دیدگاه

عصر دوشنبه ۲۵ دی‌ «احمد وحیدی» وزیر کشور ایران در مراسم افتتاح نمایشگاه بین‌المللی صادرات به پاکستان در زاهدان گفت:

مرز ایران و پاکستان مرز محبت‌و دوستی است و کسانی که منافع ملت‌های منطقه را نمی‌خواهند در پی آن هستند که این تعاملات اقتصادی اقتصادی شکل نگیرد.

 آخرین ساعات روز ۲۶ دی، چند ساعت بعد ازآنکه پیام صلح و دوستی وزیر کشور مخابره شد، سپاه پاسداران با چند موشک به خاک پاکستان تعرض کرد.

سپاه پاسداران اعلام کرد که محل استقرار نیروهای «جیش العدل» را در خاک پاکستان هدف قرار داده است. در همان ساعات چند موشک دیگر به ویلایی در شهر اربیل عراق، به خانه بازرگانی که به ادعای حکومت ایران، واسطه فروش نفت «کردستان عراق» به «اسرائیل» بود و همچنین به شهر «ادلب» در شمال غرب سوریه و محل استقرار نیروهای مخالف دولت بشار اسد شلیک کرد.

خبرگزاری‌ها اعلام کردند که در پی حمله ایران به پاکستان چند خانه مسکونی در «بلوچستان پاکستان» تخریب و دوکودک کشته و چند نفر دیگر نیز زخمی شدند.

 واکنش دولت عراق تهدید به طرح شکایت در شورای امنیت سازمان ملل بود. اما واکنش دولت پاکستان برخلاف تصور سپاه پاسداران یا به تعبیر «محمدجواد ظریف»، «فرماندهی میدان»، بسیار شدید بود. پاکستان نه تنها با فراخواندن سفیر خود از ایران و ممانعت از بازگشت سفیر ایران به پاکستان روابط دیپلماتیک خود را با تهران معلق کرد، بلکه به‌دنبال آن در اولین ساعات روز ۲۸ دی با شلیک چند موشک کروز و ارسال چند پهباد، به «سراوان» و چهار نقطه دیگر در بلوچستان ایران حمله کرد که پاسخی به مراتب شدیدتر از حمله موشکی ایران بود.

Ad placeholder

طبق آمارهای اولیه حمله متقابل پاکستان به ایران حداقل ده کشته و ده‌ها زخمی برجای گذاشت. گرچه واکنش رسمی مقامات حکومتی ایران طبق تیترهای رسانه‌های داخلی، تنها اعلام «شنیده شدن چند صدای انفجار پیاپی در اطراف سراوان» بود بی آنکه به علل انفجارها یا میزان گستردگی حملات و عامل آن اشاره شود.

 اما ماجرا به همین جا ختم نشد. هسته مرکزی قدرت مضطرب از اقدامات بیشتر پاکستان سعی کرد به مجاری دیپلماتیک متشبث شده و پیام دوستی و مودت برای دولت پاکستان ارسال کند. پیامی که محتوی آن فاش نشد اما می‌توان حدس زد که عذرخواهانه بوده است.

ولی پاسخ مسئولین «میدان» در داخل کشور و برای مصرف داخلی و اقناع طرفداران حیرت‌آور بود. درواقع میدان به‌طور غیررسمی و از زبان گویندگان و مجریان تلویزیون سعی کرد به مردم ایران تلقین نماید که این حملات متقابل از پیش برنامه‌ریزی و هماهنگ شده بود و بر سر آن بین ایران و پاکستان توافقی پنهانی صورت گرفته است. به این ترتیب که ایران محل استقرار جیش العدل را در خاک پاکستان موشک‌باران کند و پاکستان نیز محل زندگی اتباع غیر ایرانی را در ایران بمباران نماید.

بدیهی است که دولت پاکستان چنین توافقی را تأیید نکرد. اما صرف اعلام چنین ادعایی نه تنها نشان داد که حکومت اسلامی و میدان، در دروغگویی به مردم و حتی به طرفداران خود حدی نمی‌شناسند، بلکه چنین اظهاراتی مبین این حقیقت است که مدعیان دفاع از کیان کشور و تمامیت ارضی آن هیچ درکی از مفاهیمی مثل «امنیت ملی»، «اقتدار حکومت»، «تمامیت ارضی»، «حقوق ملت» و «سیاست خارجی» ندارند.

