• «حتی اون نخ آویزون آخر لباسو هم تحمل نمیکنن. ما بعد این که لباسو کامل دوختیم تازه باید دونه دونه بگردیم نخ‌های اضافی آخر کار را از بین ببریم.»
• «اینا روزانه به ما پول میدن اصلا حقوق ماهیانه نداریم. اگه روزی هم مریض بشیم یا نتونیم سر کار بیاییم خبری از پول نیست.»
• «من خبر دارم این چیزی که ما داریم میدوزیم براشون کلا ۱۵۰ تومان بیشر هزینه نمیبره. پول ما که روزی ۲۰۰ تا ۳۰۰ تومنه. ولی همونو میدن بازار دونه‌ای ۳۲۰ تومان».
این روایت‌های مشابه، سخنان سه زن کارگر خیاط در یک کارگاه بزرگ تولید لباس در محمدشهر کرج است. آنان که به صورت روزمزد کار می‌کنند و حقوقشان بین ۵ تا ۹ میلیون تومان در ماه است.

زحمت کار

 برای همین حقوق پایین، روزانه بیشتر از هشت ساعت در روز پشت چرخ‌های خیاطی و زیر نظارت بالاسری‌هایشان کار می‌کنند. کار می‌کنند و همزمان صدای گوش‌خراش صدها چرخ‌ خیاطی خود و همکارانشان را تحمل می‌کنند. اینان بخش نادیده‌گرفته و فراموش‌‌شده صنعت پوشاک هستند، همان‌هایی که بار زحمت این صنعت را به دوش می‌کشند و خود بهره‌ای از آن نمی‌برند. سهمشان از این صنعت کمردرد است و آرتروز گردن و بیگانگی شغلی.

با لباس‌هایی یکدست و انضباط کاری خاصی در ردیف‌هایی موازی می‌نشینند و می‌دوزند و می‌دوزند. اغلب کارگاه‌ها این زنان را وادار به پوشش اجباری در محیط کار می‌کنند. پوششی که به شدت برای این زنان کارگر آزاردهنده و دست و پا گیر است. مقنعه‌ها بسیار گرمند و جلو نفوذ هوا به بدن را می‌گیرند. مردان هم در بیشتر این کارگاه‌ها حضور دارند. اما تعدادشان به نسبت زنان کمتر است.

برای یک مرد در مقام نان‌آور یک خانواده حقوق زیر ۱۰ میلیون تومان در جوار یک کلان‌شهر بسیار گران، کفاف نمی‌دهد. برای زنان هم این پول کافی نیست و هیچ تناسبی با میزان زحمتشان ندارد. اما بازار کار برای مردها فرصتهای کاری بیشتری دارد. آن‌ها گزینه‌های دیگری هم دارند که می‌توانند امتحان کنند. اما فرصت‌های شغلی زنان به شدت محدود است. معمولا وقتی به چنین شغلی وارد می‌شوند سعی می‌کنند بمانند و تحمل کنند. کارفرماها هم این را می‌دانند و از آن به نفع خود بهره‌برداری می‌کنند.

مهاجران بی‌نوا

کرج و شهرهای اطراف آن معمولا محل سکونت نیروی کار مهاجری است که از سرتاسر ایران در آن‌جا ساکن شده‌اند. تمرکز کارگاه‌ها و کارخانه‌های مختلف در این منطقه مشوق اصلی این نوع مهاجرتها است. مردان مهاجر معمولا در شغل‌های تولید صنعتی، نگهبانی، کارگری ساختمانی و رانندگی مشغول می‌شوند. زنان اما معمولا در شغل‌های دوزندگی، پرستاری از کودکان و بیماران و آشپزی فعالیت می‌کنند.

طبق آمارهای رسمی وزارت صمت، بیشتر از ۲ میلیون نفر در صنعت پوشاک کشور مشغول به کارند. این جمعیت بیشتر از ۲ میلیونی در حداقل ۱۰۰ هزار واحد تولیدی پوشاک مشغول به کارند. ارزش صادرات تولید پوشاک در ایران، در سال‌های رونقش ۱۱ میلیارد دلار برآورد شده که حدود یک درصد کل بازار مصرف پوشاک جهان را تشکیل می‌دهد.

زنان شاغل در صنعت پوشاک کشور، جمعیتی میلیونی دارند که بیشتر آن‌ها هم در کلان‌شهر تهران و اطراف آن کار می‌کنند.

کارگران زن صنایع پوشاک، نمونه‌ی بارز وضع بی‌ثبات‌کاران در ایران
از دستِ فرودستان به تنِ فرادستان. چه بسا نمی‌توانند لباسی را بخرند که خودشان دوخته‌اند.

