نشر نوگام در لندن برای نخستین بار «گورستان شیشه‌ای»، نوشته سرور کسمایی را به زبان فارسی منتشر کرده است.  این رمان، نخستین اثر سرور کسمایی است که در سال ۲۰۰۲ به فرانسوی منتشر شد و هشت سال بعد هم به قطع جیبی رسید.  نوگام در معرفی این کتاب می‌نویسد:

«کسمایی در این رمان با نقب به اساطیر ایرانی، رویارویی سنت و مدرنیته را به شکلی طنز‌آمیز به تصویر کشیده و با درکی انتقادی، “لایه‌های پنهان روح ایرانی” را در یکی از بزنگاه‌های تاریخ خود نشان داده است.»

یکی از لایه‌های پنهان روح ایرانی شایعه‌های فریب‌آمیز با پیامدهای سنگین اجتماعی و سیاسی است. در بین انواع این شایعات، دو شایعه تاریخ‌ساز بوده است. شایعه‌ای که فالگیرها و جن‌گیران در دوران صدارت امبرکبیر در مخالفت با واکسیناسیون آبله به راه انداختند و گفتند مایه‌کوبی سبب می‌شود که جن به بدن کودکان راه پیدا کند و شایعه دیده شدن تصویر خمینی در ماه در سال ۱۳۵۶ که مردم را به بام خانه‌ها کشاند و فریادهای الله اکبر آنان در شهر طنین‌انداز شد. شایعه اول در زمان صدارت امیرکبیر به کودک‌کشی انجامید و شایعه دوم به قیمت جان هزاران زندانی سیاسی و صدها هزار کشته و مجروح در جنگ ایران و عراق، مهاجرت‌های گسترده و تخریب زیست‌بوم ایران تمام شد.

 در «گورستان شیشه‌ای» هنگامی که مردم بر بام‌ها به آسمان چشم دوخته‌اند که شاید نقش منجی را بر ماه ببیند، ناگهان درمی‌یابند که زمین زیر پای آن‌ها دهن باز کرده است. گودال‌های سیاهی که زیر پای اهالی پایتخت پدیدار می‌شود، هر یک حامل معنایی برای یکی از هفت شخصیت رمان است.

بازنمایی هنری تجربه زیست انسان ایرانی 

لیزبت کوچومف، منتقد روزنامه سوئیسی لوتان می‌نویسد:

«سرور کسمایی رمانش را به فرم قناتی هزار شاخه پی ریخته است تا دوران‌های گوناگون (دهه‌‌های ۱۹۴۰-۱۹۵۰ و دهه ۱۹۸۰ میلادی)، زمان‌های مختلف (اسطوره‌ای، تاریخی، سیاسی) و شخصیت‌های متنوعی را که دلیلی برای دیدار با یکدیگر ندارند، با هم روبرو کند. چون کاوشگری در قلب هزارتویی پیچ‌درپیچ، خواننده با هر گامی که برمی‌دارد به وسعت سازوکار درونی رمان پی می‌برد و از تعادل این مجموعه به‌هم پیوسته به شگفت‌ می‌آید. تعادل زیر زمین، هرج‌ومرج روی زمین.»

سرور کسمایی: وظیفه ما این است که تجربه دردناک انقلاب ایران و رژیمی که از دل آن برآمد را بشناسانیم. برای شناساندن اما باید ابتدا خودمان آن را بشناسیم و برآمدن آن را ریشه‌یابی کنیم، گونه‌‌ای جدید از توتالیتاریسم دینی که در جای دیگری به این شکل تجربه نشده است. این تجربه اما تنها متعلق به حافظه جمعی نسل ما و ملت ما نیست بلکه باید جایگاه خود را در حافظه جمعی جهانیان نیز باز کند.

به یک معنا می‌توان گفت در یک ساختار هزارتوی، مهم‌ترین درونمایه «گورستان شیشه‌ای» بازنگری در تاریخ به عنوان یکی از مهم‌ترین گفتمان‌های «ادبیات تبعید» در فاصله بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۵ است. نویسنده تبعیدی در این دوره، بعد از سرکوب‌ها و کشتارهایی که در فاصله بین آغاز جنگ ایران و عراق و اعدام زندانیان سیاسی اتفاق افتاد و سرانجام به تثبیت حاکمیت انجامید، در سایه امنیت اجتماعی که با وجود تنگدستی و دشواری تامین معاش در غرب وجود داشت، به مغاک‌های هزارتوی تاریخی می‌اندیشید. «سنگ روی سنگ» نوشته غلامحسین ساعدی، «خسرو خوبان» نوشته رضا دانشور و رمان‌های «در سفر» و «در حضر» و «عروسی عباس خان» مهشید امیرشاهی از مهم‌ترین آثار ادبیات تبعید با تم «بازنگری»‌اند. این تم اکنون به سمت دادخواهی میل کرده است. با این‌حال این پرسش همچنان مطرح است: تجربه‌ انقلاب و تبعید در چه زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از روان جمعی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ما دست برده است؟ دریافت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ما، تا چه حد به «شناخت» نزدیک شده؟ سرور کسمایی می‌‌گوید:

