مغازلات برزخ، نام نخستین اثر چکاد البرز، نویسنده کوئیر ایرانی است که به‌تازگی توسط نشر نوگام در لندن منتشر شده است. ادبیات کوئیر طی سال‌های اخیر به مدد فضای مجازی بیش از گذشته امکان حضور و خودنمایی در عرصه ادبیات فارسی را پیدا کرده است. نویسنده در این کتاب به روشنی به دنبال ارائه روایتی از اقلیت‌هاست. کتاب او روایتی از زندگی مهرداد است؛ شخصیت نخست رمان که به عنوان یک مرد کوئیر در ایران زندگی می‌کند. روایتی از اقلیت‌هایی که به حاشیه رانده می‌شوند، داستان‌ها و دردهایشان ناگفته مانده و رنجشان نیز کمتر شنیده شده است.

انتشارات نوگام کتاب‌هایش را بدون سانسور و با رعایت حقوق کپی‌رایت منتشر می‌کند. خواندن نسخه الکترونیکی کتاب‌ها – در قالب پی‌دی‌اف – برای مخاطب داخل ایران و افغانستان رایگان است.

Ad placeholder

رضوانه محمدی به همین مناسبت با چکاد البرز به گفت‌وگو نشسته است:

رضوانه محمدی – در ابتدا انتشار کتابت را تبریک می‌گویم. میخواهم اول به شخصیت اصلی داستان یعنی مهرداد بپردازم و از حس ترس غالب بر فضای رمان بپرسم. آیا نمایش ترس، تلاشی آگاهانه برای انعکاس تصویر هراس همه‌گیر در جامعه کوئیر بوده؟ یا بهتر بگویم آیا فکر میکنی ترس یا زندگی توام با ترس، بخشی از حیات کوئیرهاست؟ همچنین تنهایی مطلق شخصیت‌ها در کتاب.

چکاد البرز – یک کلیشه اجتناب‌ناپذیر و پذیرفته شده این است که زندگی اجتماعی کوئیرها در ایران توام با ترس است. ترسی که در ردا و چهره‌های مختلفی می‌تواند پدیدار شود. ترس از مرگ که قوی‌ترین ترس است. خیلی‌ها به اشتباه فکر می‌کنند ترس از مرگ برای کوئیر لایف [زندگی اجتماعی افراد جامعه ال‌جی‌بی‌تی‌کیو] در ایران یک امر مربوط به گذشته است اما این عملا درست نیست.

چه مرگی که از جانب حکومت اعمال شود و چه قتل‌ها و مرگ‌های به قول خودشان «ناموسی و حیثیتی» هستند. مثالش همان قتلی که دو سال پیش جگر همه ما را سوزاند [اشاره به قتل علی فاضلی منفرد که توسط بستگانش در نزدیکی شهر اهواز ربوده و سپس به قتل رسید].

کلا فکر می‌کنم در جوامع توتالیتر از جمله ایران ترس عنصری جدایی‌ناپذیر از زندگی است اما برای اقلیتی که حذف شدن این‌ها یکی از آرمان‌های حکومت توتالیتر است، ترس می‌شود یکی از بنیان‌های اصلی زندگی. یعنی فرد که از خواب بیدار می‌شود با ترس است، ادامه روزش و خوابیدنش در شب هم توام با ترس است.

اما تنهایی که به آن اشاره کردی. پیدا کردن ریشه آن حقیقتا کار من نیست اما وقتی با خیلی‌ها در جامعه کوئیر ایران که عضو هیچ گروه و دورهم جمع شدن‌هایی نیستند، صحبت می‌کنی، حرف از اقلیتی در درون اقلیت است. یعنی کوئیرهایی که تن به نرم‌های زندگی کوئیر در ایران نداده‌اند. مثلا دور هم این طرف و آن طرف رفتن و کافه‌ها را پاتوق کردن. هم وضعیت اقتصادی و هم کلاس فکری که فرد در آن زاده می‌شود، البته موثر است. خواننده اگر با جامعه کوئیر ایران آشنا باشد متوجه می‌شود که شخصیت‌ها از همین آدم‌ها هستند. در واقع این روایت تنهایان است.

