دیدگاه

به رغم همه‌ی ناامیدی‌ها و رکودها و عقب رفتن‌ها، سال ۲۰۲۳ برای من یک دستاورد بزرگ داشت: دست شستن از هر گونه امیدی به راست‌گرایان مخالف حکومت ایران که به عنوان سلطنت‌طلب و پادشاهی‌خواه و پادشاهی‌خواه پارلمانی و ملی‌گرا و مشروطه‌خواه و ایران‌گرا و انواع نام‌های سردر گم‌کننده‌ی دیگر از خود یاد می‌کنند.

از سال ۱۳۹۷، با چشم‌پوشی از تمام تضادهایی که با این گروه داشتم، به این نتیجه رسیدم که همکاری با آنان ممکن است برای آزادی ایران راه‌گشا باشد. این تجربه به شکست کامل انجامید و آنچه طرفداران رضا پهلوی در سال گذشته کردند، زمینه‌ی هر گونه همراهی و همدلی با آنان را از بین برد. سلطنت‌طلبان با ساده‌سازی روندهای پیچیده، اصرار بر مریدسازی و خادم‌پروری، نفی استمرار و پیوستگی تجارب و مبارزات مردمان ایران، تاکید بر بازتولید سرمایه‌داری آمرانه، دشمنی با دموکراسی و حقوق مردم، تمکین به خواست بیگانگان و حسادت و اوباشگریْ انقلاب «زن، زندگی،‌ آزادی» را به شکست کشاندند.

سلطنت‌طلبان بزرگترین پشتیبانان دستگاه سرکوبی رژیم و ترفندهای آن در خنثی کردن جنبش در خارج از کشور و عامل اصلی رکود و سکون جنبش زن زندگی آزادی در میان مخالفان حکومت بودند و هستند. همان قدر خواستار طرد طرفداران خامنه‌ای و نابودی جمهوری اسلامی هستم که مخالف همکاری با طرفداران رضا پهلوی به هر عنوانی که از خود یاد کنند. 

جمهوری اسلامی تمام نیروهایش را بسیج کرد تا بین نیروهای انقلاب تفرقه بیندازد، سرسخت‌ها را اعدام کند،‌ دستگیرشدنی‌ها را دستگیر کند،‌ فعالان را به انزوا و انفعال بکشاند و تیغ تیز نبرد را به سوی خود مبارزان بازگرداند. متاسفانه با همکاری صمیمانه‌‌ی سلطنت طلبان تا حد زیادی هم موفق شد. بی‌شک عامل اصلی سکون و رکود این روزهای جنبش،‌ سرکوبی شدید و سیاست‌های مزورانه جمهوری اسلامی است. از دشمن انتظاری به جز خصومت تمام‌قد نمی‌رود، این ما هستیم که باید مدام خود را ارزیابی کنیم تا بتوانیم بهتر عمل کنیم. اگر در این متن نقدی به عملکرد حامد اسماعیلیون می‌کنم تنها به دلیل احترام و ارزشی است که برای او قائلم.

کاش داوری درباره‌ی دیگر سیاست‌مداران مطرح پارسال به سادگی قضاوت در مورد رضا پهلوی و هوادارانش بود. مثل خیلی از ایرانیان مقیم خارج، به حامد اسماعیلیون دل بسته بودم حتی پیش از آن که به ائتلاف راستگرایان موسوم به گروه همبستگی (اجلاس جورج تاون) بپیوندد. او را آرشی می‌دانستم که در لحظه‌ای خطیر از صدف سینه‌ی ایرانیان بیرون آمده بود.[۱] بعد از تظاهرات اکتبر ۲۰۲۲ برلین، دیگر حامد، آرشْ قهرمان تنهای ایرانیان نبود بلکه عملا رهبر مبارزات ایرانیان خارج از کشور محسوب می‌شد و هیچکس نمیتوانست او را نادیده بگیرد. یک توییت مشترک او با دیگران برای سال نو میلادی، بحث ائتلاف را در صفوف اپوزیسیون داغ کرد. وقتی شرکت کنندگان اجلاس جرج تاون (۲۱ بهمن ۱۴۰۱) وعده‌ی منشور مشترک دادند، موجی برخاست و ده‌ها سند تولید شد که سعی در مشخص کردن خواسته‌های گروه‌های مختلف و روش‌های رسیدن به آنها داشتند. تولید و گفتگو پیرامون این اسناد خود دستاوردی بزرگ بود، هم خواسته‌های انباشته شده‌ی سالیان را بیان می‌کرد، هم نقاط اشتراک و اختلاف گروه‌‌ها را روشن می‌ساخت، و هم زمینه‌ای برای بحث بین ایرانیان می‌ساخت.  

