفیتی در آن دالان‌هاست و  آنجا که راه به فضای مجازی می‌برد، واجد چه قابلیت‌هایی است؟

«استبداد سکوت»

آدری لرد، نویسنده و کنشگر فمینیست آمریکایی در جمله‌ای مشهور و حالا کلاسیک، خطاب به زنان گفته بود: «سکوت‌های من از من محافظت نکرد؛ سکوت شما از شما محافظت نخواهد کرد.» لرد از سکوت در قبال خشونت‌هایی که به‌واسطه تفاوت‌های جنسیتی و نژادی اعمال می‌شود، با عنوان «استبداد سکوت»  یاد می‌کرد.[2] به‌اعتقاد او، گذار از سکوت به بیان و کنش، عملی خود-افشاگرانه است و همواره قرین ترس و خطر است، چرا که ما اینگونه اجتماعی شده‌ایم تا «بیشتر از نیازمان به سخن گفتن، به ترس احترام بگذاریم»[3].  شکستن سکوت درواقع تنها اثبات شجاعت و غلبه بر ترس‌های شخصی نیست، بل به چالش کشیدن ساختارهای اجتماعی و تاریخی‌ای است که در چارچوب آن، سوژه ستمدیده همواره تأدیب و تحدید می‌شود تا فکر شکستن سکوت و به حرف درآمدن را در برابر امواج صداخفه‌کن از سر بیرون ‌کند و به تسلط صداهایی تن بدهد که مدام از بالا به او می‌گویند: تو ساکت باش، من جای تو سخن می‌گویم، برایت تصمیم می‌گیرم، صلاحت را می‌دانم و «صدایت می‌شوم».

شبکه‌های اجتماعی، نه همیشه، اما تا حدودی، این مکانیسم تأدیب و تحدید را بازتولید کرده‌اند. برای کسانی که در این شبکه‌ها فعالیت می‌کنند، «صدای کسی شدن» اصطلاحِ ناآشنایی نیست. می‌گویند: صدای «فلانی» باشیم. «فلانی» طیف گسترده‌ای را شامل می‌شود؛ از زندانیان سیاسی مشهور گرفته تا شهروندی ساکن شهری کوچک که بر او ظلمی رفته است. به همین نسبت، در موارد متعددی ممکن است در حکم فشار به نهادهای حاکم عمل ‌کند و نتیجه هم بدهد، هرچند در مواردی دیگر شاید ماجرا چیزی بیش از غنیمت شمردن فرصت برای تصاحب نمایندگی کسانی نباشد که پیشاپیش مفلوک و بی‌صدا فرض می‌شوند و حتماً باید کسی یا کسانی آنها را نمایندگی کنند. آنها همچون قربانی‌ای بازنمایی می‌شوند که صدایشان به جایی نمی‌رسد، یا گاه، بی‌صدا هستند، و گویی نیازمند صدایی قوی‌ترند تا حرفشان را به گوش دیگران برساند.

منطق نمایندگی

در این میان، شرایط زنان در ایران این فرصت را به صاحبان صداهای مسلط داده تا به‌شکل خودخوانده آنها را در فضای مجازی، و به‌واسطه آن، در مجامع بین‌المللی نمایندگی کنند. آنچه در روایتگری‌های اخیر چشمگیر می‌نماید، واژگون کردن این منطق نمایندگی در سطح فضای مجازی است. آنها روایت‌هایشان را نه در صفحات نمایندگان اعظم، که در صفحات شخصی خود منتشر می‌کنند، و حتی وقتی مایل به انتشار آن به نام خود و در صفحات شخصی خود نیستند، آن را برای انتشار به دوستانی آشنا یا ناآشنا می‌سپارند که پا پیش گذاشته‌اند و از دیگران خواسته‌اند روی همدلی و همراهی آنها حساب باز کنند. روایت‌ها در هیچ اکانتی متمرکز نمی‌شوند، سرایت می‌کنند، دست به دست می‌چرخند و فضایی را می‌سازند که هر کس عاملیت خود را در آن بازمی‌یابد و سرانجام به سخن درمی‌آید. کسی صدای دیگری نمی‌شود، بلکه صدا به صدای یکدیگر می‌دهند، صدای یکدیگر را تشدید می‌کنند و محیطی به وجود می‌آورند که ریزترین و نشنیده‌ترین صداها هم به گوش برسد.