سرور کسمایی
سرور کسمایی

«روایت انقلاب یکی از دستمایه‌‌های اصلی ادبیات تبعید در سه چهار دهه اخیر بوده است. چه شد که انقلاب ایران رخ داد و چرا این گونه رخ داد؟ بزنگاهی تاریخی که از فراز امیدها و آرزوهای بزرگ ما را به قعر سیاهی و تباهی رساند. درست است که ادبیات با ناخودآگاه نویسنده ارتباط دارد، اما نمی‌تواند تنها از خاطرات و احساسات بهره بگیرد. رمان نوشتن نیاز به شناخت و آگاهی دارد. یکی از ویژگی‌های زندگی در تبعید لمس تجربیات دیگران و بهره‌گیری از آن است. برای نمونه تاریخ معاصر آلمان را که مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم رایش سوم تنها دوازده سال عمر کرد، اما برای درک این‌که چگونه چنین اتفاقی توانست در دل اروپا روی بدهد، هزاران پژوهش و صدها رمان و ده‌ها فیلم ساخته شد. فاشیسم و هیتلریسم از جنبه‌های گوناگون مورد بررسی قرار گرفت، مکانیزم‌ توتالیتاریسم بازشناسانده شد. نمونه دیگر تجربه شوروی. بزنگاه‌های تاریخ روسیه از انقلاب اکتبر تا جنگ داخلی، از استالینیزم و گولاگ تا جنگ جهانی دوم و مبارزه با فاشیزم، از دوران جنگ سرد تا فروپاشی، همه و همه مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است تا به این پرسش پاسخ داده شود که چگونه ملت بزرگ روس زیر بار دشمن خارجی نرفت و در جنگ آن قهرمانی‌ها را از خود نشان داد، اما یوغ بردگی و بندگی داخلی را هفتاد سال گردن گرفت و سر خم کرد؟ در روسیه، پاسخ به این پرسش‌ها را در ادبیات باید جستجو کرد.»

سرور کسمایی: با قدرت گرفتن خمینی، تازه انقلاب اصلی شروع شد. کارزار سیاسی واقعی همان سه چهار سال اول بود، اما چون نادان و پراکنده بودیم، سریع تارومار شدیم.

کسمایی در ادامه یادآوری می‌کند که با توجه به تجربه‌های ملت‌های دیگر هنوز در «بازنمایی هنری تجربه زیست» انسان ایرانی راه درازی در پیش داریم:  

«وظیفه ما این است که تجربه دردناک انقلاب ایران و  رژیمی که از دل آن برآمد را بشناسانیم. برای شناساندن اما باید ابتدا خودمان آن را بشناسیم و برآمدن آن را ریشه‌یابی کنیم، گونه‌‌ای جدید از توتالیتاریسم دینی که در جای دیگری به این شکل تجربه نشده است. این تجربه اما تنها متعلق به حافظه جمعی نسل ما و ملت ما نیست بلکه باید جایگاه خود را در حافظه جمعی جهانیان نیز باز کند. اما دستاورد ما در این چهل سال چه بوده است؟ چقدر در این موضوع کار کرده‌ایم؟ چقدر در بازنمایی هنری تجربه زیست خودمان موفق بوده‌ایم؟ چقدر توانسته‌ایم آن را به حافظه جمعی مردم جهان منتقل کنیم؟ تنها می‌توانم بگویم که هنوز راه درازی در پیش داریم.»

