با آغاز ماه محرم در ایران، هیأت‌های عزاداری، بی‌هیچ نظم و نظارتی خیابان‌ها را مسدود می‌‌کنند و با انواع طبل و سنج و دیگر آلات و ادوات پخش موسیقی، تا نیمه‌های شب، شهرهای کوچک و بزرگ را آکنده از اصواتی می‌کنند که بعضاً شباهتی به هیچ نوع موسیقی مانند مارش عزا، موسیقی حماسی و حتی موسیقی سوگ و مرثیه هم ندارد. اما درست از همین زمان تا دو ماه بعد، یعنی تا پایان ماه صفر، کار و حرفه‌ی نوازندگان و موزیسین‌ها، به‌کل تعطیل می‌شود. با این حال این دو ماه بیکاری، تنها مرارت و محدودیت در حرفه‌ی نوازندگی و مشاغل مربوط به موسیقی در ایران نیست. نوازندگان و موزیسین‌های حرفه‌ای در این کشور با مشکلات و مشقات عدیده‌ای دست­وپنجه نرم می­کنند که در این گزارش به برخی از مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌کنیم.

 در تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران، انواع تالارها، باغ-رستوران­ها، هتل‌ها، کافه‌ها و سفره‌خانه‌ها با درجات مختلف گردشگری هستند که اغلب روزهای سال، غیر محرم و صفر و روزهای شهادت و… از آن‌ها صدای موسیقی زنده به‌صورت سولو‌نوازی پیانو و گیتار یا بند نوازندگان- معمولاً کیبورد، سنتور، ویولون و یک ساز کوبه‌ای مانند تمپو یا تومبا- به‌گوش می‌رسد.

 در قسمتی خلوت از لابی‌ها یا گوشه‌ای تاریک در کافه‌ها یا روی صحنه‌ای کوچک در تالارها، نوازندگانی را می‌بینیم که با صورت‌های سرخ و لب‌های خندان، نهایت سعی‌شان را در رضایتمندی و خوشحال نگاه‌ داشتن مشتریان انجام می‌دهند و بعضاً بی‌وقفه بیشتر از یک ساعت ایستاده و نشسته ساز می‌زنند. اما وقتی پای صحبت و درد دلشان می‌نشینی، می‌بینی که پشت این صورت‌های به‌سیلی سرخ و چهره‌های به‌ظاهر خندان، انسان‌های خسته‌ و رنگ‌پریده‌ای هستند که خستگی و رنگ زرد رخسارشان، نه از بی‌وقفه ساز زدن، که از ساز ناکوک زمانه‌ای‌ست که نه قدرشان را می‌داند و نه برای زحماتشان در این اوضاع سخت اقتصادی اجر و مزدی می‌شناسد.

 شایان، نوازنده‌ی کیبورد در یکی از رستوران‌های درجه یک اطراف تهران می‌گوید:

 روزی دو بار با این سازم، مسافتی طولانی را تا اینجا طی می‌کنم. یک‌بار ساعت دوازده ظهر راه می‌افتم تا یک بعدازظهر اینجا باشم، تا ساعت چهار بعدازظهر و دوباره ساعت هفت غروب راه می‌افتم تا ساعت هشت‌ونیم روی صحنه باشم و تا نیمه‌های‌شب، با چیزی کمتر از ۱۰ دقیقه استراحت بین پارت‌های یک ساعته، ساز می‌زنم و دستمزدم روزی ۶۰۰ هزار تومان است که مدیر رستوران مبلغی را هم بابت شام و ناهار از آن کم می‌کند و درمجموع درآمدم در ماه چیزی در حدود ۱۲، ۱۳ میلیون می‌شود که بیشتر از دو میلیون آن هم هزینه‌ی ایاب‌وذهاب می‌شود و هر روز هفته، بی‌هیچ مرخصی، با حال خوش یا ناخوش باید بیایم و ساز بزنم.

وقتی پای صحبت و درد دل نوازندگان می‌نشینی، می‌بینی که پشت این صورت‌های به‌سیلی سرخ و چهره‌های به‌ظاهر خندان، انسان‌های خسته‌ و رنگ‌پریده‌ای هستند که خستگی و رنگ زرد رخسارشان، نه از بی‌وقفه ساز زدن، که از ساز ناکوک زمانه‌ای‌ست که نه قدرشان را می‌داند و نه برای زحماتشان در این اوضاع سخت اقتصادی اجر و مزدی می‌شناسد.