این به‌معنای فشار آوردن به زنانی نیست که به هر دلیل سکوت خود را نشکسته‌اند یا ترجیح می‌دهند سکوت خود را در فرم و قالب دیگری جز آنچه این روزها مشاهده می‌شود بشکنند. همدلی با کسانی که صدا به صدای یکدیگر می‌دهند، در حکم سرزنش کسانی نخواهد بود که به دلایل مختلف از این فرم بیانگری استفاده نمی‌کنند. از قضا، خصلت جمعی و متکثر موج روایتگری‌های اخیر باعث شده بیش از پیش این سکوت‌ها شنیده شود و این تردیدها درک شود.

ویژگی موج روایتگری

تا امروز مقاومت در برابر آزار، تعرض و تجاوز جنسی، یا شکستن سکوت در قبال آن، امری فردی محسوب می‌شد و به همان اندازه، خطراتی بی‌حد‌و‌حصر را برای فرد به دنبال داشت. سرنوشت زنانی چون ریحانه جباری و زهرا نویدپور گویای این مطلب است. این بار، بیان آن تجربه‌ها در قالب روایتگری در فضای مجازی، گرچه در بدو امر ناشی از تصمیمی فردی بوده، اما بلافاصله خصلتی جمعی به خود گرفته و به همین دلیل، از یک سو، روایت‌کنندگان را تحت حمایت خواهرانه خود قرار می‌دهد، و از سویی دیگر، توان و قدرت بیشتری به روایت‌ها می‌دهد و افق آن را چنان می‌گسترد که اقلیت‌های جنسی و حتی مردانی را نیز که در معرض آزار، تعرض و تجاوز جنسی بوده‌اند، تحت پوشش می‌گیرد. همه از ساختار مردسالار متجاوزی می‌نویسند که در اشکال مختلف و در برهه‌های مختلف، بدن آنها را به ابژه‌ای قابل تملک و تصرف تقلیل می‌دهد.

وجه اشتراک این موج روایتگری با جنبش «من هم[4]» در آمریکا آشکارتر از آنی است که نیازی به یادآوری داشته باشد: هر دو در فضای مجازی پا گرفته‌اند و بر مسئله تجاوز جنسی تمرکز داشته‌اند. درواقع، فضای مجازی تجربه‌های آزاردیدگان جنسی را رؤیت‌پذیر و بیان جمعی روایت‌های مربوط به آن را ممکن کرده است. به‌تعبیر کری رنچلر در بحثی دیگر، «توان مسئولیت‌پذیری[5]»   فمینیستی میان زنان را افزایش داده تا به سخن دربیایند و «فعالانه در روند سوبژکتیویته‌ای مبتنی بر شبکه‌ها و تولید رسانه‌ای»[6]  شرکت کنند. حاملان این رهیافت فمینیستی، همزمان که خود را نسبت به بار ستمی که با سکوت بردوش می‌کشیده‌اند مسئول و پاسخگو می‌بینند، با گفتن از آن و شکستن سکوت خود دیگران را نیز دربرابر آن مسئول می‌دانند.

بحث مطلقاً بر سر اصالت‌بخشی به هر نوع کنشگری آنلاین، به‌ویژه در حوزه زنان، نیست، چنان که اشکال دیگری از شبکه‌سازی‌های اینترنتی را می‌توان سراغ گرفت که به‌واسطه ارتباط با رسانه‌های جریان اصلی و قدرت‌های بزرگ شکل گرفته‌اند تا به‌ظاهر «صدای کسی باشند»، اما به‌واقع، «پروژه»[7] خودشان را پیش ببرند. فارغ از این مسائل، باید به ظرفیتی چشم دوخت که روایت‌کنندگان شناس و ناشناس در فضای مجازی تشخیص داده‌اند و از آن بهره برده‌اند تا با استفاده از همه ابزارهای موجود، به حرکتی جمعی و متکثر شکل بدهند.

در برابر بدبینی و شکاکیتی که فضای مجازی را موجب به حاشیه راندن کنش‌های انضمامی در دنیای واقعی جلوه می‌دهد، چاره کار قطعاً خوشبینی به شبکه‌های اجتماعی و بسنده کردن به کنشگری آنلاین نیست، بلکه به‌تعبیرِ جودیت باتلر، پذیرش رابطه متقابلی است که در عمل میان آنها وجود دارد[8].  اینترنت بدیل دنیای واقعی نیست؛ دیگر حتی به‌سختی بتوان تمایزی اساسی میان اینترنت و دنیای واقعی قائل شد و درهم‌تنیدگی اینها را ندیده گرفت. موج روایتگری اخیر سرانجام روزی باید آغاز می‌شد: در روزنامه‌ها و کتاب‌ها و اعلامیه‌ها و دیوارنوشته‌ها، یا در اینترنت. و از هر جایی که آغاز می‌شد، ناگزیر به فضاهای دیگر سرایت می‌کرد.

