خبرها از افزایشِ سرقت‌های خشونت‌بار در ‌جای‌جای کشور می‌گویند. نمونه‌های «خفت‌گیری»های اخیر در تهران از جمله در بزرگ‌راه‌های آن زبانزد شده‌اند.

موردهای پربازتاب معمولا سرقت‌هایی هستند که توسطِ دوربین‌های مدار بسته و شهروندان ضبط شده و فیلمشان در شبکه‌های اجتماعی پخش شده است. گزارشِ پیش‌ رو از کردستان نشان می‌دهد که سرقت‌هایی به مراتب خشونت‌بارتر به دور از هر گونه دوربین و واکنش و نظاره‌ای در حال روی دادن است که خبرش معمولا از اجتماعِ محلی فراتر نمی‌رود و به مسئله و دغدغه‌ای عمومی تبدیل نمی‌شود. اما خبر از یک ازهم‌گسیختگی اجتماعی می‌دهد.

افزایشِ سرقت‌ها

چند روزِ پیش، یک سرقتِ مسلحانه در جاده روستای دیوه‌زناوِ سروآباد به آرامی و در سکوتِ اولِ صبح روی داد. حوالی ساعتِ ۶ صبح، چند سارقِ مسلح در جاده خاکی و خلوتِ روستای دیوه‌زناو منتظرِ یک طعمه می‌مانند. احتمالا از نیمه‌های شب آن‌جا منتظر بوده‌اند. انتظارشان تا مرزِ روشن شدنِ هوا طول می‌کشد. تا این که یک خودرو پژو پارس مدل ۹۵ از سمتِ روستا می‌آید. ماشین تنها یک سرنشین داشته. راهزن‌های مسلح او را با زور اسلحه پیاده می‌کنند. هم ماشین را از او می‌گیرند هم موبایلش و هم همه پول و متعلقاتی که با خود داشته. در این موردها تا مال‌باخته بخواهد اعلامِ سرقت کند، معمولا پلاکِ ماشین را عوض می‌کنند و در نزدیک‌ترین محلِ ممکن، آن را به صورتِ اوراقی می‌فروشند.

آمارهای رسمی می‌گویند از سال ۹۷ تاکنون تعدادِ سرقت‌های ثبت‌شده در ایران ۳۰ درصد افزایش یافته است. این نشانه‌ای است از حاکم شدنِ ناامنی بر زندگی‌ و فروپاشی پیوندها و عنصرهایی که شیرازه زندگی مدنی و شهری را تشکیل می‌دهند.

چند روز پس از آن، در روستای به‌ییله مریوان، در روزِ روشن یک سرقت دیگر اتفاق افتاد. داستان از این قرار بود: پیرِ مردی نزدیکی غروب خود را به روستا می‌رساند. درِ یک خانه را می‌زند و می‌گوید خسته و گرسنه است و مدتی است غذایی نخورده. اهالی خانه از روی ترحم او را به خانه می‌برند و به او غذا می‌دهند. پس از غذا پیرمرد پودری را از جیبش بیرون می‌آورد. به اهالی خانه می‌گوید این یک شربتِ نایاب و خوشمزه است. اگر ممکن است آن را با آب مخلوط کنید تا آن را با هم بخوریم. اهالی خانه به این کار مشکوک می‌شوند. تصمیم می‌گیرند تنها در صورتی از آن بنوشند که خودِ پیر مرد هم از آن استفاده کند. پیرِمرد برای رفعِ شکِ خانواده، کمی از آن را می‌نوشد. اهالی هم یکی پس از دیگری از شربت می‌خورند. پیرِمرد کمی بعد خود را به خواب می‌زند. سپس اهالی خانه هم به خواب می‌روند. شربتی که به آن‌ها داده بود، خواب‌آور بوده. در حالی که همه اهالی خانه در خواب بوده‌اند، پیرِمرد طلا و جواهرات، تبلت، پول و هر آن‌چه که به دستش رسیده را برده و از خانه خارج شده.

در همین روزها در خودِ شهر مریوان و در محله میانه‌ای‌ها چرخهای یک خودرو پژو ۴۰۵ شبانه دزدیده شد. همان شب در محله ترمینال قدیم لاستیک‌های یک پژو پارس دیگر هم دزدیده شد.