 چگونه و برمبنای چه عقلانیتی سردمداران حکومت با یک دولت خارجی توافق می‌کنند که نیروی نظامی به داخل کشور بفرستد و ملت خودش یا حتی مهاجرینی را که تحت حمایت او قرار دارند بمباران کرده، سرپناه آنان را برسرشان خراب کند و بعد هم اعلام کند که قربانیان غیرایرانی بودند؟ چرا و براساس کدام تهدید باید از ارتش پاکستان خواسته شود که به تمامیت ارضی و حریم هوایی کشور تعرض کرده و تعدادی را به قتل برساند؟ چگونه و با چه منطقی می‌توان چنین توافقی را توجیه کرد؟ اگر تهدیدی واقعی هم در میان باشد، مگر ایران ارتش و سلاح و هواپیما ندارد؟ مگر وظیفه ارتش دفاع از امنیت ملت و تمامیت ارضی نیست؟ چگونه در ذهن تحلیل‌گران میدان چنین تناقضی قابل توضیح است که نتیجه آن موافقت حکومت مستقر با بمباران ساکنان کشور خودش توسط ارتشی بیگانه است؟

 رسانه‌های رسمی حکومت برای توجیه مثلاً آن توافق ادعا شده، شادمانه اعلام کردند که هیچ کدام از قربانیان تبعه ایران نبوده‌اند و با نشر این دروغ، گویی از حمله پاکستان به خاک ایران خوشحال و خرسند هم هستند. در صورتی که همه می‌دانند که بلوچ‌های ساکن آن مناطق اغلب شناسنامه ندارند و به همین دلیل دچار محرومیت مضاعف هستند. به عبارت روشن‌تر از آنجا که تبعه ایران به حساب نمی‌آیند از تمامی حقوق شهروندی بی نصیب‌اند. (محدودیت‌های حکومت برای دریافت شناسنامه نیز یکی از ده‌ها ستمی است که برآنان می‌رود).

اما صرف‌نظر از داشتن یا نداشتن شناسنامه و حتی داشتن یا نداشتن تابعیت ایرانی، چگونه و با چه منطقی حکومت اسلامی رسماً اعلام می‌کند که «خوشبختانه!!!» قربانیان ایرانی نبوده‌اند؟ یعنی قربانیان جانشان بی ارزش و خونشان مباح است؟ به چه جرمی؟ به کدام کینه یا دشمنی؟

 حکومتی که برای قربانیان حملات اسرائیل به لبنان یا حملات آمریکا به شبه نظامیان «حشد الشعبی» و «الکتائب» و یا «حوثی‌های یمن» سوگواری می‌کند چگونه با اعلام «غیرایرانی» بودن قربانیان حمله پاکستان حقوق و خون آنها را نادیده می‌انگارد؟ مگر حوثی‌ها و حشدالشعبی و حزب‌الله ایرانی هستند؟

اما همگان می‌دانند که ماجرا از اساس چیز دیگری است و هسته مرکزی قدرت و به اصطلاح «میدان» برای توجیه حمله پاکستان و واهمه از ادامه یافتن آن حملات و همچنین برای اقناع طرفداران اندکش در داخل کشور، چنین اظهارات غیرمنطقی و غیرانسانی را بر زبان می‌آورد. واقعیت این‌است که هیچ گونه توافق قبلی وجود نداشت و واکنش پاکستان دور از انتظار هسته مرکزی قدرت بود.

احتمالاً ارزیابی سیاستمداران سپاهی و میدان این بوده که دولت پاکستان همانند عراق، به اعتراض و شکایت به شورای امنیت بسنده خواهد کرد. غافل از این که اساساً ساختار حکومت در پاکستان با عراق متفاوت است. در پاکستان ارتش نقشی به مراتب قدرتمندتر و موثرتر از دولت دارد. ارتشی قدرتمند که از نظر تعداد پرسنل و لجستیک به مراتب قوی‌تر از ارتش ایران است وعلاوه برآن به سلاح اتمی نیز مسلح است.

ساختار حاکمیت و نقش ارتش در پاکستان

ارتش در ساختار حاکمیت در پاکستان علیرغم دموکراسی صوری و وجود احزاب قدرتمند، نقشی تعیین کننده دارد.