اما چگونه می‌توان صدایی را که به‌دنبال شکستن سکوتی طولانی بلند شده، هرچند ریز، هرچند از اعماق، هرچند اغلب از مرکز، پیوسته ادامه داد؟ روایتگری‌ها را پایانی نیست. سدی شکسته است. موجی که به راه افتاده، دیگر نمی‌خوابد و اگر در کوتاه‌مدت از ارتفاع آن کاسته شود، تنها به‌معنای گسترش ابعاد آن در میان‌مدت و بلندمدت خواهد بود. تقویت این موج‌های کوتاه و بلند مستلزم  حفظ نوعی همدلی و همبستگی فمینیستیِ جمعی و فراگیر است که طی روزهای اخیر، موتور محرک بسیاری از روایتگران بوده است.

همان‌گونه که روایتگری فردی زنان به تولید فضایی جمعی علیه ساختار مردسالار و متجاوز حاکم انجامیده، سکوت آنها نیز بیش از آنکه به خصایص فردی آنها برگردد، ریشه در سلطه تام و تمام همان ساختار در حوزه‌های خصوصی و عمومی داشته است. همین حالا هم در اشکال متنوع نکوهش روایتگران می‌توان دید که چگونه هنجارهای مردانه بار دیگر بازتولید می‌شوند تا کار بیش از اینها بیخ پیدا نکند.

زنان را همواره با پرحرفی و شلوغ‌کاری‌شان می‌شناسانند و به سکوت، حیا، شرم و هرچه بیشتر خویشتنداری و تحمل و گذشت و دم بر نیاوردن دعوتشان می‌کنند. روایتگرانِ روزهای اخیر این توصیه‌های همیشگی را ندیده گرفته‌اند و طبعاً بیش از پیش در معرض اتهام پرحرفی و شلوغ‌کاری قرار می‌گیرند.

از فرمانِ «شلوغش نکنید» سرپیچی کنیم

سارا احمد، نویسنده و فمینیست استرالیایی‌ـ‌‌بریتانیایی، کتابی در دست نگارش دارد که در آن به موضوع شکایت همچون کنشی فمینیستی می‌پردازد و فصل به فصل آن را در وبلاگ خود منتشر می‌کند. مباحث این کتاب که هنوز اسمی برای آن انتخاب نشده، بیشتر به شکایت‌ها از آزار جنسی در محیط‌های دانشگاهی و کاری اختصاص دارد. احمد از جمله به این نکته اشاره می‌کند که وقتی زنان درباره تجربه‌های آزار صحبت می‌کنند، به آنها گفته می‌شود که دارند «شلوغش می‌کنند[9]». ظاهراً شکایت کردن و گفتن از آزار، یعنی زیادی شلوغش کردن؛ «انگار شکایت دارد چیزی را بیش از حد بزرگ جلوه می‌دهد؛ انگار داری خودت را زیادی گنده می‌کنی»[10]..  هر بار که زنان سکوتشان را درباره تجربه آزار می‌شکنند تا صدایشان را به گوش دیگران برسانند، با همین واکنش روبه‌رو می‌شوند: «شلوغش نکن». طرح شکایت در قالبِ روایت آزار و تعرض و تجاوز می‌شود شلوغ‌کاری و نمایشِ مجازی. حوصله‌ها سر می‌رود. توهین‌ها، سرزنش‌ها، نکوهش‌ها سرازیر می‌شود. خطر اصلی همین‌جاست. همچنان که احمد تأکید می‌کند، «غیاب دیگر شکایت‌ها [روایات] تشخیص این امر را که چیزی برای شکایت کردن وجود دارد سخت‌تر می‌کند. و این همچنین بدین معناست که: شکایت‌ها با توقفِ [بازگوییِ] شکایت‌ها می‌توانند متوقف شوند»[11]

چاره چیست؟ نگذاریم شکایت‌ها متوقف شوند. چاره چیست؟ از فرمانِ «شلوغش نکنید» سرپیچی کنیم. چاره چیست؟ شلوغش کنیم. شلوغ‌کاری این امکان را به زنان می‌دهد تا با حضور مداوم خود و تثبیت جایگاه روایتگرانه‌شان، فضا را هرچه بیشتر برای عاملان آزار و تعرض و تجاوز ناامن‌ کنند. در چنین فضای شلوغ و پرهیاهو و بی‌ملاحظه‌ای است که منطق عقل سلیم مردانه بیش از پیش از کار می‌افتد و ای‌بسا عادی‌سازی و بازتولید خشونت جنسی به حداقل می‌رسد.