حدود یک ماه پیش، خانه‌ای در شهرک بهارستانِ مریوان به طور کامل تخلیه شد و چیزی از آن باقی نماند. حتی سیم‌های برق را بردند. دزدی کابل‌های مسی برقِ شهری هم رویه‌ای معمول است و به یکی از مشکلات اداره برق تبدیل شده است. خبرش آن‌قدر تکرار شده که دیگر حساسیتی برنمی‌انگیزد.

Ad placeholder

سایه مخاطره بر زندگی

این‌ها خبرهای عمده سرقت تنها در چند روز اخیر در مریوان و روستاهای اطرافِ آن بود.

این مورد هم که در همین هفته روی داد و منجر به مرگِ یک زنِ جوان شد، بسی دردناک است: مردی مستأجر شبانه از زنِ صاحب‌خانه‌اش می‌خواهد که تنها برای کمک به مداوای همسرش به طبقه پایین بیاید. همسرِ زنِ جوان آن شب در خانه نبوده. او هم به گمانِ این که همسرِ مستأجرش بیمار است برای کمک به او به طبقه پایین می‌رود. بلافاصله مردِ مستأجر در را بر روی او می‌بندد. تلاش‌های زنِ اسیر برای فرار بلافاصله شروع می‌شود و با زحمت خود را به پشتِ بام می‌رساند. اما مردِ مهاجم تا آن‌جا هم دنبالش می‌رود. زنِ وحشت‌زده به ناچار خود را از پشتِ بام می‌اندازد. اکنون در بیمارستانی در سنندج بستری است و وضع وخیمی دارد. هرچند مردِ مهاجم دستگیر شده اما هنوز دقیقا مشخص نیست که هدفش سرقت بوده یا تجاوزِ جنسی یا چیز دیگری.

همه این اتفاقات، زنگِ خطرها را برای اکثریتِ شهروندان به صدا درآورده. زندگی روزانه و شبانه هر چه بیشتر بوی ناامنی می‌دهد. آن‌هایی که پارکینگ ندارند هر شب با دلهره دزدیده شدن ماشین می‌خوابند. پدران و مادرانِ کودکان نگران کودکانشان هستند و دیگر کسی نمی‌تواند به همشهری‌هایش اعتماد کند.

فروپاشی و ازهم‌گسیختگی

صحبت از بحران‌های اجتماعی، اشاره به چیزِ دور از ذهنی نیست. بحران همین است.

آمارهای رسمی می‌گویند از سال ۹۷ تاکنون تعدادِ سرقت‌های ثبت‌شده در ایران ۳۰ درصد افزایش یافته است. این نشانه‌ای است از حاکم شدنِ ناامنی بر زندگی‌ و فروپاشی پیوندها و عنصرهایی که شیرازه زندگی مدنی و شهری را تشکیل می‌دهند. آنچه فرومی‌پاشد دربرگیرنده سطحی از اعتماد و خوش‌بینی‌، باور به کارکرد و رویه معمولِ زندگی، داشتنِ حداقل‌هایی از زندگی آبرومند و با عزت‌نفس، احساس سودمندی و مهم بودن و دوست داشته شدن است. بحران‌های عمیق و پیاپی اقتصادی در ایران، در کنارِ استبدادِ ولایی و مابه‌ازاهای فرهنگی و اجتماعیش چیزی از این عوامل باقی نگذاشته‌اند. چنین وضعیتی را می‌توان ازهم‌گسیختگی اجتماعی نامید، وضعیتی که در آن افراد تنها به واسطه نبرد بر سرِ قدرت و پول در مقامِ صورت‌های اجتماعی سازمان‌دهنده روابط به هم پیوند می‌خورند. پیوندهای اقتصادی، اخلاقی، سیاسی و فرهنگی‌ای که بتوانند همزیستی، مدارا، نوع‌دوستی و همبستگی را در جامعه ایجاد و تقویت کنند نابود شده‌اند و تخاصم و خشونت جای آن‌ها را گرفته است. یعنی وضعیتی بسیار شبیه به آن‌چه که میشائل هانکه در فیلم «زمانه گرگ» به تصویر می‌کشد. در این حالت انسان‌ها در کنار هم‌اند تا صرفا از یکدیگر بربایند، همدیگر را سرکوب کنند و جنگی بی‌امان را بر سر منافع علیه هم پیش برند.

Ad placeholder

Ad placeholder