دیدگاه

خواننده‌ای بود که زمانی در نقد حاجی فیروز می‌خواند؛ در نقد اینکه «ما» هر ساله برده‌داری را جشن می‌گیریم:

حتما طرفای آفریقا، هر روزشون نوورزه. آخه اینجوری حساب بکنی، پر حاجی فیروزه، اجداد ما از کجا خریدنت؟

و تازه آهنگ به همین تمام نمی‌شد. او برده‌داری تاریخی مدرن را به رژیم کار مزدی گره می‌زد؛ کاری که کارل مارکس در توضیح مرحله‌ی آغازین سرمایه‌داری کرده بود:

حاجی فیروزه، سالی یه روزه، سالی یه روزه؟ نه، واسه هر روزه، حاجی فیروزه، ارباب خودم، سابیلی بلیکم، ا این آدم مثل خر کار کشیدی…

حالا این خواننده با انسان‌زدایی از شماری انسان ــ اصل اساسی برده‌داری ــ  برای کشتار جمعی فراخوان صادر می‌کند. این یادداشت‌ای در مرثیه یا در حسرت نیست. اما می‌پرسد: چه طور می‌شود که «هیچ‌کس» این چنین اگو متورمی پیدا می‌کند، در مقام «همه‌کس»، و سپس حکم صادر می‌کند که عده‌ای انسان، «وحوش مادونِ حیوان» هستند و باید همه‌شان کشته می‌شدند؟

می‌نویسد:

این وحوش مادون حیوان، که نافی حقوق بشر هستن، لیاقت بهره‌مندی از حقوق بشر رو هم ندارن… همون ۵۷ اگه زده بودن همه‌تونو شتک کرده بودن، روزانه انقد کشته نمی‌دادیم…انقد شکنجه نمی‌شدیم…انقد تحقیر نمی‌شدیم…هر روز انقد بدبخت‌تر و بدبخت‌تر نمی‌شدیم… سانتیمانتال‌بازی این میشه…

Ad placeholder

از این نمونه‌ها شوربختانه کم نداریم. آن یکی دیگر، خواننده‌ی رپ‌ و پاپ دیگری است که بعد از پخش فیلم حرف‌های رئیس پلیس مخفی آدم‌کش ساواک از «من و تو» که دست به کار تحریف تاریخ شده، چنین برایمان آموزه‌های «اخلاقی» این «مستند» را ردیف می‌کند:

نتایج اخلاقی مستند: …
-مخالف داخلی را از درون کنترل و هدایت و یا حذف کن
-با مسلمانان سیاسی و کمونیست‌ها مهربان و فروتن و آسان‌گیر نباش
-مسلمانان را در مسجد و کمونیست‌ها را در دانشگاه زندانی و اخته کن

نجفی در ۱۴۰۲ در آغوش گرم سلطنت‌طلب‌ها می‌گوید دانشجویان‌ چپ را باید «زندانی» و «اخته» کرد؛ هم‌او که نخستین آلبوم‌اش را ۱۳۸۷ در روز جهانی کارگر منتشر کرده بود و در آن ترانه‌ای به احمد شاملو اهدا کرده بود. او که به دنبال زندانی کردن و اخته‌کردن و کشتار جمعی چپ‌هاست، آن زمان درباره شاعر حامی چپ‌گرایان خوانده بود: «تو شاعر نسلی هستی که پشتته». و در اعتراض به حضور کریس دی برگ در تهران هم علیه استعمار می‌خواند: «آره تو زاییده‌ی همون استعمار پیری که آدما رو می‌خواین تو بند و اسیری / مگه شما نبودین دشمن خونی گاندی، آقای کریس دبرگ تاریختو که خوندی». به او توصیه کرده بود برود همان داخل «انگلیسش» بخواند ــ جایی که خودش هم مدتی رفت که برایمان بخواند. شاهین نجفی ۱۴۰۲ می‌خواهد شاهین نجفی ۱۳۸۷ و آدم‌های شبیه او را اخته کنند و بکشند.

شاید بگویند این دو اساسا دانشی ندارند که بخواهند نظری درباره راست و چپ بدهند. شاید ارجاع بدهند به ویدئوهای سیاسی شاهین نجفی که مشتی گزاره‌ی بی‌معنا و بی‌دقت و نادرست است، به اینکه در ویدئویش درباره کاپیتالیسم، بر خلاف نظراتش در ۱۳۸۷، از استعمار دفاع می‌کند و وقتی راجع مارکس حرف می‌زند، روی صفحه نوشته می‌شود:‌ «کارل هاینریش مارکس، بنیانگذار کاپیتالیسم»!