یک شعار معترضان به خشونت علیه زنان و زن‌کشی که در جریان تظاهراتی در فوریه سال جاری در پاریس روی دیوار نقش بست: «از ساحره‌ها بترسید» ــ عکس: Shutterstock

جن‌زدگی؛ راهکار فمینیستی

شهرنوش پارسی‌پور در رمان زنان بدون مردان زندگی پنج زن را به تصویر می‌کشد که هر یک به‌شیوه خود می‌کوشند از چارچوب‌های موجود فراتر بروند و رویاهای خود را پی بگیرند. یکی از آنها، زرین‌کلاه، کارگری جنسی است که در شهر نو، در خانه اکرم‌طلا کار می‌کند. روزی یکی از مشتری‌هایش را «بی‌سر» می‌بیند، و از آن روز به بعد، این اتفاق مدام می‌افتد و همه مشتری‌ها برای او «بی‌سر» می‌شوند.  زرین‌کلاه از دیدن این مشتری‌های بی‌سر یا حتی بازگویی آن برای دیگران می‌ترسد. وحشت سراپای وجودش را می‌گیرد، اما نمی‌تواند جیغ بکشد، «چون ممکن بود بگویند جنّی شده است. خبر زنی را داشت که جنّی شده بود و هرشب ساعت هشت شروع می‌کرد به عربده زدن. این ساعت حمله جن‌ها بود و همین چندصباحی مشتری‌ها را از خانه تارانده بود.»  او برای اینکه جنّی نشود و مشتری‌ها را نتاراند، چاره را در آن می‌بیند که سمت پاشیر برود و جای عربده، آواز بخواند. البته زندگی زرین‌کلاه به همین‌جا ختم نمی‌شود: بعد از آنکه مدتی آواز می‌خواند، سرانجام طاقتش طاق می‌شود و ماجرا را برای دختری پانزده‌ساله و «بی‌حد محجوب» تعریف می‌کند و جواب می‌شنود که نماز بخواند و نذر و نیاز کند و باقی ماجرا.

ظرفیتی که در شخصیتِ زرین‌کلاه ذخیره شده، اما آزاد نمی‌شود، درواقع، جن‌زدگی اوست؛ اگر مثل جن‌زده‌ها جیغ می‌کشید، مشتری‌ها می‌پریدند. جن‌زدگی یکی از انگ‌هایی بوده که همواره بر پیشانی زنانی می‌خورده که خارج از چارچوب‌های مقرر عمل می‌کرده‌اند. می‌توان منطق آن را معکوس کرد و از آن استعاره‌ای ساخت که یکی از تاکتیک‌های مبارزه علیه نظم موجود را توضیح می‌دهد. جن‌زده‌ها و جنی‌ها زنانی هستند که مناسبات مردسالارانه موجود را ندیده می‌گیرند، عربده می‌کشند و جایگاه‌های تثبیت‌شده را به هم می‌زنند. شلوغ‌کارانی‌اند که خانه/محل‌کار/خیابان/فضای مجازی را روی سرشان می‌گذارند، هر آن کسی را که آنها را ابژه تملک و تصرف بینگارد، می‌تارانند و فضای مردانه حاکم را به چالش می‌طلبند. جن‌زدگی و شلوغ‌کاری؛ این‌ها راهکارهایی فمینیستی‌اند.

پس شلوغش کنیم. نه‌فقط در این لحظه خاص و حتی درباره این موضوع خاص، که همواره، همه‌جا و تا می‌توانیم، شلوغش کنیم.


[1] Killjoy feminist

[2] Lorde, Audre. (1978). “The Transformation of Silence into Language and Action.” Sinister Wisdom, No. 6, pp. 40-44

[3] همان. ص44

[4] MeToo Movement

[5] Response-ability

[6] Rentschler, Carrie. (2014). “Rape Culture and the Feminist Politics of Social Media.” Girlhood Studies 7, No. 1, pp. 65-82.

[7] زنگنه، نیکزاد. 2019. علیه فمینیسم اپورتونیست: مسیح علینژاد و حواریون او. نقد اقتصاد سیاسی.

[8] Butler, Judith. (2015). Notes Toward a Performative Theory of Assembly. London, UK: Harvard University Press.  

[9] Making a fuss

[10] Ahmed, Sara. “In the Thick of it.” In www.feministkilljoys.com.

[11] همان

در همین زمینه: