به بهانه‌ی جنگ در نوار غزه میان ارتش اسرائیل و گروه تروریستی حماس، پس از پوگروم هفتم اکتبر سال پیش که به دست این گروه انجام گرفت، مهشید امیرشاهی تا کنون دو مقاله چاپ کرده است: «به دو دلیل» و «رابطه‌ی آمریکا و اسرائیل». گفتاوردهای داخل گیومه از این دو مقاله هستند.

دیدگاه

پایان جنگ جهانی دوم به یهودی‌ستیزی ایدئولوژیک هم، که پیشتر جانشین یهودی‌ستیزی مذهبی دیرسال شده بود، تا اندازه‌ای پایان داد. دست کم در غرب. چون آگاهی از هولوکاست چنان موج گسترده‌ای از بیزاری و وحشت به دنبال آورد که بیرون از دایره‌ی گروه‌های نژادپرست افراطی، کمتر کسی دیگر یارای جار زدن آن در کوی و برزن را داشت. اما این همه پایان آنتی‌سمیتیزم نبود. یهودی‌ستیزی روح سرگردانی بود که کالبدی تازه می‌جست تا به یاری آن بتواند یک زندگی دوباره را با پرده‌پوشی، آشکارا از سر بگیرد. موازنه‌ای دشوار که فرو‌رفتن در جلد پژوهش‌های تاریخی با هدف انکار هولوکاست، به تنهایی از پس انجام آن برنمی‌آید. چون دیر یا زود، سویه‌ی پررنگ ایدئولوژیکش از پرده بیرون می‌افتد. اما خدای یهودی‌ستیزان هم بزرگ است. امروزه، پس از کوشش‌های بسیار، آنتی‌سمیتیزمِ ژئوپولیتیک سرانجام راه حل نهایی را برای برقراری این موازنه پیش پایشان گذاشته است. چون می‌توانند مدعی باشند که دشمنی‌شان تنها با دولت اسرائیل است و با یهودیان به دلیل یهودی‌ بودن‌شان هیچ مشکلی ندارند. و اینگونه ترفندی کارآمد یافته‌اند تا یهودی‌ستیزی را به چیزی پیش پا‌افتاده بدل کنند.

در هیاهوی این بازار فریب آنچه لحن مهشید امیرشاهی را در دو نوشته‌ی آخرش ستایش‌برانگیز می‌سازد این است که آشکارا آن را بانگ می‌زند و زحمت پرده‌پوشی به خود نمی‌دهد. گزینش چنین لحنی شاید به این دلیل باشد که می‌خواهد نشان دهد اهل تقیه نیست. پس روراستی‌اش می‌باید پیشاپیش دست کسانی را ببندد که ولایت فقیه را نه تنها مشکل ما ایرانیان بلکه مشکل مردمان منطقه، و به دلیل جهانی‌شدنِ بدترین چیزهای همگان با چیزهای خوب دیگران، مشکل جهانیان می‌دانند. چون چنین کسانی ممکن است در این هم‌دهنی‌ او با حاکمان ایران و هم‌پیمانان‌شان، از حزب الله در لبنان تا حوثی‌ها در یمن، رد تربیتی مذهبی ببینند یا بجویند. حماس هم که تا دیروز به کشتار یهودیان کیبوتص‌ها و تجاوز به زنان و کودکان و اسیر گرفتن‌شان می‌بالید، امروز به این بهانه که با قوانین شرعی نمی‌خوانند آنها را به گردن نمی‌گیرد و انکار می‌کند. مهشید امیرشاهی هم که این جنایت‌ها را در مقاله‌ی نخست خود تهمت خوانده بود، گرچه دیگر جانیان حماس را تا سطح گروه‌های مقاومتی که در اروپا با نازیسم جنگیده بودند برنمی‌کشد، با سکوت خود با این رویکرد نگاسیونیست همراهی دارد.

لحن نوشته‌ها چنان همخوانی و پیوند تنگاتنگی با سستی دلیل‌ها دارد که نمی‌توان هوش نویسندگی‌ مهشید امیرشاهی را شایسته‌ی آفرین ندانست: «اسرائیل دشمن ایران است.» در چنین لحظه‌هایی می‌توان دریافت که راندن ماه هم از آسمان ایران نمی‌توانست از درخشش تیره‌ی عکس خمینی در جاهایی که انتظارش را هم نداریم جلوگیری کند. ایکاش مهشید امیرشاهی که عشق به وطن آن‌چنان چشم‌تنگش کرده، اگر نگوییم کور، که مشکل ما با حکومت دینی را به کسی جز خود ما مربوط نمی‌داند، از همان یهودیان یا به زبان خودش «جهودانی» که گفته‌هایشان را نقل می‌کند، یاد می‌گرفت که می‌توان به قوم خود و میراثش عشق ورزید اما منتقد بی‌رحم آن بود. چون عشق به چیزی اگر برای والایش‌اش به تراش آن با بُرنده‌ترین تیشه‌ها برنیاید، در بهترین حالت به بت‌پرستی می‌کشد.