عکس: از کانال یوتیوب شاهین نجفی

اما مسأله فقط نادانی نظری نیست. یک بخش آن اقتصاد سیاسیِ چرخیدن به سوی سلطنت‌طلب‌ها و گفتار آنهاست ــ پول دارد، لایک می‌خورد، طرفدار پرسروصدا دارد ــ و یک بخش دیگر، در ارتباط با بخش اول، سیاست عاطفی چرخش به راست افراطی است که حالتی تاحدی عمومیت‌‌یافته دارد.

Ad placeholder

این سیاست مبتنی بر عاطفه تمنای کشتار دارد. این تمنا را بیشتر از هر جا می‌توان در واکنش‌ها به حمله‌ی اسرائیل به غزه دید: «کم کشته اند، بیشتر بکشند!». آنها که سال‌ها خود را در لوای فعال حقوق بشر جا می‌زدند، پس از این حمله به راحتی و بدون هیچ تردیدی می‌نویسند: «من در کنار اسرائیل می‌ایستم». آنها که هر گاه عفو بین‌الملل و دیده‌بان حقوق بشر گزارشی درباره نقض حقوق بشر در ایران منتشر می‌کنند، به سرعت آن را در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی‌شان بازنشر می‌کنند و بدل به کارشناسان تلویزیونی برای توضیح آنها می‌شوند، در برابر گزارش همین دو نهاد حقوق بشری درباره آپارتاید در اسرائیل نه تنها ساکت‌اند، بلکه همه‌ی تلاش‌شان را می‌کنند تا بگویند: «نه، اسرائیل آپارتاید نیست، تنها “دموکراسی خاورمیانه” است». ایرانی‌های خارج از کشور در این فضا به تنها اجتماع بزرگ در تبعیدی بدل می‌شوند که در راهپیمایی‌های حامیان اسرائیل شرکت می‌کنند.

چرا این خشم؟ چرا این میل به خونریزی و کشتار؟ نفرت از کجا این چنین تشدید شد و بلندگوهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» به دست عده‌ای مرد خشمگین افتاد که سرخوردگی‌هایشان را با میل به کشتار فرومی‌خوابانند؟

از یک سو، میل به راست افراطی با فقیرسازی و محروم‌سازی انبوه ناشی از سیاست‌های نئولیبرالی و سپس فرافکنی مشکلات اقتصادی بر مهاجران و بیگانگان، پدیده‌ای جهانی است.

اما از سوی دیگر، نباید وضعیت خاص ایرانی‌ها یک سال و سه ماه پس از آغاز قیام ژینا را نادیده گرفت. رواج و حمایت از فانتزی‌های ابلهانه ــ حتی خیرخواهانه‌ی ــ سقوط رژیم دیکتاتوری اسلامی در یک روز معجزه‌آسا، فقط نومیدی نمی‌آفریند، بلکه هیولا هم می‌آفریند. همین معجزه‌اندیشی است که عده‌ای از شیفتگان خودآگاه و ناخودآگاه کشتار را به حمایت از «حمله اسرائیل به بیت خامنه‌ای» می‌کشاند.

اما مبارزه معجزه‌ای غیرقابل پیش‌بینی نیست؛ تلاشی جانفرسا و زمان‌بر در عرصه‌ی سازماندهی و ساختن نسبت اجتماعی بدیل است.

و این نسبت اجتماعی بدیل وقتی «بدیل» خواهد بود که در پایه‌ای‌ترین و بدیهی‌ترین سطح‌اش کشتار دسته‌جمعی دیگری، یعنی فاجعه‌بارترین نقطه‌ی حکمرانی رژیم اسلامی را نخواهد و بدان میل نورزد.

در نزد تمام آزادی‌خواهان و برابری‌طلبان، جمهوری اسلامی موجودیتی غیرقابل تأیید و غیرقابل بخشش است. اما اظهارنظرهایی از جنس آنچه این روزها علیه چپ‌گرایان و «۵۷»ای‌ها و فسطینی‌ها انجام می‌شوند، باید غیرقابل تایید و غیرقابل بخشش باشند.

اگر روشنفکران و کنش‌گران و برندگان این یا آن جایزه بین‌المللی بر این تصورند که «ما به از این‌ایم»، اکنون فرصت نشان دادن این «به از این بودن» است. وگرنه، چرخه‌ی خودتخریب‌گری نیهیلیستی انتحاری و بازی‌های فالوس‌محورانه، همه‌چیز را بدتر از آنچه تصور می‌کنیم، خواهند کرد.