در سال‌های اخیر همزمان با اوج‌گیری بحران‌های متعدد در جامعه ایران مقایسه‌ی میان دو حکومت پهلوی و جمهوری‌اسلامی بیش از گذشته رواج یافته است. این مقایسه هم در قالب بحث‌هایی در رسانه‌های جریان اصلی مطرح بوده است هم در گفت‌وگوهای عادی مردم. در جریان اعتراضات گسترده اخیر نیز تلاش‌هایی آگاهانه یا ناآگاهانه در کار بوده تا تعبیر «اشتباه/ افتضاح ۵۷» به جای انقلاب ۵۷ بنشیند تا به میانجی این جابجایی در نامگذاری ضرورت اصلاح «خطای تاریخی» سال ۵۷ یادآوری شود. فارغ از اینکه این دست مقایسه‌ها و نامگذاری‌ها تا چه حد دقیق و قابل اعتنا هستند، آنچه حایز اهمیت است تلقی‌ای است که پشت این مقایسه‌ها وجود دارد؛ تلقی ساده‌انگارانه‌ای که جهان را به دوگانه‌های کلی نور و ظلمت و اهورا و اهریمن تقسیم می‌کند و می‌خواهد از بد بودن جمهوری اسلامی، خوب بودن حکومت پهلوی را نتیجه بگیرد.

بحث کردن بر سر بدیهیات، از جمله اینکه بد بودن یک چیز باعث خوب بودن چیز دیگر نمی‌شود، بی‌فایده است، اما نکته حایز اهمیت این است که همین تلقی که در پی ساختن دوگانه‌ای جعلی است از قضا در از دست رفتن امکان‌های انقلاب بهمن نقش داشت. این تلقی در آن برهه در شکل «دیو چو بیرون رود فرشته درآید» نمود داشت و همین دوگانه جعلی دوباره می‌خواهد دیوی دیگر را از ایران بیرون کند و فرشته‌ای دیگر را به ایران بازگرداند. فقدان چشم‌اندازی روشن از آینده یکی از محدودیت‌های خیزش سراسری مردم در چند ماه اخیر بوده است اما به نظر می‌رسد هرچه پیش آمده‌ایم نشانه‌هایی هرچند محو از شکل‌گیری چشم‌انداز در افق دیده می‌شود. بر اساس آنچه در سال‌های اخیر و به خصوص در اعتراضات این چند ماه در جامعه ایران جریان داشته می‌توان گفت جامعه تا حدودی به سطحی فراتر از دوگانه‌‌های سیاه و سفید رسیده و با نگاه به تجربه‌های پیشین به ترسیم چشم‌انداز آینده خواهد پرداخت.

احضار گذشته

احتمالا این تجربه مشترک افراد مسن‌تر جامعه ایران است که دست‌کم یک‌بار با این پرسش مواجه شده‌‌اند که چرا انقلاب کردید؟ یا صریح‌تر اینکه: «چرا گند زیدید و تاوان گندتان را ما باید بدهیم؟» این پرسش و طعنه فقط حاصل فاجعه‌بار بودن حکومت برآمده از انقلاب ۵۷ نیست بلکه رد جعلیات تبلیغ شده توسط رسانه‌های جریان اصلی هم در آن دیده می‌شود. در پرسش «چرا انقلاب کردید؟» این پیش‌فرض نهفته که «خوشی زده بود زیر دلتان» و «خیال خوشی» همان چیزی است که توسط رسانه‌ها جعل شده است.

ناگفته پیداست که هر انقلابی در پس‌زمینه‌ای تاریخی و اجتماعی رخ می‌دهد. اگر در ایرانِ امروز انقلابی رخ بدهد یک سوی ماجرا به چهار دهه عملکرد فاجعه‌بار حکومت فعلی مربوط است که زمینه‌های عینی انقلاب را در جامعه شکل داده است. در مورد انقلاب بهمن ۵۷ هم همین موضوع صدق می‌کند. نمی‌توان یک انقلاب را از بستر تاریخی و اجتماعی‌اش جدا کرد و از سوژه‌های انقلاب پرسید «چرا انقلاب کردید؟». جنبش‌ها و انقلاب‌ها در خلاء شکل نمی‌گیرند. انقلاب و سوژه‌هایش محصول شرایط تاریخی و اجتماعی زمانه‌اند و پرسش درست‌ این است که جامعه ایران در سال ۵۷ چه وضعیتی داشت که در آن انقلاب رخ داد. این پرسش به جای انتقام گرفتن از گذشته یا تحقیر انقلابیونِ گذشته به بازخوانی انتقادی تاریخ دعوت می‌کند. در وضعیت انقلابی، اهمیت تاریخ دوچندان به نمایش درمی‌آید؛ هم خواندنش و هم نوشتن‌اش. تاریخی که امروز نوشته می‌شود ریشه در گذشته‌ای دارد که به امروز احضار شده است.

