استان خوزستان سهم قابل توجهی از منابع مالی و حامل‌های انرژی را تأمین می‌کند اما به گونه‌ای خارج از تصور، شهرها و روستاهای آن، چهره عریان فقر را به نمایش می‌گذارند. بر اساس آخرین گزارشِ معاونت امور اقتصادی و برنامه‌ریزی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی که تحت عنوان «نیم نگاهی به شاخص‌های توسعه استان خوزستان» در سال ۱۳۹۹ منتشر شده، ۲۷ درصد جمعیت مناطق شهری و ۲۶ درصد مناطق روستایی، زیر خط فقر زندگی می‌کنند.

از حاشیه شهرها، زاغه‌ها و مخروبه‌های بازمانده از جنگ اگر گذر کنیم و در عین حال تمرکز ثروت و قدرت را در شهرهای مرکزی ایران یادآوریم، درمی‌یابیم که از غارت این منابع نه تنها هیچ عایدی نصیب این مردم نشده، بلکه خسارت‌های جبران ناپذیری را گریبان‌گیر آنان کرده است. سدسازی‌های گسترده، طرح‌های انتقال آب، پروژه‌های آلاینده پتروشیمی، صنایع آب‌بر فولاد، پساب‌های شور نیشکر و اخیرا خشک شدن قسمت‌هایی از بستر رودخانه بزرگ کارون که محل تخلیه پساب‌های بیمارستانی و فاضلاب هم بوده، بخشی از مشکلات زیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌محیطی است که مردم منطقه با آن دست به گریبان‌اند.

زرگان، محله‌ای در شمال اهواز
زرگان، محله‌ای در شمال اهواز

در حال حاضر بافت جمعیتی استان خوزستان، اقوام مختلفی را در بر می‌گیرد که از جمله حاصل طرح‌های انتقال جمعیت و حضور کارگران صنعتی است. طبق آمارهای ارائه شده از سوی معاونت امور اقتصادی و برنامه‌ریزی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، این استان به طور کلی «مهاجرفرست» بوده و بیشترین مهاجرپذیری را از استان‌های کهگیلویه و بویر احمد، ایلام، چهارمحال بختیاری، خراسان رضوی و کرمانشاه داشته است. خوزستان، در عین حال با رقم رسمی نرخ بیکاری ۱۴,۵ درصد، از استان‌هایی است با بالاترین نرخ مشکل اشتغال.

بیکاری گسترده، حاشیه‌نشینی و فقر در میان عرب‌های خوزستان به‌وضوح مشهود است. تفاوت زبان مادری و زبان رسمی، در فقدان برنامه‌ای درست برای آموزشی همراه با ارج‌گذاری به زبان مادری تنها یکی از عوامل توسعه‌نیافتگی محسوب می‌گردد. از سوی دیگر، تبعیض ریشه‌دار، تجربه غالب این مردم از کودک تا بزرگسال است. حس طردشدگی و جدابودگی چه در دوران حکومت پهلوی و چه در دوره حکومت جمهوری اسلامی در میان آنان پایدار بوده است.

در ایران، پس از طرح و اجرای مدرنیزاسیون مرکزگرا، متمرکزسازی و مفصل‌بندی ناسیونالیسم ایرانی، شاهد واکنش‌ها و جنبش‌هایی در میان اقوام مختلف هستیم. عرب‌های خوزستان نیز از این مسئله مستثنی نبوده‌اند. سران عشایر عرب، هویت قومی را ابزاری جهت به دست آوردن موقعیت اجتماعی-اقتصادی و اقتدار سیاسی در طول حکومت شیخ خزعل بن جابر کردند. پس از آن نیز با افزایش کنترل و سرکوب‌ و با توجه به فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، این تقابل، شکل‌های مختلفی به خود گرفت.

خرمشهر
خرمشهر

در همین زمینه و برای آشنایی بیشتر با ریشه‌های ناسیونالیسم در میان عرب‌های خوزستان و واکاوی گفتمان هویت‌گرایم قومی در میان احزاب و سازمان‌های سیاسی حاضر، با طرح چند پرسش، به سراغ حسین کعبی، فعال چپ‌گرای عرب رفتیم.

