در واکنش به اخراج برخی استادان از دانشگاه‌ها، به‌تازگی عبدالحسین خسروپناه، معاون علوم انسانی و هنر در دانشگاه آزاد اسلامی، در گفت‌وگویی با خبرنگار ایلنا از بی‌سوادیِ دانشجویان و رکود علمیِ استادان دانشگاه گله کرده و از اخراج استادان دفاع کرده است. این نوشته نگاهی به اظهارات خسروپناه در آن گفت‌وگو است.

راست‌های دروغ

خسروپناه می‌گوید در ساختار آموزش عالی در ایران «تساهل است یعنی یک دکانی باز شده و هیأت علمی گرفته است… شخص هیأت علمی مدرک PHD  خود را گرفته، مقاله هم به چاپ رسانده و بعد هیأت علمی شده است اما طی پنج و ده سالی که هیأت علمی شده یک مقاله اضافه نکرده است. بنابراین باید با این افراد قطع همکاری شود».

این تکه به نظر می‌رسد جان‌مایه‌ی سخنان خسروپناه در این گفت‌وگو باشد و مابقیِ حرف‌های او در واقع پشتیبانی از این حرف است.

آنچه خسروپناه در اینجا می‌گوید در مجموع حرف راست و درستی است. گرچه در دانشگاه‌های بزرگ در ایران در هر گروهِ آموزشی ممکن است یکی-دو استاد از نظر علمی به‌روز باشند و به‌طورمرتب آثار ارزشمندی ارائه دهند اما اکثرِ استادان به کار تدریس اکتفا می‌کنند و کاری درخور در پژوهش انجام نمی‌دهند. راستش اکثرِ استادان دانشگاه در ایران در آن حد و اندازه توانمند نیستند که پژوهش‌هایی در تراز جهانی ارائه دهند و برخی هم ساعت‌های زیاد تدریس را مانع از این کار می‌دانند. هرچه از دانشگاه‌های مادر فاصله می‌گیریم وضع از این جهت بدتر می‌شود. همچنین وضع در علوم انسانی از علوم طبیعی و ریاضی بدتر است.

عبدالحسین خسروپناه، خود با ولایت‌‌مداری و بندبازی و تقلب طی مراحل کرده است.
عبدالحسین خسروپناه، خود با ولایت‌‌مداری و بندبازی و تقلب طی مراحل کرده است.

اما این فقط نیمی از حقیقت است که خسروپناه می‌گوید و نیمی از حقیقت را گفتن خود گونه‌ای دروغگویی است. یک دروغی که در سخن خسروپناه نهفته است اینجاست که آن قطع همکاری‌ها یا اخراج‌هایی که تاکنون انجام شده به هیچ روی به کار پژوهشی و به‌روز بودن ربطی نداشته است. برای نمونه، آرش اباذری از پژوهشگرانی بوده که از قضا کارهای خوبی در تراز جهانی انجام داده و پذیرش او در آی‌پی‌ام نیز به همین دلیل بوده است.

همچنین، بسی استادان هستند که با آنکه سال‌هاست کاری پژوهشی انجام نداده‌اند اما کسی به آنان کاری نداشته است. حتا از این بدتر، اینکه استادانی هستند که به‌علت چندین و چند منصب دولتی که دارند اصلاً وقت نمی‌کنند پژوهشی درخور انجام دهند. و نیز استادانی که کارهای پژوهشی‌شان یا کاملاً بی‌کیفیت است و یا در واقع خودشان انجام نداده‌اند بلکه بهره‌کشی از دانشجویان بوده است. دروغگویی خسروپناه در این است که هیچ‌یک از چنین واقعیت‌هایی را بیان نمی‌کند. (به این فهرست می‌توان فسادهای بسیار بیش‌تری افزود. تفصیل بیش‌تری درباره‌ی فسادهایی از این دست را در این نوشته ببینید.)

