دیدگاه

آرمیتا بدون مقنعه وارد مترو می‌شود و با آن به خاک سپرده می‌شود؛ بدون آن سرزنده است و قدم می‌زند و با آن یک تصویر بی‌جان در قابی با روبان مشکی است. مراسم خاکسپاری آرمیتا در نوع خودش هولناک است، همان‌قدر که مرگ-قتلش، همان‌قدر که کنترل دیوانه‌وار خبرها در زمان اغمایش.

از آگهی ترحیمش شروع کنیم. آرمیتا تنها نام زنانه‌‌ای است که در میان خیل نام‌ها به چشم می‌خورد: فرزند بهمن؛ نوه‌ی حسن؛ برادرزاده‌ی علی‌حسن، بهروز، بهزاد، میلاد و مجتبی؛ خواهرزاده‌ی حشمت، سیداکبر و قاسم. اثری از زنان نیست. مادر، مادربزرگ، خاله یا عمه همان‌قدر از این آگهی ترحیم حذف شده‌اند که خود آرمیتا.

یک گل و یک شمع در قاب عکسی که می‌بایست تصویر او را نشان دهد درج شده و به سیاق همیشگی حذف تصویر زنان از آگهی‌های ترحیم، آرمیتای هفده ساله با گل و شمع بازنمایی می‌شود. تنها تصویری که از او در مراسم خاکسپاری دیده می‌شود دورترین تصوری است که می‌توانیم از او داشته باشیم: نوجوانی مقنعه‌پوش و منجمد.

کنترل شدید امنیتی، سرکوب بیست و هشت روزه، دروغ و فریب، تهدید و ارعاب، پنهان‌کاری و خبرسازی، همه و همه کاری کرده‌اند که نتوانیم باور کنیم این خاکسپاری آرمیتاست. من دوست دارم فکر کنم که این آگهی ترحیم، نه مرثیه‌ای برای نوجوانی سرکش به نام آرمیتا که امتدادی از روند پایان گرفتن سرکوب‌ مردسالارانه است؛ آرمیتا هرگز آن‌که هفتم آبان ۱۴۰۲ به خاک سپرده شده نیست، آن نوجوانیِ عصیان‌گر به غایت زنده و حاضر و چه بسا که حاضرتر از همیشه است.

Ad placeholder

دشوار است در مواجهه با بازنمایی جنایت‌بار مرگ-قتل آرمیتا به یاد بیاوریم که انقلاب نه یک لحظه، که یک روند است. سرکوب حاکم بر این مراسم سوگ به قدری هولناک و خشونت‌بار است که هرگونه شور تغییر را لگد می‌کند؛ هرگونه سرزندگی را به سخره می‌کشد و نگاه‌ها را به استیصال و شکست می‌دوزد. حالا یادآوری فرآیندی بودن انقلاب از هر وقت دیگر دشوارتر، و از هر وقت دیگر ضروری‌تر است. این وظیفه‌ی دشوار روی دوش ماست که به یاد داشته باشیم انقلاب، نه معجزه‌ای آنی، نه دگرگونی‌ای لحظه‌ای، که ساختنی مداوم و جمعی است.

انقلاب زنان در ایران علیه پدرسالاری نه با لحظه‌ی شعله‌ور شدن هما دارابی شروع شده، نه با لحظه‌ی ایستادگی ویدا موحد، و نه با لحظه‌ي رقص روسری‌ها در سقز. انقلاب زنان حتما تاریخی به درازای پدرسالاری دارد – تاریخی پر از پیش‌ رفتن، زخم‌ خوردن، به عقب رانده شدن و باز پیش رفتن؛ بدون نقطه‌ شروعی مشخص و بدون پایان. همیشه جاری و همیشه شعله‌ور.

زنان، زنده و مرده در خط اول این انقلابِ در حال ساختن‌اند و در نتیجه، در خط اول سرکوب وحشیانه‌ی جمهوری کشتار. صحنه‌سازی خاکسپاری آرمیتا همان‌قدر پوچ است که صحنه‌سازی اعترافات اجباری و مستندهای بی‌سند براندازی. فریادهای زندگی‌خواهی‌، «پیش‌ به سوی زندگی، زنانگی، تنانگی»ها و «زن، زندگی، آزادی»ها با حذف نام و تصویر زنان از آگهی‌‌های ترحیم خاموش نشده‌اند و نمی‌شوند، انقلاب زنان نه قابل ترحیم و نه قابل خاکسپاری نیست، شاید دمی سرکوب‌شدنی باشد، اما هرگز پایان‌پذیر نیست و هر دم از جایی، از میدانی یا چهارراهی یا حتی گورستانی، سر بر می‌آورد.