گفت‌وگو با حسین کعبی

ناسیونالیسم عرب در خوزستان، از کجا آغاز میشود؟ حامل چه ویژگی‌هایی است؟ و به لحاظ تاریخی چه سیری را طی کرده و چه کارکردها و نتایجی داشته است؟

حسین کعبی: تاریخ مشخصی برای شکل‌گیری ناسیونالیسم عرب اهواز وجود ندارد. این روند سیری تدریجی داشته است. پس از اینکه امارت شیخ خزعل کعبی در سال ۱۹۲۵ توسط رضا خان سرنگون شد و بعد از آن، در طی روند مدرنیزاسیون و صنعتی شدن و ایجاد شرکت‌هایی نظیر نیشکر هفت‌تپه و پالایشگاه‌ها که منجر به ورود کارگران بسیاری به منطقه شده، برخورد و تقابلی میان مهاجران و ساکنان بومی ایجاد شد. این تنش‌ها به پررنگ‌ شدن مبحث قومیت و هویت انجامید.

حسین کعبی
حسین کعبی

در ابتدا، درک ساکنان عرب از این برخوردها و تقابل‌ها، رنگ و بوی ناسیونالیستی نداشت. قبایل و عشیره‌ها مقاومت‌هایی در برابر دولت رضاخان شکل دادند. بافت اجتماع عربها، بافتی عشیره‌ای بود که تاکنون نیز تقریبا به همان شکل و فرم باقی مانده است. گفتمان ناسیونالیستی، بعدتر از آن فراتر می‌رود و خود را در یک هویت فراقبیله‌ای و فراعشیره‌ای مفصل‌بندی می‌کند. این نکته بسیار مهمی است که باید بر آن درنگ کنیم.

مقاومت‌های اولیه که علیه دولت بوروکراتیک مهاجم شکل گرفت، از طرف قبایل بود. به عنوان مثال جنگی که در منطقه شعیبیه شوشتر با نام «جنگ الوِنِج» درگرفت، علیه سربازها، پاسگاه‌ها و هرآنچه که با نام دولت رضاشاه عجین بود، جریان یافت. در این جنگ حدود هفتاد یا هشتاد نفر از طرفین درگیری کشته شدند. حتی در روایت‌هایی گفته شده که در این درگیری‌ها، یکی از هواپیماهای حکومتی سرنگون شده است. این جنگ در افکار و مخیله‌ی مردمان محلی به عنوان یک جنگ قبیله‌ای، نه یک جنگ قومی میان عرب‌ها و فارس‌ها در نظر گرفته می‌شد. این نکته مهمی است. در سال‌های اولیه و پس از ملحق شدن اقلیم عربستان به ساختار دولت یکپارچه، مردم درکی از تقابل میان عرب و فارس نداشتند. لفظ عشیره‌ای که وجود داشت تنها در قالب عرب و عجم بود. این لفظ، آن دیگری را نه تنها فارس در نظر نمی‌گیرد، بلکه معنایی کاملا غیرسیاسی در خود دارد. کلمه عجم هیچ بار سیاسی در خود ندارد و کاملا محلی است.

در این دوره هنوز گفتمان ناسیونالیستی رسمی‌ای به وجود نیامده بود. تقریبا اواخر دهه چهل میلادی و با شکل‌گیری سازمانی ناسیونالیستی به نام «حزب سعادت» در آبادان، گفتمان ناسیونالیستی عرب اهوازی رسما شکل گرفت. این حزب پس از مدتی فعالیت، زیرهجوم شدید نیروهای امنیتی دولت رضا شاه، شمار زیادی از اعضای آن کشته یا دستگیر شدند و حزب هم در نهایت منحل شد. بعد از آن، اواخر دهه پنجاه میلادی، سازمان جبهه آزادیبخش عربستان توسط فردی بنام «محی الدین آل ناصر» تاسیس شد. این سازمان با دوره اوج‌گیری ناصریسم و حزب بعث در عراق مصادف است وتحت تاثیر گفتمان آنها قرار داشت. در سال ۱۹۶۳ محی الدین آل ناصر توسط دولت پهلوی اعدام شد. در واقع این اولین سازمان سیاسی عرب اهوازی بود که خط مشی واضح ناسیونالیستی واستقلال طلبانه داشت. به همین دلیل هم بسیاری، شناسنامه وریشه شکل‌گیری گفتمان احزاب ناسیونالیستی اهوازی را برگرفته از این سازمان می‌دانند.

