حزب کمونیست یونان بە عنوان قدیمی‌ترین حزب شکل گرفتە در تاریخ معاصر یونان سرگذشت عظیم و پرفراز و نشیبی دارد. در گذر زمان بیش از ١٠٠ سال از طول عمرش دچار دگردیسی‌های زیادی شدە، بحران‌های زیادی را پشت سر گذاشتە و یا در حل برخی از آنها ناکام ماندە است.

حزب کمونیست یونان اولین بار در روز ١٧ نوامبر سال ١٩١٨ میلادی، یعنی دقیقا یک سال پس از پیروزی انقلاب اکتبر تحت عنوان حزب کارگران سوسیالسیت یونان (ΣΕΚΕ) در شهر پیرئاس تاسیس شد و بدین طریق رابطە و تاثیر اتحاد جماهیر شوروی بر حزب کمونیست یونان کە تا عصر حاضر نیز ادامە دارد، آغاز می گردد. لازم بە ذکر است کە در حملەی اخیر روسیە بە اوکراین شرایط در یونان بە سان شرایط کنونی آلمان نسبت به مسئلەی فلسطین و بسیار دشوار بود کە با سیاسیون دربارەی مسئلەی اوکراین گفتگو کرد، چرا که هرگونە نقد روسیە بە هم‌سفرە شدن با ناتو تعبیر می‌شد.

حزب کمونیست یونان در ابتدای سال ١٩٢٠ در همکاری با حزب کمونیست یوگسلاوی و بلغارستان، فدراسیون کمونیستی بالکان را تاسیس کردند و پس از انترناسیونال سوم نامش بە حزب کمونیست یونان تغییر کرد (ΚΚΕ).

در اوایل دهەی ١٩٣٠ حزب کمونیست یونان با دو چالش بزرگ کە یکی فرایونانی بود و دیگری بیشتر بە شرایط داخل خود یونان مرتبط می شد، روبرو شد؛ در سطح اروپا با سر کار آمدن هیتلر و سرآغاز فاشیسم و نازیسم یک حذف ساختاری و کلی کمونیسم و کمونیست‌ها شروع شدە بود و از طرفی دیگر در داخل یونان نیز دولت ترور و سرکوب ایدەهای کمونیستی و افراد کمونیست را آغاز کرد و حزب کمونیست ممنوع اعلام شد. همچنین انتخاب نیکوس زخریادیس کە یک استالینیستی متعصب بود بە عنوان دبیر اول حزب کمونیست بە ناآرامی‌های درون حزبی انجامید. این امر باعث شد کە شرایط درون حزبی بە طور کلی تغییر کند و یک دیکتاتوری و سرکوب درون حزبی در حزب کمونیست آغاز شود. جدا شدن بسیاری از نویسندەها و شاعران رادیکال و جنبش هنرمندان سوررئالیست از حزب کمونیست یونان در همین دهەی ١٩٣٠ میلادی آغاز گردید.

در دهەی ١٩٤٠ میلادی با تشدید قدرت فاشیست‌ها تا قبل از جنگ جهانی دوم، آنها توانستند کە بدون انشعاب بە کار خود و متحدکردن مردم ادامە بدهند. حزب کمونیست یونان در دورەی جنگ ضد فاشیسم نقش عمدەای بر عهدە گرفت. یکی از زرین‌ترین برگ‌های تاریخ این حزب بە مبارزە و پیروزی درخشان کمونیست‌ها برمی گردد کە علیە اشغال و فاشیسیم داخلی در یونان جنگیدند. آنها در سال ١٩٤١ یک جبهەی متحد چپ با دیگر سوسیالسیت‌ها و کمونیست‌های یونان تحت عنوان بلوک رهایی بخش ملی (ΕΑΜ) را سازمان دادند.

از پیکار با فاشیست‌ها تا تحمیل «صلح» انگلیسی

در فوریەی ١٩٤٢ یک گروه چریکی مسلح تحت عنوان ارتش رهایی بخش خلق یونان (ΕΛΑΣ) با رهبری آریس ولوخیوتیس تشکیل شد. آنها در ارتفاعات شمالی یونان بە جنگ چریکی علیە اشغالگری نازیست‌ها، فاشیست‌ها و حامیان آنها در یونان روی آوردند. این مبارزه چند سال بعد، یعنی در سال ١٩٤٦ بە اولین جنگ داخلی در یونان کە به “دموکریانا” معروف شد، انجامید. نتیجه جنگ نابرابر ارتش یونان و انگلیس با چریک‌های کمونیست بە قتل و عام کمونیست‌ها و خلع سلاح شدن آنها منتهی شد و آنها مجبور شدند عهدنامەی صلحی را کە دولت انگلیس و یونان تنظیم کردە بودند تحت عنوان “پیمان نامەی وارکیزاس” امضا کنند.

طبق مفاد این عهدنامە کمونیست‌ها باید تسلیم می‌شدند، اسلحەهایشان را تحویل می‌دادند و ندامت نامە امضا می‌کردند. این اما پایان کار نبود چون هیچ یک از طرفین به عهدنامه پایبند نماندند، و آریس ولوخیوتیس کە از طرف حزب کمونیست هم برای پایان دادن به جنگ چریکی تحت فشار بود به گونه‌ای که کمونیست‌ها علیه او شعار “نە خوراک می خوایم نە آریس!” را ساخته بودند، این‌بار مبارزه مسلحانه علیه همه‌گان را با کمک متحدانش آغاز کرد.

در همین دوره دولت یونان و بریتانیا بە زنجیرە‌ای از ترور شخصیت‌های موثر در حزب کمونیست کە بعدها بە دورەی “ترور سفید” مشهور شد، روی آوردند. آریس ولوخیوتیس در نهایت پس از فشار زیاد از طرف حزب کمونیست و دولت یونان و بریتانیا در ابتدای دستگیر شدن خودکشی کرد. پس از مرگ او شرایط کمونیست‌ تغییر چندانی نکرد. بعدها بسیاری از انقلابیون تبعید و یا ترور شدند تا همە بفهمند کە آریس بر حق بود و تسلیم شدن راه چارە نبود. حال نیز همە از آریس ولوخیوتیس بە عنوان یک قهرمان انقلابی یا “چگوارای یونان” یاد می کنند.

Ad placeholder

تبعید، بازگشت به وطن و انشعاب

در نهایت حزب کمونیست در سال ١٩٤٩ ابتدا بە آلبانی و سپس بە بوداپست کە تا سال ١٩٦٨ آنجا ماند، تبعید شد. طبق منابع تاریخی و رسمی منتشر شدە از آرشیو حزب کمونیست یونان شمار افرادی کە بە بوداپست پناهنده شدند حدود ١٠٠ هزار نفر تخمین زدە شدە است.

حزب کمونیست یونان متاثر از اتفاقات و روند دیگر کشورهای بلوک شرق و بە ویژە پس از شکستن پیمان پاروبیاس در چک‌اسلواکی دچار یک بحران بزرگ درون حزبی شد کە بە اولین انشعاب رسمی حزب انجامید. دو قطب منشعب تفاسیر متفاوتی از شرایط یونان بە نسبت حضورش در اروپا داشتند. طرف ارتدکس کە رویەی استالینیستی داشت خود را ضد غرب و متمایل بە روسیە می‌دانست. قطب دیگر کە بیشتر از گرایشات سوسیالیستی برخوردار بودند بە سمت اروپا گرایش داشتند کە در نهایت از حزب اصلی منشعب شدند و نام خود را حزب کمونیست داخلی گذاشتند.

پس از پایان دیکتاتوری نظامی در سال ١٩٧٤ تا کنون حزب کمونیست در یونان دیگر بە طور رسمی قانونی شدە است و پناهندگان سیاسی کە در دوران دیکتاتوری بە بوداپست تبعید شدە بودند طبق توافق دو دولت مجارستان و یونان بە کشور خود برگشتە و بە سیاست رسمی و مرکزی یونان از طریق انتخابات وارد شدند.

در اوایل دهەی ١٩٩٠ با بحران‌های اقتصادی و بین اللملی، گسترش نئولیبرالیسم تاچری و سقوط رژیم‌های کمونیستی و سوسیالیستی و فروپاشی بلوک شرق دوبارە تعارض‌های تئوریک و سیاسی در داخل حزب کمونیست از سر گرفتە شد. اینبار دو قطب مخالف بیشتر مبارزان قدیمی و کمونیست‌های متمایل بە روسیە در مقابل دیگر قطب کە جوانانی بیشتر با گرایشات نئومارکسیستی بودند، قرار گرفتند. این افراد در قطب اول بە دلیل سابقەی مبارزاتی در اوایل دهەی ١٩٧٠ میلادی علیە دیکتاتوری در یونان از جایگاه سمبلیکی نیز برخوردار بودند کە یک رابطەی بە ذات نابرابر را با جوانان ایجاد می‌کرد. قطب جوان هرچند بعدها در میدان عمل بە سوسیال دمکراسی و حتی گرایشات عملگرایانه نئولیبرالیستی روی آورد اما با این حال هنگام جدا شدن از حزب، از مواضع رادیکال‌تری بە نسبت حزب کمونیست یونان برخوردار بود.

حزب کمونیست پس از چند سال گفت‌وگوی درونی و چند کنگرە در نهایت دومین و بزرگترین انشعاب را در سال‌های نخستین ۲۰۰۰ تجربه کرد؛ بە صورتی کە قطب جوان با تشکیل “اتحاد رادیکال چپ‌های یونان” در اختصار “سیریزا” از حزب کمونیست جدا شد. ما این حزب را با دبیر اول (سابق) جنجالیش الکسیس چیپراس می شناسیم. خود او در عملی شدن انشعاب نقش عمدە و پررنگی داشت.

کمونیست‌های بدون حزب

یک پرسش عمومی در میان چپ‌های رادیکال یونانی مطرح است؛ چرا در میانەی دو جنگ جهانی در یونان مفاهیمی سوسیالیستی، ایدەهای کمونیستی، تشکل‌های کارگری، حزب مردم و … توانستند برگ‌های فاخری بە تاریخ معاصر یونان بیفزآیند، اما در ٤٠ سال اخیر همان ایده‌ها کە در یک نظام دموکراسی پارلمانی کە به نظر می‌رسد از زیست سیاسی آزاد نیز برخوردارند، نمی توانند نسل جوان را حول مفاهیم و ایده‌های برابری‌خواهانه سازمان بدهند؟

سادە‌سازی است اگر تنها بە این بسندە کنیم کە شرایط کشور یونان نسبت به آن دوران بهتر شدە است؛ زیرا امروزە نیز وجود لحن دیکتاتورمنشانە در “دولت دمکراتیک یونان” بە وضوح و بە طور روزانە دیدە می‌شود، وجود فاشیسم در خیابان‌های یونان علیە مهاجران (بە ویژە مردمان پاکستان و کشورهای آفریقایی) خطری روزمرە است، یونان عضو ناتو است و همین موضوع بی‌طرف بودن یونان را در نسبت با جنگ روسیە و اوکراین و آپارتاید اسراییل منتفی می‌کند. پس این امر بە طور قطع یک جواب ترکیبی و چند وجهی دارد و هم عوامل بین‌المللی و داخلی نیز در این روند متاثر بودەاند. تا آنجا کە بە سطح خارجی و بین‌المللی ناتوانی حزب کمونیست یونان مربوط می‌شود بگذارید توافق بر این باشد کە سخن گفتن دربارەی دشمنان جهانشمول ایدە‌های کمونیستی نیازی بە بازگو کردن ندارد.

در سطح داخلی اما دو عامل تئوریک که عملا گستردە‌ترین تاثیرات را گذاشتەاند؛
تناقض عملی و درون گفتمانی حزب کمونیست درباب نهاد دولت و نقش حزب در دولت
شک نسل جوان بە چهارچوب‌های اقتدارگرا.