شهرهای زیرمینی ایران به عنوان یک نماد فرهنگی

شهرهای زیرزمینی در ایران پیشینه‌ای دراز دارند: در روایت‌های اوستایی مربوط به ورجمکرد در وندیداد از شهر زیر زمینی جمشید سخن به میان آمده است. در روستایی در ترکیه شهری زیرزمینی در ۱۳ طبقه در عنق ۸۵ متری زمین یافت شد که ظرفیت سکونت ۳۰ هزار نفر را داشت. گفته می‌شود که درینکویو همان شهر زیرزمینی جم است که در چالش با اهورا برای مردگان ساخته شده. در ری، در پاسارگارد و شهر زیرزمینی کاریز در کیش از شهرهای زیرزمینی دیگری هم می‌توان سراغ گرفت. می‌دانیم که در دوران هاشمی رفنسجانی پروژه ساخت مترو با کمک مهندسان فرانسوی کلید خورد. در رمان «گورستان شیشه‌ای» مهندس جوانی که مسئولیت احداث مترو را به عهده دارد، به این فکر می‌افتد که از دالان‌های زیر زمین برای صرفه‌جویی در هزینه‌ها استفاده کند. برای درک نقشه این دالان‌ها او با باستان‌شناسی به نام میترا آشنا می‌شود و این رویدادها در زمانی اتفاق می‌افتد که محاکم شرع برقرار شده‌اند و متشرعان سرهایی را به اتهام افساد فی‌الارض بالای دار می‌برند و گورستان‌ها هر دم وسعت می‌یابند.  در این میان جمشید دست به کار می‌شود و قصد می‌کند مردم را از خشم خداوند در امان نگه دارد. به یک معنا احداث مترو، حفاری‌های باستان‌شناسی، پرونده‌ اداری یک شهید زنده، رئیس دایره مبارزه با منکرات عناصر داستان سرور کسمایی را تشکیل می‌دهند. همه این عناصر به گورستان شیشه‌ای و قطعه شهدا و به گور ۷۹۳ ختم می‌شوند، که بر بخشی از خرابه‌های باستانی بنا شده است.

ما این را هم می‌دانیم که شهر پاریس روی سردابی تاریک و مخوف قرار دارد. این سرداب، تونلی زیرزمینی است و چند صد کیلومتر طول دارد و با استخوان‌های شش میلیون نفر از ساکنان پیشین مزین شده است. نویسنده تبعیدی در یک موقعیت دشوار قرار دارد. نه می‌تواند خود را از تاریخ کشورش و گذشته‌اش رهایی دهد و نه می‌تواند از تأثیرات فرهنگی و کشور میزبان برکنار بماند. سرور کسمایی می‌گوید اندیشه نوشتن این رمان در روسیه در ذهن او شکل گرفت:

«انگیزه نوشتن این رمان نه در پاریس که در مسکو و بحبوحه پرسترویکا در سال ۱۹۸۷ برایم پیدا شد. خیابان‌های مسکو در آن سال بی‌شباهت به خیابان‌های تهران در ماه‌های آغازین انقلاب نبود. پس از تقریبا هفتاد سال، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی اندیشه و غیره… به فضای عمومی سرریز کرده بود. هر گوشه‌ جمعی ایستاده بود و بحث می‌کرد. این حال‌وهوا برای من اما تداعی‌گر تصویرها و خاطرات دیگری بود. گورستان شیشه‌ای همان جا کلید خورد.»

سرور کسمایی: چگونه بخش بزرگی از روشنفکران جامعه ما همه خوانده‌ها و دانسته‌های‌شان را در پستو گذاشتند و تسلیم خمینی و اسلام سیاسی‌اش شدند؟ کجای هویت این‌ها خدشه داشت؟ بسیاری از آن‌ها در خارج تحصیل کرده بودند، روسو و ولتر خوانده بودند. پس چگونه نظام تئوکراتیک ملایان را بازنشناختند؟ به گمان من هویت آن نسل را ملغمه‌ای از مدرنیته، گذشته باستانی و نگاه عارفانه به جهان و هستی ساخته بود.

و با این حال به گفته کسمایی آشنایی او با شهرهای زیرزمینی ایران به سال‌های کودکی او بازمی‌گردد:

«دوازده سال داشتم که پدرم کتاب نفیسی به نام “تهران قدیم” به من هدیه داد به زبان فرانسوی. این کتاب مقدمه کوتاهی در مورد خاستگاه قریه تهران داشت که شگفت‌انگیز بود. توضیح می‌داد که اهالی نخستین تهران در زیر زمین زندگی می‌کردند. خانه‌های این قریه در واقع دخمه‌هایی تاریک بود که از دور دیده نمی‌شد. علتش هم این بود که دشت تهران سر راه شهر باستانی ری قرار داشت و مورد تاخت‌وتاز دشمنان از همه سو بود. در واقع از همان سن دوازده سالگی، گذشته تاریخی و اساطیری تهران برای من جالب شد. پدرم که متوجه این موضوع شده بود، یک بار حتی مرا با خود به کتابخانه ملی برد تا جستجویی در مورد کتاب‌ها و مدارک تهران قدیم انجام بدهیم. البته سال‌ها طول کشید که تصویر تهران به این شکل بیانی رمانی پیدا کند.»