در دهه هفتاد میلادی و پس از انقلاب، انتظار بر این می‌رفت که خمینی، حقوق وهویت عرب‌ها را به رسمیت بشناسد وبه مطالبه گری آنها از جمله خودگردانی رسیدگی کند. گروهی سی نفره در همین زمینه با خمینی مذاکره کردند. گویا خمینی وعده‌هایی هم برای رسیدگی به مطالبات آنها داده بود. اما پس از پیروزی انقلاب، خمینی نه تنها بر خلاف وعده‌هایش عمل کرد بلکه هیچ اعتنایی به مطالبات گروه سی نفره نداشت. در نتیجه شورشی در محمره (خرمشهر) شکل گرفت که به تبع آن، ماجرای مشهور کشتار محمره (چهارشنبه سیاه) اتفاق افتاد.

صحنه‌ای از «چهارشنبه سیاه محمره »/ درگیری ۹ خرداد ۵۸ خرمشهر
صحنه‌ای از «چهارشنبه سیاه محمره »/ درگیری ۹ خرداد ۵۸ خرمشهر

در دهه هشتاد میلادی، جبهه آزادیبخش اهواز تحت نظر و حمایت ارتش بعث قرار داشت. حتی در زمان جنگ در سوسنگرد امارتی تشکیل دادند که پس از جدایی از ایران، دولت مستقل خود را ایجاد کنند.

پس از پایان جنگ و در دهه ۹۰ میلادی که مصادف با دولت اصلاحات بود، گرایش جدیدی، متفاوت از ناسیونالیست‌های کلاسیک پیشین که متأثر از گفت‌وگوهای پان‌عرب منطقه بودند، به‌وجود آمد. در این دهه با شکل‌گیری اصلاحات در ایران، گفتمان اصلاح‌طلب در میان جامعه عرب خوزستان شکل گرفت که سعی در استیفای حقوق ملت عرب داشت. اگر ناسیونالیست‌های کلاسیک بر بحث «هویت» و استقلال و رهایی از جغرافیای ایران تمرکز داشتند، گفتمان رفرمیستی دوره اصلاحات، تحت تأثیر گرایش لیبرال و حقوق‌محور در آن زمان، مسئله عرب‌های اهواز را در بحث حقوق و نه ساختارهای هویتی، فرهنگی وتاریخی متفاوت، خلاصه و جستجو می‌کرد.

در این دوره «حزب الوفاق» تشکیل شد که از لحاظ سیاسی کاملا تابع جریان اصلاح‌طلبی بود. از طرف دیگر در آن زمان، محمد خاتمی، رئیس جمهوری وقت، و اصلاح‌طلبان دیگر وعده می‌دادند که از طریق اصلاحات، جامعه عرب را به حقوق مورد نظر خود می‌رسانند. با ظهور حزب الوفاق، تحولی شکل گرفت.

در آن دوره شاهد حضور دو جریان در میان عرب‌ها بودیم. یکی الوفاق که مشی قومیتی-لیبرالیستی داشت و گفتارش حقوق محور بود و حرفی از استقلال و جدایی‌طلبی به میان نمی‌آورد. به همین دلیل هم باور داشت که عرب‌ها می‌توانند در کلیت ایرانِ واحد به آزادی و برابری دست پیدا کنند. جریان دیگر اما در اواخر دهه نود میلادی، سازمانی به نام حرکه النضال ایجاد شد که درمقایسه با سایر گرایش‌ها وسازمان‌های قومی، اهمیت و هواداران بیشتری داشت. این حزب در سال ۱۹۹۹ به‌وسیله حبیب جبر که هم‌اکنون در دانمارک در زندان به سر می‌برد و احمد مولا نیسی که حدودا چهار سال پیش در کشور هلند ترور شد، تاسیس گردید. اختلاف و مجادلاتی سیاسی بین این دو گروه در گرفت تا اینکه در سال ۲۰۰۵، نامه‌ای محرمانه از محمدعلی ابطحی، رئیس وقت دفتر ریاست جمهوری، مبنی بر تهجیر عربها از خوزستان منتشر شد. این نامه موجی از خشم را در میان مردم عرب ایجاد کرد که بر اثر آن، تظاهرات گسترده‌ای در اهواز و چند شهر دیگر به راه افتاد.