“شرح ظلمی که بر فلسطین می‌رود” دلیل دومی که مهشید امیرشاهی را واداشته تا قلم به دست بگیرد، از آشنایی ستودنی او با ساختار روایی زیارت‌نامه‌های عاشورا پرده برمی‌دارد. بازبستن خاستگاه این ستم به یاری زنجیره‌ای از روایت‌ها، همچون ساختار حدیث‌های پیغمبر و امامان، به “لابی خرپول و با نفوذ صیهونیستی” که چمدانی حاوی “دو میلیون دلار پول نقد” را به ترومن تقدیم کرد تا در زمان رئیس جمهوری‌اش راه را برای تشکیل کشور اسرائیل هموار کند، هرچه باشد نمایانگر این نیست که “وقتی تنها حربۀ آدمی کلمه است می‌بایست چنان نوشت که […] نشان دهد حقیقت را می‌گوید”. چون حقیقت پس از ارزیابی بدون پیش‌داوری رخدادها و سنجش درستی و نادرستی رفتارهایی به دست می‌آید  که در همراهی‌شان با این رخدادها به همان اندازه که از آنها تاثیر می‌گیرند بر آنها تاثیر می‌گذارند. رویکردی که پیشاپیش نیروهای درگیر را به دو اردوگاه نیکی و پلیدی، قربانی ابدی و جلاد ازلی تقسیم کرده است، نیازی به ارزیابی رخدادها و سنجش رفتارها هم احساس نمی‌کند. چون حقیقت را می‌داند. و حقیقتِ از پیش دانسته نامی جز اعتقاد یا ایمان ندارد.

می‌توان به رفتار دولت‌های آمریکا یا اسرائیل انتقاد کرد و با رفتارشان هنگامی که ناروا می‌نماید و در برقراری صلحی پایدار نمی‌کوشد، مخالفت داشت. اما نمی‌توان به بهانه‌ی عشق به وطن، چشم بر رفتار جمهوریاسلامی پوشید که از روز پیدایش‌اش، با کمک دست‌نشاندگان خود، به جنگ دامن می‌زند. هم‌چنین می‌باید بر حق فلسطینان در داشتن حکومتی مستقل بر زمینه‌ای که ماندگاری آن را فراهم بیاورد، پای فشرد. اما نمی‌توان و نمی‌باید احساسات ملی را برپایه‌ی نفرت از ملتی دیگر و دشمنی با آن بنیاد کرد. چون هیچ ملتی تنها نتیجه‌ی خودش نیست و نتیجه‌ی خودش در همیاری با ملت‌های دیگر است. دمیدن بر آتش نفرت با مرثیه‌سرایی و بودن خود را در گرو نابودی دیگری خواستن، از تکرار فاجعه‌هایی که امروز شاهد آن هستیم جلوگیری نمی‌کنند، بلکه آنها را همیشگی می‌سازند.      

با خود فکر می‌کنم آیا مهشید امیرشاهی می‌تواند همین نوشته‌ها را با حفط همه‌ی کلیشه‌هایشان و همتای واژه‌ای که برای نامیدن یهودیان به‌کار می‌برد، به فرانسه هم برگرداند و از پیامدهای آن برای نیک‌نامی‌اش بد به دل راه ندهد؟ اما گویا دستاورد بزرگ آنتی‌سمیتیزم ژئوپولیتیک همین باشد که امروزه می‌توان یهودی‌ستیزی خود را از هرگونه‌‌ی آن، جار زد و دل‌آسوده ماند. چرا که نمی‌توانم باور کنم مهشید امیرشاهی نویسنده از معنا و پیشینه‌ی واژه تحقیر‌آمیز “جهود” ناآگاه باشد. روانی بر قلم آوردن آن در نوشته‌هایش، راه بر این گمان باطل می‌بندد که او را در مشق آنتی‌سمیتیزم نوخط بپندارم.

این مقاله در بخش دیدگاه منتشر شده است. نظرهای مطرح‌شده در این بخش، دیدگاه نویسندگان را بازتاب می‌دهند و نه دیدگاه تحریریه زمانه را.