باید یادآور شد که در اینجا تنها حزب کمونیست و نه جریان‌های جدا شده از آن مانند آن سیریزا، کوکو مولو، حزب کمونسیت داخلی و… مورد تاکید است.

حزب کمونیست یونان نسبت به مساله دولت دچار یک تناقض سیاسی شدە است؛ در حالی که رسمی اعلام کردە است کە در تشکیل دولت هیچگاه شرکت نخواهد کرد، در هر دورە در انتخابات مجلس شرکت می‌کند و چهارمین یا پنجمین حزب به لحاظ میزان آرا در هر دوره است.

این کە حزب کمونیست یونان نمی‌خواهد در تشکیل دولت شرکت مستقیم داشتە باشد، به این معنا که بخشی از احزاب در ساختار دولت باشد، بە نقدش از اقتدار و نهاد دولت بر می‌گردد. از سوی دیگر اما می‌خواهد در مجلس همیشە حضور داشتە باشد و همزمان نقش اپوزیسیون را ایفاء کند. در رقابت‌های انتخاباتی همە از پیش می‌دانند کە حزب کمونیست دولت تشکیل نخواهد داد و این مسئلەی ائتلاف با احزاب دیگر را نیز دشوار و پیچیدە می‌کند. این امر یکی از جدی‌ترین نقاط مناقشە میان منشعبان، یعنی همان حزب سیریزا کە می‌گفت وقتی در یک سیستم دموکراسی پارلمانی وقتی می‌توانیم رای بیاوریم، چرا دولت تشکیل ندهیم؟، بود. حزب سیریزا در سال ٢٠١٥ تا ٢٠١٩ بە عنوان حزب اول در انتخابات با یک حزب کوچک دیگر دولت ائتلافی تشکیل داد. مذاکرات سیریزا و اتحادیه اروپا بر سر سیاست‌های اقتصادی تحمیل شده بر یونان در نهایت به جدایی واروفاکیس از دولت سیریزا انجامید.

این وضعیت، یعنی عدم مشارکت در تشکیل دولت، اثرگذاری و مداخله حزب کمونیست یونان در قانونگذاری و سیاست‌های کلان حکومتی را به سهم این حزب از کرسی‌های پارلمان محدود کرده است. این مداخله ولو بسیار محدود هم اما ارتباط موثر و مستقیمی بر میزان نفوذ و جایگاه حزب کمونیست در میان نسل جوان و چپ رادیکال دارد.

در سال‌های اخیر متاسفانە حزب کمونیست بە مصوبەهای رای دادە است کە برای نسل جوان ناامید کنندە بودەاند. برای مثال در دورەی پیشین مجلس، دولت راست‌گرای «نئادیموکراتیا» دو قانون مرتبط با شرایط کاری پلیس را بە مجلس ارائە کرد؛ یکی استخدام ٥٠٠٠ نیروی پلیس و دیگری تقاضای افزایش حقوق و سوبسید بە ارزش ٦٠٠ یورو برای پلیس. روز قبل از تصویب این قوانین، پلیس در شهر لاریسا یک نوجوان روما را با شلیک مستقیم بە قتل رساندە بود و تمام شهرهای یونان در اعتراض بە خشونت سیتماتیک پلیس علیە همە و بە ویژە مردم رما و مهاجران بە خیابان‌ آمدە بودند. دولت راست‌گرای میتسوتاکیس پیشنهادش برای افزایش تعداد و حقوق پلیس‌ها را روز بعد از حادثە در مجلس با رای کامل از طرف حزب کمونیست و دیگر احزاب بە تصویب رساند. تنها حزب روز ۲۵ به که واروفاکیس دبیر اول آن است، به این لایحه رای نداد. استدلال حزب کمونیست یونان برای موافقت با لایحه دولت برای افزایش شمار و حقوق پلیس‌ها بر «کارگر بودگی» پلیس‌ها استوار بود؛ استدلالی به شدت خشمگین‌کننده.