در این مقطع، از یک‌سو گفتمان اصلاح‌طلبیِ الوفاق، به تدریج رو به خاموشی رفت و پایگاه اجتماعی خود را از دست داد. از سوی دیگر، جریان اصلاح‌طلبی هم با پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی، تضعیف شد. در نهایت این دو عامل به انحلال حزب الوفاق انجامید. بعدتر تحت تأثیر الوفاق، حزبی به نام حزب التضامن به وجود آمد. این حزب درواقع به‌نوعی ادامه دهنده خط مشی الوفاق است و اینک در خارج از ایران فعالیت می‌کند و بر اتحاد عرب‌ها با سایر ملل غیرفارس و در چارچوب مذاکره با ارگان‌های حقوق بشری در غرب تمرکز دارد.

با این توضیحات گفتمان ناسیونالیستی عرب دو شاخه و جناح عمده دارد: جریان لیبرال-رفرمیستی که التضامن آن را نمایندگی می‌کند و از طرف دیگر گرایش‌ها و جریانات جدایی‌طلب که النضال مهمترین‌شان است. باید خاطر نشان کرد که در حال حاضر النضال در میان جامعه عرب، پرطرفدارتر از جناح دیگر است.

■ چرا النضال در میان جامعه عرب طرفدار بیشتری دارد؟

مقاومت روستای ابوالفضل اهواز در برابر تخریب خانه‌هایشان، شهریور ۱۳۹۹
مقاومت روستای ابوالفضل اهواز در برابر تخریب خانه‌هایشان، شهریور ۱۳۹۹

کعبی: به این خاطر که حزب النضال توانست مردم محروم حاشیه، روستاییان و دهقانان را بسیج کند. خاستگاه اجتماعی پایه گذاران النضال و اکثر سازمان‌های ناسیونالیستی، دهقانی وبه اشرافیت قبیله‌ای مرتبط است. این گفتمان از یک طرف به‌خاطر ساده سازی مسئله و و از طرف دیگر به‌خاطر بهره‌برداری‌اش از عنصر فرهنگ، توانسته سمپاتی توده روستایی وحاشیه نشین شهرها را کسب کند. مردم عرب چه در روستا و چه در شهر همچنان بافت عشیرهای خود را حفظ کرده‌اند. همین مسئله باعث سهولت فراگیری این گفتمان شده است.

نکته دیگری که باعث برجسته شدن النضال شد، تظاهرات سال ۲۰۰۵ بود که در ادبیات ناسیونالیستی عرب به انتفاضه (خیزش) ۲۰۰۵ معروف است. در این سال، بمب‌گذاری‌هایی اتفاق افتاد که مسئولیت آن را النضال به عهده گرفت. این اتفاق در واقع به‌نوعی نقطه عطفی در فراگیر شدن گفتار استقلال‌طلبانه بین عرب‌های اهواز محسوب می‌شود. بدین صورت که تا پیش از اتفاقات سال ۲۰۰۵، در شوشتر، رامهرمز، آبادان و سایر شهرها، عموم مردم، شناختی از به اصطلاح «آرمان استقلال» اهواز نداشتند و خود را شهروندان ایرانی تلقی می‌کردند اما بعد از بمبگذاری‌ها و پس از برخوردها و سرکوب‌های شدید امنیتی حکومت که اعدام‌های زیادی از مردم عرب را به دنبال داشت، توده مردم عرب به گفتمان ناسیونالیستی افراطی، اقبال بیشتری نشان دادند. پس از آن، حزب النضال به‌عنوان مسئول این بمب‌گذاری‌ها، حضور، مشروعیت و برجستگی بیشتری کسب کرد. بنابراین از یک سو عامل فرهنگی و از سوی دیگر متغیر سیاسی وهمچنین مسئله اجتماعی-اقتصادی و محرومیت توده عرب است که باعث می‌شود این جنبش و کل گفتار ناسیونالیستی عرب، محبوبیت بیشتری نسبت به گرایش رفرمیستی التضامن داشته باشد. عموما توده محروم از نظر روانشناسی هم گرایش وموضع رادیکال‌تر را اتخاذ می‌کنند. انسان محروم به وعده‌های روایت‌های رادیکال ناسیونالیستی گرایش بیشتری نشان می‌دهد چراکه پاسخگوی خشم و نفرت اوست.