همچنین خسروپناه از چراها و علت‌ها چیزی نمی‌گوید. دانشگاه به‌علت مداخله‌های حکومتی و ایدئولوژیک به این روز افتاده است. البته از او انتظار نمی‌رود از چنین فسادهایی هم نامی ببَرد چراکه خود هم از این نمد قبایی دوخته است. جایگاهی که او در مدیریت در آموزش عالی به دست آورده آشکارا فسادآمیز بوده است. همچنین مدیریت او بر انجمن حکمت و فلسفه هم تباهی‌ها و فسادهای بسیاری در پی داشته است. از اینها گذشته، برخی از آثار او را حدود چهار سال پیش برخی از استادان فلسفه بررسی کردند و همه متفق‌القول بودند که این آثار از نظر پژوهشی هیچ ارزشی ندارند و پر از سرقت‌های ادبی هستند. (مروری بر نقدهایی که برخی استادان در ایران بر پژوهش و انتصاب و مدیریت خسروپناه دارند در این نوشته آمده است.)

انقلاب فرهنگی تداوم دارد

بر اساس آنچه گفتیم می‌شود دانست که حرف‌های خسروپناه در گفت‌وگوی اخیر حرف‌هایی سراپا سیاسی است و به هیچ روی دغدغه‌ی حقیقت ندارد. یعنی درباره‌ی حرف‌های خسروپناه اساساً نباید از راستی و درستی پرسید بلکه باید پرسید خسروپناه از این سخنان چه هدفی را دنبال می‌کند. او می‌توانست هدف خود را در همین یک جمله‌اش‌ خلاصه کند:‌ «هیات علمی زیادی را باید اخراج کنیم».

یک گمانه‌زنی این است که خسروپناه می‌خواهد زمینه را برای اخراج‌های بیش‌تر آماده کند. او دارد زمینه را برای تداوم انقلاب فرهنگی آماده می‌کند. گرچه نمی‌توان گفت انقلاب فرهنگی یک بار روی داده و تمام شده چراکه در سال‌های پس از انقلاب همواره کم‌وبیش تداوم داشته است، اما با این روی هر از چند گاهی لازم بوده در تنورِ آن بدمند تا مبادا وضع جوری پیش رود که اخراج استادان و پاکسازیِ دانشگاه ناممکن شود. در برهه‌ی کنونی نیز شاید حاکمیت لازم می‌بیند هشداری به دانشگاهیان بدهد که به کار خودشان سرگرم باشند، تا زمینه برای تصمیم‌گیری‌های حکومتی — برای مثال، رهبری آینده — فراهم باشد.

این بار اما خسروپناه اخراج‌ استادان را با توسل به علم و کار پژوهشی و استانداردهای جهانی توجیه می‌کند. شاید کسی بگوید این هم پیشرفتی (! ) است که قدرت حاکم ناگزیر است به مردم توضیح دهد و کار خود از این راه موجه و مدلل سازد! اما به هر روی نکته این است که حاکمیت می‌خواهد انقلاب و انقلاب فرهنگی همچنان زنده باشد و نه صرفاً رخدادی در گذشته. زین‌رو دانشگاه همواره در خطر است: پیش‌رویِ حاکمیت. اگر دانشگاهیان این نکته را در نظر داشته باشند آنگاه در نقدگری و مطالبه‌گری پیش‌دستی خواهند کرد. درباره‌ی ‌پدیده‌ی خسروپناه و جایگاه انتصابی و سیاسیِ او در آموزش عالی شوربختانه نقدها و مطالبه‌گری‌ها بسیار دیرهنگام و کم‌جان بود؛ دانشگاهیان اهمال‌کاری کردند و به‌موقع در مقابلِ این کژی نیاستادند و جانب عافیت را گرفتند طوری که او جای پای خود را محکم کرد (نقدی در این باره را در اینجا بخوانید). اخراج‌های اخیر را می‌توان پی‌آمدِ چنان اهمال‌کاری‌هایی دانست.