فروپاشی امنیت و هویت در سال‌های تحکیم جمهوری اسلامی

دامین وُدران، منتقد فرانسوی در نقد «گورستان شیشه‌ای» می‌نویسد:

«ویژگی منحصر به‌فرد نوشتار سرور کسمایی از آنجا نشات می‌گیرد که او لایه‌های مختلف فرهنگ خود را در تنش با یکدیگر قرار می‌دهد و زمان‌ها و سنت‌های گوناگون را در یک واحد فرهنگی یگانه گرد می‌آورد.»

و در ادامه به یکی از چالش‌های مهم دوران معاصر از مشروطه تا انقلاب بهمن اشاره می‌کند:

«بافت اجتماعی ایران در درجه اول در موقعیت پیچیده میان شیفتگی رمانتیک نسبت به اسطوره‌های “سکولار” و ظهور مدرنیته‌ در درون آن است که در نگاه اول از بیرون وارد می‌شود. نویسنده به گونه‌ای دیگر این چهان‌بینی را توصیف می‌کند و از مقابله سنت و مدرنیته به عنوان دو پدیده متضاد خودداری می‌کند و به جای آن به ظهور گونه‌ای فضای فرهنگی بینابینی اشاره می‌کند.»

 دوران پرتلاطم ۱۲۸۴- ۱۳۰۰ دوران جایگزینی فردگرایی سرمایه‌داری به جای پدرسالاری زمینداری است. در این دوران است که اندیشه‌های جدید اجتماعی – اقتصادی شکل می‌گیرد و روشنفکرانی پدیدار می‌شوند که اعمال و آمال طبقه نوپای متوسط را به بیان ادبی درمی‌آورند. در جست‌وجوی هویت و امنیت از مهم‌ترین درونمایه آثار در این دوره است. این جست‌وجو تا سال‌های ۱۳۲۰ ادامه می‌یابد و هنری‌ترین نمود خود را در رمان بوف کور صادق هدایت می‌یابد. با وقوع انقلاب هم هویت روشنفکری ایران آسیب می‌بیند و هم امنیت او سلب می‌شود. «گورستان شیشه‌ای» در یک معنای گسترده‌تر بیانگر این آسیب‌ها هم هست. سرور کسمایی درباره تجربه‌اش در دهه نخست انقلاب می‌گوید:

«نسل من نسلی بود ایده‌آلیست، آرزومند و بی‌تجربه. در نسل ما شور  جای شعور را گرفته بود. گرفتار نوعی سانتیمانتالیزم سیاسی بودیم. سودای آزادی، عدالت، دموکراسی در سر داشتیم و فکر می کردیم همه‌ چیز همان‌طور که دلخواه ماست پیش خواهد رفت. برحق بودن امید‌ها و  آرزوهای‌مان را ضامن آینده‌ای درخشان می‌دانستیم. نبود احزاب و گروه‌های سیاسی آزاد، نبود کارزار و کنش سیاسی علنی باعث شده بود به سازمان‌های مخفی روی بیاوریم که چیز زیادی ازشان نمی‌دانستیم، اما چون قدیسان می‌پرستیدیم‌شان. با قدرت گرفتن خمینی، تازه انقلاب اصلی شروع شد. کارزار سیاسی واقعی همان سه چهار سال اول بود، اما چون نادان و پراکنده بودیم، سریع تارومار شدیم.

نسل پیش از ما هم دست‌کمی از ما نداشت. آن‌ها هم با وجود تجربه و سن بیش‌تر، کم‌وبیش همین خصوصیات را دارا بودند. هنوز هم وقتی فکرش را می‌کنم، از خودم می‌پرسم چگونه بخش بزرگی از روشنفکران جامعه ما همه خوانده‌ها و دانسته‌های‌شان را در پستو گذاشتند و تسلیم خمینی و اسلام سیاسی‌اش شدند؟ کجای هویت این‌ها خدشه داشت؟ بسیاری از آن‌ها در خارج تحصیل کرده بودند، روسو و ولتر خوانده بودند. پس چگونه نظام تئوکراتیک ملایان را بازنشناختند؟ به گمان من هویت آن نسل را ملغمه‌ای از مدرنیته، گذشته باستانی و نگاه عارفانه به جهان و هستی ساخته بود.»

سرور کسمایی رمان‌نویس و مترجم از سال ۱۳۶۲ خورشیدی در فرانسه زندگی می‌کند. او که از دوران تحصیل در ایران زبان فرانسه را آموخته، نوشته‌های خود را به دو زبان فارسی و فرانسه منتشر می‌کند. رمان‌های «گورستان شیشه‌ای»، «دره عقاب‌ها، سرگذشت یک فرار» و «یک روز پیش از آخر زمان»  از آثار اوست. نشر باران همچنین رمان «شام آخر» نوشته سرور کسمایی را اخیراً منتشر کرده است.

تهیه کتاب