فکر می‌کنم این ترس منجر به زندگی دوگانه انسان‌ها هم می‌شود که در داستانت نیز مشهود است و مدام تکرار می‌شود. می‌توانم شخصی‌تر شوم و بپرسی زندگی خودت چقدر متاثر از دوگانگی بوده؟ یعنی شخصیتی برای اجتماع و شخصیتی دیگر برای و خانواده و غیره؟

بسیار زیاد تاثیر گرفته. من در خانواده‌ای مذهبی و سنتی به دنیا آمدم. خانواده‌ای که در خیلی زمینه‌ها با پذیرش و انعطاف صفر بودند. از جایی فهمیدم که برای زنده ماندن می‌بایست ماسکی بر صورت بزنم. این ماسک را من در انزوا ساختم و گام به گامش را چشیدم. مغازلات برزخ برخی‌اش داستان‌های واقعی است و برخی واقعیت‌های ممکن است.

بخشی انعکاس واقعیت و بخشی ممکنات واقعیت است. مدلی از تنهایی که در جمعی هستی که با تار و پود تو متفاوت است و تشنه هستی و له له میزنی برای دوستی و ارتباط انسانی با این‌ها، اما چیزی در درون تو مانع از آن می‌شود. ترس از رد شدن. ترس از انگ خوردن. هر کدام از آنها.

می‌توانم بگویم صفحه به صفحه مغازلات برزخ اتفاقات واقعی من هست و نیست. من برای این کتاب پنج سال وقت گذاشتم و حتی به کشورهای مختلف سفر کردم و در هر سفر پی می‌گرفتم کوئیرهای ایرانی را که با تجربه‌های خاص مهاجرت کرده بودند و در بردارنده  تجربیاتی بودند که می‌توانند بخشی از این رمان باشند، پیدا کنم. بخشی از تجربه برزخی.

حالا خودت از مذهب صحبت کردی. اما در جای جای کتاب آسیب‌های مردانگی سمی و خشونت هم مشاهده می‌شود. در مقابلش مردان فاقد این نوع از مردانگی هم تصویر شده‌اند. اما کمتر به زنانگی پرداخته شده و یا اگر شده زنان سنتی بودند. آیا این عامدانه بود یا صرفا حاصل اتفاق است؟

زنان هم بگی نگی در داستان نقش داشتند. برای مثال مادربزرگ داستان به عنوان منبع سنت و کهولت و سرسختی و تغییرناپذیری آنجا حضور داشت. اما می‌توانم بگویم که بخشی اوایل کار ناآگاهانه بود و بعد آگاهانه شد. به این صورت بود جنسیت اطرافیان در این موقعیت برزخی که افراد کوئیر داخلش قرار می‌گرند، واقعا اهمیت چندانی ندارد. می‌تواند در محیطی زنانه باشد یا محیطی کاملا مردانه به قول خودت سمی. محیط زنانه سمی هم داریم که دل خوش می‌کنند به مردانگی یک نفری که از قضا کوئیر است. اما در روند داستان به این کشف رسیدم که جنسیت اطرافیان واقعا پارامتر خیلی مهم و تاثیرگذاری نیست.

Ad placeholder

اگر اشتباه می‌کنم اصلاحم کن، اما فکر می‌کنم برخی مواقع در داستان شخصیت مثبت مرد می‌بینی. مثل سرباز بی‌اسم و بی‌چهره‌ای که محبت انسانی داشت. اما کمتر چنین چهره‌ای از زن‌ها به نمایش گذاشته شده.

این تا حد زیادی درست است. ماجرا این است که به عنوان نویسنده کوئیر باید اعتراف کنم دنیای زنان و در واقع روان زنان را به درستی نمی‌شناسم. اعتراف بزرگی است که باید انجام دهم. در همین رمان کوئیر بیشتر داستان کوئیرهایی است که در واقع به نوعی با مردانگی خودشان را تعریف می‌کنند. مردان همجنسگرا و دوجنسگرا.