از سال ۱۹۵۷ یعنی تقریباً ده سال پس از استقلال سیاسی پاکستان تا سال ۱۹۹۹ پنج کودتای نظامی در پاکستان رخ داده است و در طی ۷۷ سال گذشته ژنرال‌های ارتش کشور بسیار بیشتر از غیرنظامیان در مصدر قدرت بوده‌اند. ارتش همواره در درگیری‌های بین احزاب یا دربحران های سیاسی نقش فصل الخطاب را ایفا کرده است.

بنیان حکومت پاکستان چنان‌که از نام آن پیداست بر مبنای نوعی تنزه طلبی و «جداسازی دینی» شکل گرفت و ارتش پاکستان برآمده از همین جداسازی دینی است. به عبارت دقیق‌تر ارتش پاکستان و سازمان اطلاعاتی آن یعنی «آی.اس.آی» برخلاف ارتش ترکیه مروج و حامی «سکولاریسم» نیست. بلکه خط مشی و رسالت آن متأثر از نوعی بنیاد گرایی دینی است و همین امر به ارتش پاکستان موقعیتی فرادستی و البته مقبول عامه داده است.

Ad placeholder

حتماً می‌دانید که اولین کشوری که از نام «جمهوری اسلامی» استفاده کرد و خود را به صفت اسلامی بودن متصف کرد پاکستان بود و تغییر نام جمهوری پاکستان به «جمهوری اسلامی پاکستان» پس از کودتای «ژنرال ضیاء الحق» بر علیه دولت سکولار «ذوالفقار علی بوتو» در سال ۱۹۷۷ صورت پذیرفت. (یکسال قبل از تأسیس جمهوری اسلامی ایران).

ارتش پاکستان بر مبنای همین بنیادگرایی مذهبی «گروه طالبان» را در دامن خود پرورانید و برای به قدرت رسیدن این گروه در افغانستان از آنها حمایت کرد. لازم به توضیح نیست که اکثریت پاکستانی‌ها سنی مذهب هستند و بنیادگرایی دینی در پاکستان بر مبنای باورهای سنی‌های تندرو شکل گرفته است و به این لحاظ هم با حکومت اسلامی شیعی در ایران هیچ مباینتی ندارد.

ارتش پاکستان با توجه به قرابت‌های مذهبی با کشورهای سنی مذهب مثل عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی منطقه و کمک‌های مالی آنها و البته با جذب حمایت‌های مالی و تسلیحاتی «ایالات متحده»، توانست مخالفان دولت چپ‌گرای افغانستان را ساماندهی کرده و آنها را برضد حکومت مرکزی مسلح کند.

در پاکستان از ۱۹۹۹ تا امروز قدرت در دست نظامیان است و ارتش کنترل تمامی نهادهای قدرت و ثروت و حتی سیاست خارجی را در اختیار دارد و از قضا به کسی هم پاسخگو نیست. توجه کنید در کشوری که بارها نخست وزیرانش محاکمه و حتی اعدام شده‌اند آیا هرگز چنین اتفاقی در مورد امرای ارتش افتاده است؟ همین امر مبین ساختار حاکمیت و نقش ارتش در کشور پاکستان است.

حکومت پاکستان از ابتدای تأسیس و بخصوص در دوران جنگ سرد در زمین «بلوک غرب» بازی کرده و ارتش این کشور سالانه مبلغ یک میلیارد و دویست میلیون دلار از آمریکا کمک بلاعوض دریافت می‌کند.

 مشکلات دولت و ارتش پاکستان

 با وجود قدرت بلامنازع ارتش در آن کشور، هم اکنون پاکستان خودش از یک طرف درگیر منازعات سیاسی داخلی است و از طرف دیگر با حداقل ۱۲ گروه بنیادگرای اسلامی تندرو که مهم‌ترین آن‌ها «سپاه صحابه» و «طالبان پاکستان» در جنگ است و علاوه بر آن در غرب پاکستان نیز با گروه‌های استقلال طلب بلوچستان درگیر است.