یک زن خیاط اگر به صورت شخصی کار کند ممکن است درآمد بیشتری داشته باشد. یا اگر خیاطی حرفه‌ای و مشهور باشد و با شبکه طراحان لباس در ارتباط باشد می‌تواند وضعیت مالی خوبی داشته باشد. اما موضوع این است که تعداد چنین خیاط‌هایی با موقعیت مناسب به نسبت جمعیت شاغل در این صنعت، بسیار اندک است. برای همه امکان خیاط حرفه‌ای شدن وجود ندارد. اکثریت با توجه به وضعیت زندگی و دیگر مسئولیت‌هایی که دارند تنها می‌توانند در حد متوسط مهارت کسب کنند.

 تعداد این دسته از بی‌ثبات‌کاران بسیار بیشتر از آنی است که از گزارش‌های رسمی و رسانه‌های داخلی مجاز بتوان بیرون آورد.  آمار رسمی اغلب بخش‌های بزرگی را در جدول خود جای نمی‌دهد، مثلا آن‌هایی که بیمه نمی‌شوند یا در کارگاه‌های کوچک و دورافتاده کار می‌کنند، در این صنعت به شمار نمی‌آیند. جز چندین کارخانه و کارگاه مشخص، بقیه را در زمره شغل‌های خانگی طبقه‌بندی می‌کنند، در حالی که طبق آمار رسمی، سهم همین «مشاغل خانگی» در اقتصاد کشور ۴ تا ۶ درصد است. بیشتر از ۳ میلیون نفر به طور رسمی تولیدکننده محصولاتی هستند که حاصل کارشان در طبقه‌بندی‌های دولتی، جزو محصولات شغلی خانگی به حساب می‌آید.

تعداد بی‌ثبات‌کاران شاغل در بخش پوشاک بسیار بیشتر از آنی است که از گزارش‌های رسمی و رسانه‌های داخلی مجاز بتوان بیرون آورد. آمار رسمی اغلب بخش‌های بزرگی را در جدول خود جای نمی‌دهد، مثلا آن‌هایی که بیمه نمی‌شوند یا در کارگاه‌های کوچک و دورافتاده کار می‌کنند، در این صنعت به شمار نمی‌آیند.

چه در حیطه رسمی و کارخانه‌ای و چه در حوزه شغل‌های خانگی، زنان سهم اصلی در تولید را دارند. از میان جمعت میلیونی زنان شاغل در ایران، تنها ۷۳۵ نفر به عنوان مدیرعامل و ۲ هزار و ۳۰۰ نفر هم عضو هیئت‌مدیره در شرکت‌های دانش‌بنیان هستند. بقیه اغلب به عنوان کارگر مزدی مشغول به کار هستند.

آمار رسمی، ارقامی گمراه‌کننده و غیرقابل اعتماد  ارائه می‌دهند. برای مثال داده‌های جمعیت‌شناسانه مرکز آمار می‌گویند ۸۷ درصد زنان بالای ۱۰ سال در ایران از لحاظ اقتصادی «غیرفعال» محسوب می‌شوند. هر ساله زیر فشارهای معیشتی به خانوارها، زنان بیشتری در ایران وادار به کار کردن و کسب درآمد می‌شوند، درحالی که طبق ادعای آمار رسمی، تعداد زنان خانه‌دار از سال ۹۵ تا ۱۴۰۰، یک میلیون نفر بیشتر شده است.

یکی از دلایل نادرست بودن این آمار، اظهارهای اشتباه خود زنان هنگام مراجعه آمارگیرها است. به ویژه زنانی که به صورت شیفتی یا به صورت خویش‌فرمایی مشغول فعالیت‌اند، همچنان خود را خانه‌دار می‌دانند و با همین عنوان هم خود را معرفی می‌کنند. حتی زنانی که هم که طلاق گرفته‌اند یا همسرانشان فوت کرده‌اند و خودشان سرپرست خانوارند، خود را خانه‌دار می‌دانند.

طبق گفته‌های جمعیت‌شناسان کشور، دلیل دیگر این آمار ناهمخوان می‌تواند به خاطر ترس از مالیات باشد. زنانی که شاغلند، تمایلی ندارند خود را به عنوان نیروی کار به مراجع رسمی معرفی کنند تا مبادا مالیاتی بر درآمد آن‌ها وضع شود. زنان خیاط لباس‌هایی می‌دوزند که اغلب خودشان نمی‌توانند همین‌ محصول کارشان را در بازار بخرند. آن‌های اغلب برای «از ما بهتران» می‌دوزند. حجم بزرگی از لباس‌هایی که روانه بازار  می‌شوند و بعضی از آنها با قیمت‌های چند میلیونی فروخته می‌شوند، محصول دست‌های زحمتکش همین زنانی است که خودشان کمتر می‌توانند محصول کارشان را بپوشند.

بیشتر بخوانید