برسیم به داستان مهیار و عرفان. آیا این داستان ریشه در واقعیت دارد؟ مهیار و عرفانی که به دلیل گرایششان در خوابگاه دانشگاه شناسایی و دادگاهی می‌شوند. گروه یونیکورن چطور؟ اگر بله تا کجا؟

جواب کوتاه این است که بله! یعنی مهیار و عرفان یک بله قاطع. شروین داخل استانبول یک بله قاطع دیگر و گروه یونیکورن یک بله تقریبا قاطع که با تغییر و اسم و اینها بوده. نکته اینجاست که اگر میخواستم صد در صد واقعیت را منعکس کنم که کتاب نان فیکشن یا غیرداستانی می‌نوشتم.

نکته اینجاست که خواننده باید در نظر داشته باشد که وقتی کتاب را می‌خواند و به مهیار و عرفان می‌رسد، باید ذهنش پیش مهیارها و عرفان‌ها که در این موقعیت بوندد، برود. وقتی به شروین می‌رسند باید ذهنشان پیش شروین‌هایی برود که در دام‌ها و تله‌ها این چنین افتاده‌اند. من با تتمه گروه یونیکورن که آن زمان پیرمردی برای خودشان بودند هم صحبت کردم و جوابم بله است.

ماجرای استحاله پارک دانشجو موضوع تکان دهنده‌ای است که هیچ منبع دیگری جز نقل سینه به سینه برای آن وجود ندارد. چه شد که پارک دانشجو که یکی از مناطق کول تور آن موقع بود تبدیل شد به یکی از نقاط بزهکار و پرحاشیه. بزهکار که یعنی افراد به حاشیه رانده شده که در سکس ترافیک [کارگری جنسی اجباری] و بیماری و غیره اسیر شده‌اند.

در زمینه قربانیان و دام پهن کردن در اپلیکشن‌هایی مثل هورنت من دستکم سه قربانی را می‌شناسم. الان نسل جدید جامعه کوئیر در زمینه امنیتی نسبت به قدیم هوشیارتر شده‌اند و اگر بو بکشند که فرد رفتار مشکوکی دارد، سریعا ارتباط را قطع می‌کنند اما تا چهار یا پنج سال قبل بسیاری قربانی این تورها می‌شدند.

خیلی از کسانی که در حال همکاری هستند هم خودشان قبلا قربانی همین تورها شده‌اند و حالا با دادن اطلاعات خودشان را نجات می‌دهند. به قولی درهمی بده و خود را برهان. متاسفانه در حراست دانشگاه ها هم خیلی رایج است. تکان‌دهنده است که بچه‌‌های کوئیر را برای همکاری تحت فشار قرار می‌دهند. چون به باور خودشان این افراد ضعیف‌تر هستند و «نقطه ضعف» بزرگی به ویژه مقابل خانواده‌شان دارند.

فکر می‌کنم این تلفیقی از امر سیستماتیک و سواستفاده از قدرت است که خواه ناخواه مثل ویروسی در سیستم می‌چرخد. فرض کنید یکبار کوئیری توسط یکی از بسیج دانشگاه مورد آزار یا تحت فشار قرار بگیرد. این مثل ویروسی در دانشگاه پخش میشود. وقتی در یک محیط کوچک اتفاق می‌افتد، چرا در یک محیط بزرگتر رخ ندهد. همچنین کسانی که چیزی علیه آن‌ها برای محکومیتشان وجود دارد، همیشه به صورت سیستماتیک برای بهره‌کشی و گرفتن اطلاعات مورد سواستفاده قرار می‌گرند.

و کلام آخر؟

ما کوئیرها بیشتر از چیزی هستیم که دیگران از لحاظ آماری به آن فکر می‌کنند و نزدیکتر از آنی هستیم که تصور می‌شود. یک قضاوت و طعنه زبانی و سخن سخت که حتی ممکن است ناآگاهانه باشد، آسیب و تاثیر تلخ و کشنده‌ای دارد. به امید روزی که آزادی نصیب همه‌مان باشد و روزی که برزخمان نه به بهشت و دوزخ بلکه به یک زمین منطقی و واقع‌بینانه و مادی و انسانی بدل شده باشد.

برای دریافت رمان «مغازلات برزخ» به این لینک مراجعه کنید.

Ad placeholder