اسماعیلیون اسیر فضایی شد که گرداگرد او (و دیگران) ساخته شده بود. تقریبا همه‌ی کسانی که به نوعی رهبر جنبش محسوب می‌شدند، روی زمینه‌های مشترکی مثل سبک زندگی،‌ حقوق بشر،‌ سکولاریسم، دادرسی عادلانه و دمکراسی متمرکز بودند. اگر کسی از اسماعیلیون هم می‌پرسید،‌ او هم همین جواب‌ها را با چاشنی دادخواهی می‌داد. او اگرچه به عدالت اجتماعی اشاره می‌کرد اما هیچ گاه به جدّ وارد مباحث اقتصادی و معیشتی نشد. موضوع مهم،‌ چگونگی رسیدن به این شعارها و سرنگونی جمهوری اسلامی بود. تا مردم در خیابان بودند، پاسخْ ماندن آنها در خیابان تا سرنگونی بود،‌ وقتی جنبش فروکش کرد و اعدام‌ها و محکومیت‌ها بالا گرفت،‌ کسی برای ادامه‌ی جنبش برنامه‌ای نداشت. 

Ad placeholder

اسماعیلیون در اولین قدم متوجه تناقضی که ممکن است بین دادخواهی و تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی باشد، شده بود. او می‌دانست که دادخواهی به آسانی می‌تواند تعبیر به تظلم به قوه قضاییه جمهوری اسلامی و موجب مشروعیت دادن به رژیم شود. به همین دلیل مدام تاکید می‌کرد که دادخواهی تنها از مسیر سرنگونی جمهوری اسلامی می‌گذرد. او به درستی دادخواهی را به تمام تاریخ جمهوری اسلامی تسری می‌داد و مثلا از فاجعه‌‌ی سینما رکس شروع می‌کرد و تا امروز پیش می‌‌آمد. اما سخن گفتن از دادخواهی و ضرورت آغاز آن از پیش از جمهوری اسلامی،‌ برای دو،‌ سه، چهار بار برانگیزاننده بود،‌ برای بار پنجم دیگر می‌بایست راهی برای رسیدن به دادخواهی نشان داده می‌شد. یکی از راه‌های ممکن، استفاده‌ی اسماعیلیون از نفوذ خود برای گرد‌آوردن همه‌ی دادخواهان زیر یک پرچم بود که نمی‌دانم به چه دلیلی انجام نشد. همین تناقض در مورد حقوق بشرهم صادق بود؛ از تلاش برای رعایت حقوق بشر در ایران ضرورتا نمی‌شد به سرنگونی رژیم رسید. پرداختن به حقوق بشر به چانه‌زنی با رژیم شبیه‌تر بود تا اقدام برای نابودی آن. حقوق بشر متولیان زیادی بین گروه‌های ایرانی دارد،‌ خوشبختانه اسماعیلیون خود را اسیر رتوریک حقوق بشر نکرد.  