همچنین در ماه‌های اخیر نزدیکی بیش از پیش «طالبان پاکستان» به «طالبان افغانستان»، پس از کسب قدرت مجدد در کابل، موجب شد که دولت پاکستان برای تحت فشار قراردادن طالبان افغانستان و قطع مرودات آنها با طالبان پاکستان و کنترل مرزها، بیش از پیش بر اخراج یک میلیون و ۷۰۰ هزار مهاجران افغانستانی که مجوز رسمی اقامت نداشتند تمرکز کند و تاکنون حدود یک میلیون مهاجررا به افغانستان بازگرداند. آن هم در حالی‌که می‌داند معاودت مهاجرانی که حدود ۴۰ سال در پاکستان زندگی کرده و در آنجا به دنیا آمده‌اند در این شرایط که حکومت طالبان خود نیازمند کمک‌های خارجی است تا چه اندازه ظالمانه و غیرانسانی است.

پاکستان همچنین برای کنترل مرزهای خود با افغانستان تصمیم گرفت که از تردد رانندگان کامیون‌ها بدون اخذ پاسپورت و ویزا جلوگیری کند. و به‌خاطر این تصمیم خلق‌الساعه هزاران تن کالای تجاری در پشت مرزها ماند و فاسد شد. گرچه دولت پاکستان در حال حاضر به‌دلیل این سیاست‌ها به‌شدت مورد اعتراض سازمان‌های حقوق بشری قرار گرفته‌است، لیکن برای کاستن از مشکلات داخلی به این اعتراضات توجهی ندارد.

 با توجه به ساختار حاکمیت و مشکلات متعدد دولت در پاکستان و با توجه به این امر که ارتش پاکستان با وجود بن‌بست‌های سیاسی، مصمم است خود را همچون گذشته ناجی مردم و قهرمان حل مشکلات ملت قلمداد کرده و تداوم حضورش در قدرت را توجیه کند و از قضا به قدرت‌نمایی بیش از پیش نیازمند است، بدیهی است که هر عقل سلیمی با ارزیابی این شرایط در می‌یابد که بمباران خاک پاکستان بازی با آتش است و خطر شعله‌ور شدن آتش جنگ دور از ذهن نیست.

با این وجود چرا میدان به چنین رفتار خطرناکی دست می‌زند؟ و چرا برای شکستش چنین توجیهاتی می‌تراشد؟ چرا در شرایطی که وزیر کشور دولت مستقر حرف از مرز محبت و دوستی می‌زند و وزیر امورخارجه در کنفرانس «داووس» با وزیر خارجه پاکستان دیدار کرده و ابراز مودت و هم‌زیستی می‌کند، یک روز بعد به خاک پاکستان موشک پرتاب می‌کند؟

 این رفتارهای دوگانه حکومت ایران و تعارض بین «سیاست‌های رسمی دولت مستقر» و «فرماندهی میدان» یعنی اقدامات سپاه پاسداران یا به عبارت دقیق‌تر سیاست «نهاد رهبری» مسبوق به سابقه است. و البته مبین این امر که در انتخاب چنین تصمیات و اقداماتی، منافع ملی و البته تهدید جان و مال و امنیت شهروندان کوچکترین محلی از اعراب ندارد. آنچه مهم است حفظ جایگاه و موقعیت هسته مرکزی قدرت و رهبری در بین طرفداران و عاشقان ولایی حکومت است.

به عبارت روشن‌تر حکومت برای راضی کردن طرفداران معدود خود و به اصطلاح خودش دادن «پاسخ سخت» به عاملان ماجرای بمب گذاری در «کرمان» و تلافی حملات جیش العدل به پاسگاه پلیس در «راسک» و به نیروهای سپاه در سطح استان، این‌گونه منافع ملی و امنیت کشوررا به خطر می‌اندازد. اقدامی که ممکن است به آغاز جنگ بین پاکستان و ایران منجر شود. بدیهی است اگر عذرخواهی و استمالت دولت ایران از طرف پاکستان پذیرفته نمی‌شد و یا حکومت اسلامی درصدد مقابله برمی‌آمد، وقوع جنگی دیگر اجتناب‌ناپذیر بود. جنگی که برخلاف جنگ ایران و عراق برای حکومت اسلامی نعمت نخواهد بود و ممکن است طومار حکومت ولایی را درهم بپیچد.

این مقاله در بخش دیدگاه منتشر شده است. نظرهای مطرح‌شده در این بخش، دیدگاه نویسندگان را بازتاب می‌دهند و نه دیدگاه تحریریه زمانه را.