یک نقد دیگر به حزب کمونیست که موجب فاصله گرفتن نسل جوانتر از این حزب شده است ساختار مردسالارانه و گفتمان و ادبیات هموفوبیک حزب است که نمی‌تواند «فراطبقه‌ای بودن» موضوع جامعه رنگین‌کمانی را بپذیرد. این حزب به صورت کلاسیک و سنتی تمام لایه‌های ستم/ موضوعات را بدون پیچیدگی‌ها و چند لایه بودن در دو طبقه کارگر/ بورژوا تقسیم و تحلیل می‌کند.

علاوه بر مشکلات درونی حزب کمونیست که دافعه دارند، سنت آنارشیسم در یونان که سرآغازش به ۱۸۶۴ میلادی بازمی‌گردد هم بر کم اقبال شدن حزب تاثیر فراوانی دارد. این سنت ضد اقتدارگرا در فرم‌های مختلف و تفسیرهای متفاوت از آنارشیسم در یونان سر یک موضوع توافق دارند و آن نیز برانداختن سرمایه‌داری و دولت است. این جنبش افراد زیادی را از نسل جوان در همان سال‌های اول دانشجوی بە خود جلب می‌کند؛ نسلی که تفسیری متفاوت نسبت به حزب کمونیست یونان از مبارزە دارند. آنها معتقدند ساختارهای اقتدارگرا چون حزب، دولت و مجلس نمایندگان بایستی از بین بروند تا بتوانیم آزاد و باهم زندگی کنیم. این تفاوت هستەای تئوریک و گفتمانی این نسل با حزب کمونیست بە شدت تحت تاثیر تفاسیر فمینیستی از مفهوم اقتدار است.

در انتخابات تابستان ٢٠٢٣ میزان عدم مشارکت جوانان زیر ٣٠ سال در انتخابات ٤٧٬٩٪ اعلام شدە بود؛ آماری که تفسیری گسترده‌تر از تنها کاهش مشارکت جوانان در انتخابات به همراه داشت. پیام این کاهش مشارکت، به ویژه برای احزاب سنتی چپ و خاص‌تر حزب کمونیست یونان این بود؛ نسل جوان رادیکال با گرایش ضداقتدارگرایانە، ضمن احترام به تاریخ مبارزه کمونیست‌ها و حزب کمونیست، از حزب کمونیست فاصلە گرفتەاند. فاصله‌گرفتن آنها نه به معنای رویگردانی از ایده کمونیسم، بلکه بە دلیل تفاسیر رادیکال‌تر و چندوجهیتر از مفهوم کمونیسم است. برای نسل جوان‌تر ایده کمونیسیم نە بە ایجاد حزب و شرکت در انتخابات بلکە بە زندگی روزمرە و فعالیت‌های محلی مربوط می‌شود کە بە شکل کمون‌وار و جمعی و خودگردان صورت می پذیرند؛ شکلی نوع از سازماندهی از پائین که محله‌محور است و در پیوند با زیست و مقاومت روزمره علیه نظام سرکوبگر.

این فاصله‌گرفتن، کم‌اقبال شدن احزاب چپ سنتی/ کمونیست در بحران دموکراسی پارلمانی موجود البته تنها به یونان محدود نمی‌شود؛ حزب چپ آلمان با بی‌سابقه‌ترین وضعیت روبرو است و بخشی از آن جدا شده‌اند، در دیگر کشورها نیز احزاب چپ رقابت‌های انتخاباتی را به راست‌گراترین نیروها باخته‌اند. پیام روشن این شکست‌های پی‌درپی تکرار یک واقعیت است؛ در یونان و سراسر جهان کمونیست‌ها شکل‌های تازه‌ای از سازماندهی را باید شکل بدهند و از «دموکراسی نمایندگی» فاصله بگیرند. سیریزا که از دل حزب کمونیست زاده شد در نهایت شکست خورد، حزب کمونیست که می‌خواست دستش به قانونگذاری، ستم دولتی آلوده نشود، شریک تصویب قوانین به نفع سرکوبگران شد؛ چرخه‌ای که ممکن است همیشه تکرار شود.

Ad placeholder