برای ما موفقیت اسماعیلیون و انجمن خانواده‌های پرواز ۷۵۲ اوکراینی،‌ نمونه‌ای ازتلاش‌ها و سازماندهی‌های کارآمد بود که فکر می‌کردیم می‌تواند الگویی برای حرکت‌های بزرگ‌تر باشد. غافل از آن که این موفقیت مرهون مختصات ویژه‌ی این پرونده  به عنوان یک پرونده‌ی بین‌المللی است. در فاجعه اسقاط هواپیمای اوکراینی توسط سپاه حداقل چهار کشور کانادا، اوکراین، سوئد و انگلیس مستقیما دخیل هستند. دومین ویژگی پرونده پرواز که آن را به حرکتی موفق تبدیل کرده آن است که انجمن جهت‌‌گیری خاص سیاسی ندارد، له یا علیه هیچ نظام حکومتی شعار نمی‌دهد، و هیچ برنامه‌ای برای آینده ایران ارائه نمی‌کند. در واقع،‌ کار انجمن مانند یک سازمان مردم‌نهاد (س‌م‌ن = سمن) است که هدف خاص مدنی پیش روی خود گذاشته و به سوی آن می‌رود. رسیدن به این هدف و حتی رفتن به سوی آن،‌ ممکن است شرایط جامعه را بهتر کند اما برای سرنگونی حکومت مستقر برنامه‌ریزی نمی‌کند. به همین دلیل سمن‌ها به عنوان سازمان می‌توانند به انقلاب کمک کنند اما برای دگرگونی بنیادی ساخته نمی‌شوند، اگرچه مزیت اعضای آنها یاد گرفتن کار گروهی و سازمانی است. تناقض در رفتار و عمل اسماعیلیون که هم ما و هم خودش را سردرگم می‌کرد حاصل درهم شدن نقش‌های سمنی و سیاسی بود. او یک جا خود را فعال مدنی می‌دانست و جای دیگر فعال سیاسی. به همین دلیل تصمیم گرفت از سمت سخنگوی انجمن خانواده‌های پرواز ۷۵۲ استعفا دهد اما نه انجمن از زیر سایه‌ی نام اسماعیلیون بیرون آمد و نه او توانست نقش رهبری انجمن را رها کند. این طور شد که در دسامبر ۲۰۲۳ و ژانویه ۲۰۲۴، رسانه‌ها به سراغ اسماعیلیونِ داستان نویس و اسماعیلیونِ انجمن پرواز می‌رفتند و نه اسماعیلیونِ رهبر سیاسی. این که آیا رسانه‌ها می‌خواستند او را در این قالب‌ها جای دهند یا خودش این طور خواسته بود، تغییری در واقعیت نمی‌دهد: اسماعیلیون داشت (یا دیگران داشتند او را) به نقش اولیه خودش، نماینده خانواده‌های قربانیان پرواز ۷۵۲، بازمی‌گشت (بازمی‌گرداندند).  

مسیح علینژاد، حامد اسماعیلیون،‌ نازنین بنیادی و شاهزاده رضا پهلوی، در پایان نشست دانشگاه جرج‌تاون همدیگر را به نشانه اتحاد به آغوش گرفتند. ۱۰ فوریه ۲۰۲۳
مسیح علینژاد، حامد اسماعیلیون،‌ نازنین بنیادی و شاهزاده رضا پهلوی، در پایان نشست دانشگاه جرج‌تاون- ۱۰ فوریه ۲۰۲۳

منشور همبستگی درحد فراهم آوردن چارچوبی برای همکاری نیروهای راست مخالف جمهوری اسلامی بد نبود اما بیانیه‌ای که می‌خواهد چند گروه متفاوت را راضی کند ناچار به کلی‌گویی و ابهام می‌افتد. با این حال، گروه همبستگی می‌توانست با اتکا به منشور کار سازماندهی را شروع کند. اما به جای شروع به فعالیت، یک هفته‌ بعد از خروج رضا پهلوی از گروه، اسماعیلیون هم گروه را ترک کرد. به این ترتیب،‌ اسماعیلیون فرصت را از گروه تازه‌نفس همبستگی بدون رضا پهلوی گرفت. کسی نمی‌داند آیا گروه همبستگی بدون رضا پهلوی موفق می‌شد گروه بزرگی از ایرانیان خارج از کشور را گرد خود و گرد هم بیاورد یا نه اما می‌دانیم که امکانش را داشت؛ به امتحانش می‌ارزید. با خروج اسماعیلیون گروه از هم پاشید و میدان برای سکون و ناامیدی، که از قبل زمینه‌اش آماده شده بود، باز شد. با این شکست، اعضای اصلی ائتلاف یعنی مسیح علی‌نژاد و حامد اسماعیلیون تا حدودی توان بازگشت به نقش قبلی خود را هم از دست دادند. 