■ در گفتمان سرزمینی و ناسیونالیستی این احزاب، بحث «اشغالگری» و حضور اشغالگرایانه سایر قوم‌ها پررنگ است. آیا در رابطه با خوزستان، اساسا این مفهوم، پایه مادی و تئوریک دارد؟

این گفتمان یک تئوری منسجم ندارد. ولی خُب هر گفتمان ناسیونالیستی، دیگری‌ساز است و غیریت‌سازی می‌کند. احزاب ناسیونالیستی اهوازی هم از این قاعده مستثنی نیستند. برای کسب مشروعیت بیشتر و بسیج گسترده‌تر، ناگزیرند که دست به این غیریت‌سازی حاد بزنند. در واقع این غیریت‌سازی رادیکال، شالوده این گفتمان است. اگر این دیگری‌سازی از این گفتمان گرفته شود، عملا چیزی از آن باقی نخواهد ماند. ناسیونالیست‌ها ناگزیرند که بر خلوص و یکدست بودن جامعه عرب پافشاری کنند. البته که در گذشته بافت جمعیتی شهرهایی همچون اهواز، فلاحیه (شادگان) و محمره (خرمشهر) عرب‌ بود، منتها طی روند مدرنیزاسیون، جوامع بومی و محلی، نه تنها در خوزستان بلکه در سرتاسر مناطق ایران همچون استان فارس و کرمان و دیگر مناطق ایران، در معرض این تغییر اساسی و تغییر بافت جمعیتی و طبقاتی قرار گرفتند. این مسئله منحصرا مربوط به فارس و عرب نبوده است. بحث اصلی به دولت مدرن و جوامع محلی برمی‌گردد.

احزاب ناسیونالیستی این مسئله را به شکل دیگری تفسیر می‌کنند و بحث را کاملا به تهاجم یک ملت بر ملت دیگر تقلیل می‌دهند. بحث، بحث دولت بود. حتی شهرهای فارس‌نشینی همچون شیراز نیز درگیر این مسئله شدند و زیست‌ جهان و بافت ماقبل مدرن خود را از دست دادند. همه این‌ها منجر به واکنش، نفرت و خشم علیه دولت مرکزگرای جدید شد که برای فهم دقیق تر وعمیق‌تر آن باید آنها را از منظر تحلیل‌های جامعه شناختی و از آن جمله تحلیل طبقاتی بررسی کرد.

اتفاقی که در خوزستان افتاد این بود که احزاب ناسیونالیست، تمام این ماجرا را به صورت قومی تفسیر کردند. بُعد طبقاتی و بُعد سیاسی به معنای روندها، روال‌ها و کردارهای دولت از جمله مدرنیزاسیون، بوروکراتیک کردن و صنعتی کردن در این گفتمان کاملا غایب است. لاجرم وقتی این دو عنصر در تحلیل غایب می‌شوند، آنچه باقی می‌ماند بحث انتزاعی تهاجم یک ملت علیه ملت دیگر است. از این روست که هر مهاجری را که وارد منطقه شود اشغال‌گر در نظر می‌گیرند. اگر به لحاظ تئوریک به این قضیه نظر افکنیم، بیشتر با این‌همانی سازی با مسئله فلسطین مواجه می‌شویم.

■ آیا اساسا مسئله فلسطین و موقعیت عرب‌های خوزستان قابل مقایسه هستند؟

کعبی: خیر. ولی مسئله این است که این احزاب این قیاس را در گفتمان‌شان عرضه کرده‌اند. از اصطلاحاتی که در فلسطین و در جنبش مقاومت فلسطین وجود داشت همچون اشغال‌گر، شهرک‌سازی و استیطان استفاده می‌کنند. توجه به این ادبیات بسیار مهم است و به ما آبشخورهای این گفتمان را نشان می‌دهد. از کلمه مستوطن (شهرک‌نشین) به جای کلمه اشغال‌گر و مهاجر استفاده می‌کنند. از شهرها و روستاهایی که جمعیت فارس در آن حضور داشته باشد با کلمه مستوطنه یاد می‌کنند.

■ آیا این گفتمان، ساده‌سازی مسئله‌ای نیست که می‌تواند تبعات خونباری به بار آورد؟

کعبی: طبیعتاً. نتیجه، تفرقه نژادی و اتنیکی در میان ساکنان منطقه است. این مسئله بازتولید فاشیسمی است که ادعای مبارزه علیه آن را دارد.