فائزه بهارلو

فائزه بهارلو در سال ۱۳۶۷ در شهر اهواز به دنیا آمد. او فارغ‌التحصیل کارشناسی نقاشی از دانشگاه هنر اصفهان و کارشناسی ارشد تصویرسازی از دانشگاه هنر تهران است. او تاکنون دو نمایشگاه انفرادی برگزار کرده و در حدود ۱۰ نمایشگاه گروهی شرکت کرده است. آخرین نمایشگاه انفرادی او با عنوان «جبر و احتمال» در سال ۱۴۰۰ و در گالری این‌جا برگزار شد.
زن و طبیعت سوژه‌ی اصلی آثار فائزه‌اند. او اغلب نسبت میان این دو را با تمهیدات نقاشانه در محدوده‌ی قاب بررسی می‌کند.

بدن و آلوده‌انگاری (The abject)

زن‌ها در نقاشی‌های فائزه بهارلو پوستی سفید و پریده‌رنگ‌ دارند: جسمانیتی شبح‌گون و هراسناک. او اغلب یا به کمک جسمی نوک‌تیز رنگ مسطحی که پیش‌تر بر پیکر زن نشانده است را خط‌خطی می‌کند، یا با دانه‌های اسپری متخلخل‌اش می‌سازد. هرچند تناسبات فیگورها اغلب طبیعت‌گرایانه‌اند، پوست رنجور و زخم‌خورده‌ی این پیکرها به‌همراه نگاه‌های خالی و ماتم‌زده‌‌شان کیفیتی غیرانسانی به آن‌ها می‌بخشد.

https://www.instagram.com/p/CtFOFqYNbBL/?ref=birchtree.me

از حفره‌ی چشم‌ها یا نوک پستان‌ها گاه رد سیاهی جاری‌ست: مایعی یادآور اشک و خون و همچنان رازآلود و ناشناخته. پالت‌رنگی هنرمند خاموش و کم‌کنتراست است و به‌ندرت در قاب نقاشی، خبری‌ست از رنگ‌های درخشان و قدرتمند، مگر آنجا که سرخی از میان سفیدی جهشی تهدیدآمیز دارد: مودی ملانکولیک و درعین‌حال هولناک.

https://www.instagram.com/p/CvmJMqytBxe/?ref=birchtree.me

از طرف دیگر، هنرمند گاه با حذف کردن بخشی از فیگور یا پرتره، و تأکید بر بر پاره‌ای که بر‌جای مانده است، با به‌تصویر کشیدن بدنی تکه‌تکه و انسان‌زدایی‌شده این حس تهدیدآمیز را منتقل می‌کند:

https://www.instagram.com/p/CcnrRS5t9v6/?ref=birchtree.me

ژولیا کریستوا در سال ۱۹۸۰ و در کتاب «قدرت‌های وحشت» مفهومی به نام آلوده‌انگاری (abjection) را مطرح می‌کند. به‌گفته‌ی کریستوا، امر آلوده بخشی از وجود است که فرد، جهت محافظت از خود، آن را پس می‌راند و دیگری (not I) تلقی‌اش می‌کند. ضایعاتی مثل ادرار و مدفوع و هرگونه عفونت که وجه آرمانی بدن را مخدوش می‌کنند، مصادیقی از این مفهوم هستند. بدین‌ترتیب، کارکرد پاکسازی امر آلوده در شکل‌ بخشیدن به مرزهاست: مرز میان پاک و ناپاک، طبیعی و غیرطبیعی و …

جهانی که بر پایه‌ی سلسله‌مراتب پدرسالارانه اداره می‌شود، همان‌قدر که حضور زن را پس می‌زند و دیگری قلمدادش می‌کند، طبیعت و حیوانات را نیز خارج از مرزها قرار می‌دهد، تا از خلال سلطه بر آن، اهداف سرمایه‌دارانه‌اش را تحقق بخشد.