گذشته تاریخی و گذشته ارتجاعی

گذشته به پایان نرسیده و امکان‌های محقق‌نشده‌اش نه پشت سر که پیش رو قرار دارد. سارتر در تعبیری می‌گوید که حرکت در زمان شبیه به این است که در ارابه‌ای نشسته‌ایم و ارابه حرکت می‌کند اما نگاه ما به جایی دوخته شده که از آن حرکت کرده‌ایم نه به جایی که قرار است به آن برسیم و نه حتی به دو طرف مسیر حرکت. درواقع ما با نگاه به گذشته به پیش می‌رویم. انقلاب یا به تعبیری سیاست، آینده را با نگاهی به پس می‌سازد. سیاستِ مردمی و رهایی‌بخش نه تنها می‌خواهد امروز را بسازد بلکه می‌خواهد دیروز را هم نجات دهد. از همین‌رو است که تمام امکان‌های تاریخی که در گذشته می‌توانستند محقق شوند و نشدند پیش روی ما قرار دارد.

بیش از چهار دهه از انقلاب بهمن و بیش از یک قرن از انقلاب مشروطه می‌گذرد اما مسایل و درونمایه‌های هر دوی آنها هنوز بخشی مهم از مسایل امروز ما هستند. به میانجی سیاستِ مردمی تکه‌هایی از گذشته احضار و معاصر می‌شوند حتی در قالب شعارها و سرودها و نمادها. از این‌روست که هنوز سرود «خون ارغوان‌ها» توسط معترضین امروزی خوانده می‌شود و در آخرین مورد زندانیان سیاسی زندان قرچک دعوت به خواندن این سرود در شب یلدا می‌کنند یا «از خون جوانان وطن…» عارف قزوینی که مربوط به انقلاب مشروطه است هنوز بازخوانی می‌شود.

چشم‌انداز آینده بر اساس همین نگاه تاریخی شکل می‌گیرد. نگاهی که در پی لحظات رهایی‌بخش گذشته است تا با اتکا به آنها آینده را شکل دهد. با سیاست است که نام تمام مردگان تاریخ دوباره به یاد آورده می‌شود. عزت‌ ابراهیم‌نژاد پیش از آنکه در تیرماه ۱۳۷۸کشته شود در شعری خطاب به آیندگان گفته بود «ما را به خاطر بیاور». سیاست به یاد آوردن است؛ به یاد آوردن همه حذف‌شدگان و کشته‌شدگان و محکومان، و نیز همه حاکمان و قاتلان و مستبدان. پس مسئله این نیست که شاه قاجار بهتر بود یا شاه پهلوی یا رهبر جمهوری اسلامی. آنها و دیگر حاکمان و شاهان پیشین‌شان عاملان و وارثان استبدادی کهنه بوده‌اند. پس برخلاف این جعل بزرگ که می‌گوید «آنها که امروز انقلاب می‌کنند اشتباه انقلابیون قبلی را پاک می‌کنند» باید گفت هر انقلاب رهایی‌بخشی در آینده در تداوم انقلاب‌های رهایی‌بخش گذشته رخ می‌دهد.

در آخر می‌توان پرسید آیا حرکتی برخلاف چیزی که سارتر گفته بود ممکن است؟ او گفته بود حرکت در زمان یعنی با نگاهی به گذشته پیش رفتن اما عکس این حالت چگونه است؟ یعنی آیا امکان دارد که به پیش بنگریم و به عقب حرکت کنیم؟ به عبارتی آیا می‌توان نوید چشم‌اندازی در آینده را داد و به جای حرکت به سمت جلو به عقب بازگردیم؟ این همان حرکت در مسیری است که امروز جریان ارتجاعی گذشته‌گرا تصویر می‌کند با این ادعا که «شاه خوب بود» و باید به دوران پیش از انقلاب بازگردیم و حکومت موروثی دیگری برپا کنیم و به تعبیری دیوی دیگر را بیرون کنیم و فرشته‌ای جدید را جایگزینش کنیم.

Ad placeholder