Ad placeholder

با خروج از گروه همبستگی، اسماعیلیون خواسته یا ناخواسته یکی از رهبران بالقوه‌ی جمهوری‌خواهان شده بود اما عملا به آن تن نمی‌داد. سلطنت‌طلبان با هدف از میدان به درکردن او بدترین فحاشی‌ها و برخوردها را داشتند؛ صدای بلند «نه می‌بخشیم، نه فراموش می‌کنیم»اش طنین‌انداز بود اما از این فراتر نمی‌رفت. کم کم کسانی که جوّ گرفته بودشان و زنان و مردان روزهای سخت ناامیدی و شکست نبودند، از اطراف اسماعیلیون پراکنده می‌شدند. کسانی که تا همین چند ماه قبل با پیشنهادهای عجیب وغریب سراغش می‌‌آمدند، خسته شده بودند و می‌خواستند بروند ایران قورمه سبزی مامان‌پز و فسنجون خاله‌پزبخورند. پشیمان بودند از این که کنار خیابان‌های تورنتو و برلین و شهرهای دیگر صف و فریاد کشیده‌اند وکسی دوربین به دست از جلوشان گذشته است. فرصت طلبانی هم که روی اسب زنده‌ی انقلابِ به زعم خودشان مرد، میهن، آبادی شرط‌بندی کرده‌ بودند و داشتند می‌باختند هم دودستی به رضا پهلوی چسبیدند تا حداقل رزق و روزی‌شان قطع نشود.  دیگر اسماعیلیون می‌توانست به راحتی در تورنتو تردد کند بدون این که بترسد سر هر چراغ قرمزی کسی سراغش بیاید و از او بخواهد با فلانی و بهمانی ائتلاف کند و فلان و بهمان کار را بکند. جریان وقایع نشان داد که او تا ابد نمی‌تواند به گزاره‌های کلی اکتفا کند؛ این سکون، فرصت خوبی برای او است تا موضع و جایگاه خود را بازتعریف و تثبیت کند. 

خیلی‌ها در ابتدا نگاه مثبتی به اسماعیلیون داشتند هرچند خوش‌بینی او به امکان کمک یا حمایت قدرت‌های بزرگ به جنبش زن زندگی آزادی را نمی‌پذیرفتند. شرکت او درنشست بین‌المللی امنیتی هالیفاکس (آبان ۱۴۰۱) کسانی را از او رماند. این مجمع بین‌المللی هر ساله در هالیفاکس کانادا و با حضور مقام‌های دفاعی و امنیتی اغلب کشورهای اردوی آمریکا و اروپا برگزار می‌شود. شایع است که آن چه در این اجلاس رد و بدل می‌شود تا حد زیادی تعیین کننده‌ی مشی کشورهای غربی در سال پیش روست. اسماعیلیون همراه با مسیح علی‌نژاد و نازنین بنیادی دراین نشست شرکت و تنها خواسته‌ی او از دولت‌های غربی آن بود که «مانع انقلاب نشوند.»  اما این خواست او در سایه‌ی گفته‌های مسیح علی‌نژاد قرار گرفت که سران کشورهای غربی بخصوص هفت کشور صنعتی را به اقدامات شدید علیه جمهوری اسلامی دعوت می‌کرد. در عمل،‌ اسماعیلیون موضع روشنی نسبت به گستره و ابعاد کمک یا حمایت کشورهای خارجی از جنبش زن زندگی آزادی نداشت. گاه به نظر می‌رسید می‌خواهد خود را به عنوان یکی از رهبران اصلی جنبش به دیگر کشورها بشناساند، گاه فعالیت‌های خود را ادامه و بازتاب حرکت‌های داخل کشور می‌دانست، و گاه از کشورهای خارجی قطع رابطه با جمهوری اسلامی را می‌خواست. همراه شدن او با رضا پهلوی و مسیح علی‌نژاد باعث می‌شد استقلال رای او به‌خصوص درمورد حدود مداخله‌ی نیروهای خارجی زیر سوال برود. 

چپ‌گرایانی هم بودند که درک آنها از حمایت خارجیْ پشتیبانی جامعه‌ی مدنی، سندیکاها، اتحادیه‌ها، و احزاب خارج از حکومت از جنبش زن زندگی آزادی بود. درمقاله‌ای در دفاع از ائتلاف و در پاسخ به مقاله‌ای از امیر کیان‌پورکه در سایت زمانه منتشر شد، این نظر را نقد کردم. آنجا نوشتم که فشار بر دولت‌های غربی باید هم از طریق ایرانیان فعال دیاسپورا و هم از راه نیروهای مترقی بین‌المللی حامی جنبش زن زندگی ازادی صورت پذیرد. نوشتم که نیروهای مردمی خارج کشور به تنهایی نمی‌توانند حکومت ایران را از سرکوبی جنبش بازدارند؛ آنها «تنها می‌توانند از طریق فشاردولت‌هایشان بر جمهوری اسلامی به مردم ایران کمک کنند.» مبارزان خارج از کشور باید جامعه مدنی و دولت‌ها را در تعامل و تناسب با یکدیگر در نظر بگیرند. مدافعان اصلی تماس با سران کشورهای غربی در گروه همبستگی، رضا پهلوی و مسیح علی‌نژاد بودند. اسماعیلیون هیچ‌گاه موضع خود را دقیقا مشخص نکرد. او اگرچه رابطه‌ی خوبی با کلکتیوهای ایرانی در اروپا داشت اما به نظر می‌رسید به رابطه با جامعه مدنی کشورهای دموکراتیک (به جز کانادا) توجهی ندارد. این که توجه همزمان به جامعه مدنی کشورهای دموکراتیک و دولت‌های غربی دشوار بود و هست،‌ از ضرورت آن نمی‌کاهد.    