از او می‌پرسم چرا رستوران یا تالار نزدیک‌تری را برای کار انتخاب نمی‌کند. می‌گوید:

تالارها که اکثراً خالی و درحال ورشکستگی‌اند، به‌خاطر هزینه‌های بالا، دیگر هر جور مراسم جشن و عروسی خیلی کم شده و تالارها هم برای کمتر کردن هزینه‌هایشان اصلاً کیبورد نمی‌خواهند با یک خواننده و موسیقی پلی‌بک سر و ته قضیه را هم می‌آورند. رستوران درجه یک هم که اجازه‌ی کیبورد داشته باشد کم است و دست هم زیاد شده. اگر به دستمزد کم اعتراض کنم، مدیر رستوران صاف‌وپوست‌کنده می‌گوید: بفرما! خیلی‌ها حاضرند که بیایند و جایت ساز بزنند. البته بیشترشان نوازندگان آماتوری هستند که یکی-دو سال چند ملودی و چندتا کورد یاد گرفته‌اند و اصلاً خیلی وقت‌ها پلی‌بک می‌کنند. ولی برای مدیر رستوران چه فرقی می‌کند؟ مردم فقط می‌خواهند یک‌جور آهنگ شاد بشنوند و ساعتی خوش باشند. دیگر اینکه نوازنده درست بزند یا نزند یا اصلاً از روی حافظه‌ی دستگاه موسیقی پخش کند، برایش چه فرقی می‌کند؟   

 با همه‌گیری ویروس کرونا اقتصاد تالارها تحت فشار قرار گرفت و بعد از همه‌گیری هم رفتار مردم به دلیل مشکلات معیشتی تغییر کرد. خسرو ابراهیمی‌نیا، عضو هیئت مدیره اتحادیه تالارهای پذیرایی پیش از این اعلام کرده بود که فرهنگ برگزاری مراسم در تالارها در ایران تغییر کرده است، چنانکه در این سال‌ها حدود ۵۰ درصد تالارهای پذیرایی تعطیل شدند و در مجموع اقبال به تالارها کمتر شده و بسیاری از آن‌ها بدون مشتری مانده‌اند. بر همین اساس از ۵۰۰ تالاری که در تهران دایر بود کمتر از ۲۰۰ تالار باقی مانده است. منصور، نوازنده‌ی کهنه‌کار سنتور نیز گلایه‌های مشابه‌ای دارد. می‌گوید:

 من چیزی بیشتر از ۱۵ سال است که ساز می‌زنم، ولی کسی که تنها چند ملودی شاد را از بر کرده و نه ردیف می‌داند و نه حتی ریتم می‌آید و با دستمزدهای پایین کار ما را کساد می‌کند. برای مردم هم فرقی نمی‌کند، بیشترشان فرق موسیقی خوب و بد را تشخیص نمی‌دهند. چون از ابتدا، از کودکی، در مدارس یا هنرستان‌ها یا اصلاً در جامعه، ما چیزی به‌نام موسیقی نداریم و موسیقی برای مردم ما چیزی در همان حد تفریح و سرگرمی و به‌تعبیر ملایان عیاشی­ست. این‌طور هست که کسی با سواد بسیار کم موسیقایی می‌آید و با دستمزدهای پایین‌تر جای ما را در دفاتر عقد یا تالارها و باغ-رستوران‌ها می‌گیرد.

 موسیقی در ایران نمی‌‌توان شغل به حساب آورد: یک روز هست، یک روز نیست. گاهی کافه‌ها و کنسرت‌ها مجاز می‌شوند، بعد یک روز بلند می‌شوی، می‌بینی همه‌چیز غیر مجاز شده. تازه جاهایی که به‌اصطلاح مجاز می‌شود یک‌دفعه از اماکن یا جاهای دیگری که اصلاً معلوم نیست کجاست می‌آیند و کارت را تعطیل می‌کنند         

 پیمان، نوازنده‌ی گیتار در یکی از کافه‌های نه‌چندان معروف تهران است که هفته‌ای سه روز در کافه ساز می‌زند. می‌گوید:

 کلاً موسیقی در ایران نمی‌تواند شغل محسوب شود، یک روز هست، یک روز نیست. گاهی کافه‌ها و کنسرت‌ها مجاز می‌شوند، بعد یک روز بلند می‌شوی، می‌بینی همه‌چیز غیر مجاز شده. تازه جاهایی که به‌اصطلاح مجاز می‌شود یک‌دفعه از اماکن یا جاهای دیگری که اصلاً معلوم نیست کجاست می‌آیند و کارت را تعطیل می‌کنند و بعضی اوقات سازت را هم می‌برند. اصولاً نوازندگان در ایران مظلوم‌ترین اقشار هستند، همیشه پیک پیکان مهاجمان متوجه ماست. اول از همه سراغ ما می‌آیند، سازت را می‌شکنند یا اگر خوش شانس باشی توقیف می‌کنند. دستمزد نوازندگان از تمام موزیسین‌ها کمتر است، خواننده‌ها دست‌کم سه برابر ما برای هر برنامه یا کنسرت پول می‌گیرند. آهنگسازها و تنظیم‌کنندگان هم که جای خود را دارند، اصلاً با دستمزد ما قابل مقایسه نیست و اغلب هم کارهای کپی و کاورشده تحویل می‌دهند. ولی ما اول تا آخر برنامه می‌ایستیم و ساز می‌زنیم و آخر کمتر از همه نصیب ما می‌شود و علاوه بر این، امنیت شغلی هم نداریم.   

 نبود امنیت شغلی، بالاترین دغدغه‌ی کار نوازندگی در ایران است. پیمان در این‌باره می‌گوید:

 شغل ما هیچ آینده‌ای ندارد. نه پیشرفتی، نه مزایایی، نه تقدیری و نه حتی بیمه‌ی درمانی مناسب. اگر اتفاقی برای من بیافتد و دستم یا انگشتم بشکند دست‌کم تا یک سال بیکار می‌شوم بی‌هیچ بیمه و خدمات درمانی.  اکثر نوازندگان از هیچ نوع بیمه‌ای برخوردار نیستند. پیش از این بعضی از نوازندگان می‌توانستند با فرستادن نمونه کار خود برای خانه‌ی موسیقی، از بیمه‌ی صندوق اعتباری هنر استفاده کنند، اما اخیراً خانه‌ی موسیقی و صندوق هنر، تنها معرفی‌نامه از آموزشگاه را قبول می‌کنند. خُب خیلی‌ها مثل من در آموزشگاه تدریس نمی‌کنند، چون آموزشگاه‌ها خودشان اکثراً در حال ورشکستگی‌اند و هنرآموز ندارند که آن هم البته دلایل خودش را دارد. مثل مافیا، شبکه‌های اجتماعی و… مدیر آموزشگاه به من می‌گوید: باشه، معرفی‌نامه می‌دهم، اما تو باید هنرآموزان خودت را به آموزشگاه من بیاوری و دست‌کم ۵۰ درصد از درآمدت را به ما بدهی.

در مجموع، نبود امنیت شغلی به‌دلیل بی‌نظمی و بی‌توجهی نهادهای مسئول در سازمان‌دهی اقتصادی و رتبه‌بندی هنری در حرفه‌ی نوازندگی، دستمزد پایین و نبود امکانات بیمه‌ای فراگیر برای نوازندگان، از عمده دلایلی‌اند که روزبه‌روز نوازندگان حرفه‌ای و هنرمند را از صحنه‌های هنری و نوازندگی دور و دورتر می‌سازد.

 در کنار این، تعطیلی‌های بلندمدت و گاه‌وبی‌گاه از یک‌طرف و از طرف دیگر، روزها و ساعت‌ها کار متوالی و بی‌وقفه، بی‌هیچ روز تعطیل در ایام هفته یا حتی ماه و با استراحت‌های کوتاه بعد از پارت‌های طولانی نوازندگی، از مشکلاتی هستند که این هنر گرانمایه را که گاهی عمری صرف آن می‌شود به مشقتی بی‌جیره‌مواجب و گاه مأیوس‌کننده تبدیل می‌‌کند؛ خسته و مأیوس از جامعه، از شنوندگان و مخاطبان و حتی از همکاران.