تمدن اساساً برپایه‌ی همین مرزکشی‌ها و البته در نتیجه‌ی مداخلات پدرسالارانه بنا شده است. بنابراین، در کُنه فرآیند تمدن‌سازی نوعی سرکوب وجود دارد. قدرت همواره به دیگری‌ نیاز دارد تا با مرزکشی با او و سرکوب او، کلیت خود را حفظ کند. نژادپرستی، زن‌ستیزی، ملی‌گرایی افراطی و … با بیرون گذاشتن دیگری از مرزهای موجود، شکلی از این آلوده‌انگاری محسوب می‌شوند. پ

در هنر فمینیستی، ارائه‌ی تصویری هراس‌انگیز، تهدیدگر یا ناپاک از بدن زنانه، بیان رادیکالی‌ست که به این فرآیند آلوده‌انگاری اشاره دارد.

Ad placeholder

پیوند با حیوانات

در نقاشی‌های فائزه بهارلو، حیوانات نقش پررنگی دارند.  پیکر آنان نیز اغلب هم‌چون تن فیگورهای زنانه تراشیده و مخدوش شده‌اند. علی‌رغم، ملانکولی، اندوه یا اضطرابی که در بر فضای بیشتر نقاشی‌های فائزه بهارلو حاکم است، زن و حیوان به‌گونه‌ای در کنار یکدیکر قرار می‌گیرند که گویی حسی از همدلی در میان آن دو در جریان است.

https://www.instagram.com/p/CvEheWBt6EP/?ref=birchtree.me

در قاب خاکستری یک نقاشی، زن برهنه‌ای را می‌بینیم که به‌ گربه‌ای چشم دوخته که کنار او روی میز ایستاده است. زن بدنی نحیف و رنجور دارد که ضربات خشن و غیر یکدست کاردک، رنگ سفید را  به‌زحمت بر آن پوشانده است؛ گربه با نگاهی ماتم‌زده به مخاطب چشم دوخته و رنگین‌کمانی از گوش یکی به دیگری راه یافته است.

https://www.instagram.com/p/CiMf8d5thHq/?ref=birchtree.me

در نقاشی دیگری، زنی برهنه و نحیف را می‌بینیم که بر پشت خرگوشی غول‌آسا چمباتمه زده  و با ژستی ملانکولیک، آرنج را به زانو و سر را به دست تکیه داده است.

https://www.instagram.com/p/Cu9dQ3PtS4E/?ref=birchtree.me

در قابی دیگر، دو زن برهنه را می‌بینیم که در دو پلان جداگانه قرار گرفته‌اند. زن در پلان اول با شانه و گونه‌ی زخمی به مخاطب چشم دوخته است، گویی که فنسی که زن دوم هنوز از آستانه‌ی آن عبور نکرده است را از هم دریده و از آن رهایی جسته. روی سر او پرنده‌ای ایستاده است با سینه‌ای زخمی و سایر پرندگان در پس‌زمینه بر فراز زن دوم در پرواز و احتمالا در شرف رهایی‌اند.

جهانی که برپایه‌ی سلسله‌مراتب پدرسالارانه اداره می‌شود، همانقدر که حضور زن را پس می‌زند و دیگری قلمدادش می‌کند، طبیعت و حیوانات را نیز خارج از مرزها قرار می‌دهد، تا از خلال سلطه بر آن، اهداف سرمایه‌دارانه‌اش را تحقق بخشد.

در قابی دیگر، زنی را می‌بینیم پشت به تکه‌فنسی که پاره شده است، زنی ‌همچون سایر زن‌های جهان فائزه بهارلو رنگ‌ازرخسارپریده که آرمیده است بر زمین و کنار او سگی در حالت مشابه چشم‌ها را بسته است. هنرمند با یکسان‌سازی موقعیت انسان و حیوان، به‌شکلی سمبولیک به سلسله‌مراتب پدرسالارانه‌ی حاکم بر جهان دهن‌کجی کرده و  گویی، راه پایان دادن خشونت علیه زنان و محیط زیست  را به‌درستی، در گرو همراهی و همدلی دغدغه‌مندان این دو حیطه می‌داند.

Ad placeholder