از اسماعیلیون و حدود مسئولیت و تاثیر اشتباهاتش نوشتم اما این به معنای آن نیست که مسئولیت رکود جنبش به عهده‌ی اوست، برعکس،‌ او در این میان کمترین نقش را دارد. جمهوری اسلامی، رضا پهلوی و منزه‌طلبان چپ و راست مسئولیت اصلی شکست را بر عهده دارند. کسان و گروه‌هایی می‌توانستند به او، جنبش زن زندگی آزادی و مردم ایران کمک کنند اما منتظر ماندند، از بالا نگاهش کردند‌ و دامن خود را پاک نگه‌داشتند. برای بیشتر ایرانیان خارج از کشور، اسماعیلیون تنها کسی بود که می‌توانستند به او اعتماد کنند بدون این که از جنجال‌های پیرامونش بترسند اما بسیاری از سیاسی‌کاران خارج از کشور وقتی موفقیت او و انجمن را در برپایی راه‌پیمایی‌های موفق در اروپا و آمریکای شمالی دیدند، فقط کوشیدند او را نصیحت کنند بدون آن که در اقدامات عملی همراهش شوند. فکر می‌کردند او تجربه‌ی سیاسی ندارد، که تا حدی درست بود،‌ و باید به حرف‌های آنها گوش دهد تا موفق شود، که درست نبود چون خودشان تجسم کامل شکست بودند و پیروزی‌یی نداشتند که به نظراتشان مشروعیت بدهد.  

اما چه باید کرد؟ مردم و اسماعیلیون نیاز به تشکیلاتی دارند که با نام او، و فراتر از آن با گفتمانی که او نماینده‌ی آن است، پیوند بخورد. این گفتمان همان زاویه‌ی دیدی است که مختص اسماعیلیون است و او بر آن پافشاری می‌کند. همان طور که اسماعیلیون بارها تکرار کرده است تنها راه پیشبرد جنبشْ سازماندهی است. ایرانیان خارج از کشور هم تشنه‌ی کار سازمانی و هماهنگ هستند. کسانی از نسل اسماعیلیون و جوانان که با او همراه و هم‌نظرند به او خواهند پیوست و از این طریق می‌توان یک سازمان سراسری قدرتمند درخارج از کشور تاسیس کرد. تشکیلاتی که گفتم می‌تواند یک حزب سیاسی یا یک سازمان مردم نهاد باشد که هدفی بزرگ‌ مثل سرنگونی جمهوری اسلامی یا استقرار عدالت سوسیال دموکراتیک یا نظم لیبرال (برای حزب) یا ماموریت معینی مثل فراهم آوردن امکان دادرسی عادلانه در ایران (برای سمن) را دنبال می‌کند و توانایی عضوگیری دارد. این توانایی عضوگیری و پذیرفتن افرادی که خود را به گروه متعهد می‌بینند و خواستار رشد گروه هستند، بسیار مهم است چون نام اسماعیلیون این پتانسیل را دارد که بیشترین افراد مخالف جمهوری اسلامی را در خارج از ایران جمع کند. تشکیل این نهاد مطمئنا زمان می‌برد اما می‌توان به آن اندیشید و مقدماتش را هر چه زودتر فراهم کرد. 

پانویس:

[۱] اشاره‌ام به این بخش از «آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی است: کم کمک دراوج آمد پچ پچ خفته/ خلق چون بحری برآشفته / به جوش آمد خروشان شد/ به موج افتاد/ برش بگرفت و مردی چون صدف/ از سینه بیرون داد: ” منم آرش” / چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن …