«سنتز» به کارگردانی علیرضا اخوان تا پایان فروردین سال جاری در سالن شماره سه پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه اجرا می‌شود. در این نمایش، پدر و دختری در رختشویخانه زندگی می‌کنند و با هم حرف نمی‌زنند. پس لاجرم گفت‌وگویی هم در کار نیست. زبان صحنه همانا زبان بدن است که در بیان پیامدهای دخترکشی و خشونت علیه زنان توسط بازیگران به کار گرفته می‌شود.

❗️این یادداشت می‌تواند داستان «سنتز» را برای شما فاش کند.

نمایش با صدای اذان که لابه‌لای یک موسیقی دلهره‌آور و رازآلود و مبهم به گوش می‌رسد، آغاز می‌شود. تماشاگر با ورودش به سالن صحنه‌ای نیمه‌تاریک می‌بیند که فضایی یخ‌زده و رها شده را القا می‌کند. یک رختشوی‌خانه با سه ماشین لباس‌شویی سفید به‌هم چسبیده که از روی گستره‌ی آنها به عنوان یک میز بزرگ هم استفاده می‌شود. رد خون از کناره‌ی یکی از ماشین‌های لباسشویی سرازیر شده و خشکیده و پارچه‌ای سفید و خونی هم در آن قرار داده‌اند. پارچه‌هایی سفید و بزرگ هم از سقف به شکلی نامنظم آویزان‌اند.

مردی با لباس کار به رنگ یکدست خاکستری ظاهراً خونسرد اما غمگین و فرو رفته در فکر گوشه‌ای نشسته و دختری در سویی دیگر مانتو و شلوار و مقنعه‌ای به همان رنگ خاکستری به تن دارد و در همان حال سرش را روی میز گذاشته است. پس از فروکش کردن موسیقی سکوتی دلهره‌آور صحنه را پر می‌کند که کم‌کم با ادامه نمایش، حس سرکوب، هراس و وحشت را می‌گستراند.

مرد چای می‌نوشد و دستانش را در ظرفی مسی با وسواس می‌شوید. او به سمت دختر که با نزدیک شدن مرد هر دم هراسش بیشتر می‌شود می‌رود. مرد موهای دختر که روی پیشانی‌اش ریخته را زیر مقنعه جا می‌دهد. آستین لباسش را که تا مچ بالاست پایین می‌آورد. جلوی چشمانش را می‌گیرد. پیشانی‌اش را می‌بوسد. پوستینی سجاده‌وار را با دقت و وسواس تمام پهن می‌کند. دختر را که مقاومت می‌کند روی سجاده آورده، دستش و سپس چشمانش را می‌بندد. به او چون گوسفندی پیش از ذبح آب می‌خوراند. چاقویی را برمی‌دارد و زیر گردن دختر می‌گیرد تا سرش را ببرد که صدای سه ضربه ممتد به در شنیده می‌شود. مرد در را باز می‌کند و با سینی پر از قرص وارد می‌شود. سینی را روی میز گذاشته و دوباره می‌رود سمت دختر برای ذبح او. باز صدای در به همان شکل می‌آید. این‌بار پدر با یک سینی که دو کلاهخود در آن است وارد می‌شود و یکی از کلاهخودها را برسر می‌گذارد. به سمت دختر می‌رود که برای بار سوم صدای در شنیده می‌شود. این‌بار دختری شبیه دختر اول با چشمان و دستان بسته وارد می‌شود که کوله‌ای هم بر پشتش دارد.

دختر دوم سلانه سلانه سمت دختر اول می‌رود. گویی می‌داند او آنجاست. دور از چشم مرد که آن‌سوی میز است و ظرف قرص را وارسی می‌کند با کمک دختر اول دستش و چشمانش را باز می‌‌کند. مرد اما یکباره و مصمم گویی خشمش بیرون جهیده ظرف قرص‌ها را با خشونت تمام پرتاب می‌کند و می‌خواهد دختر اول را که همچنان هراسناک و تسلیم‌ روی سجاده نشسته ذبح کند، دختر دوم اما در برابرش می‌ایستد و وقتی می‌بیند نمی‌تواند مانع کار مرد شود با چاقو بر پشتش می‌کوبد؛ خون بیرون می‌جهد و با ضربه‌ای بر شکمش خون شتک می‌زند روی سجاده. دختر دوم سپس می‌رود اما دختر اول همچنان نشسته، گویی جرات رفتن با او را ندارد. در صحنه دوم ماشین‌های لباسشویی به کار می‌افتند.‌ دختر همه‌جا را مرتب می‌کند. خون‌ها را پاک می‌کند. دوباره پدر را می‌بینیم که زنده است. صدای در می‌آید، می‌رود دو جعبه پیتزا را از دم در تحویل می‌گیرد.‌ جعبه‌ای را روی میز برای دختر اول می‌گذارد. آرام است. جعبه را باز کرده تکه‌ای پیتزا برداشته و به دهان می‌برد.

Ad placeholder

«سنتز» به کارگردانی علیرضا اخوان
«سنتز» به کارگردانی علیرضا اخوان

غلبه بر پدر، غلبه بر خدا

بدون آنکه به نسبت و ارتباط بازیگران اشاره‌ای شود، مشخص است که مرد پدر دو دختر است. نویسنده با صراحت به انگیزه پدر برای دخترکشی اشاره نمی‌کند و به این ترتیب یک اثر مسطح را به یک اثر تأویل‌پذیر بدل می‌کند. این نقطه قوتی‌ست.

پدر در دخترکشی مردد و درگیر احساسات دوگانه است. از یک سو به دخترانش محبت پدری دارد اما از سوی دیگر مثل این است که چاره دیگری جز دخترکشی ندارد.

 او ابتدا پیش از ذبح موی دخترش را که از مقنعه بیرون زده می‌پوشاند و سپس روی پوستینی که مانند سجاده رو به قبله پهن شده قصد بریدن سر دخترش را می‌کند. دستان دختر را می‌بندند و به او مانند گوسفند یا شتر قربانی آب می‌خوراند. این یک مناسک با سویه‌های کاملاً آشکار مذهبی‌ست.  دختر دوم کوله‌‌ای بر پشت دارد. آیا او فرار کرده است؟ آیا او را برگردانده‌اند؟ آیا جز این است که سنت‌ و عرف دختر را وادار کرده به نزد پدر، به قربانگاه برگردد؟

در این میان سینی قرص‌ها هیچ معنایی جز میل جامعه به درمان یک مرد روان‌پریش جنایتکار ندارد. سینی کلاهخودها ممکن است در یک معنای وسیع نمایانگر خشونتی باشد که در جنگ‌ها شاهد آن هستیم و مگر جز این است که در جنگ‌ها خشونت‌ خانگی مجرایی پیدا می‌کند که در جهت یک هدف بزرگ‌تر به کار گرفته شود؟ با بازگشت دختر دوم و شورش او در برابر پدر اما کار به جایی می‌رسد که پدر و به یک معنا پدرسالاری قربانی می‌شود. به طوری که در صحنه دوم پدر حضور دارد اما بدون آن تسلط قبل. اختگی یا گذار از مرحله فالیک؟

  کنش پدر همان «تز» و واکنش دختران در برابر او «آنتی‌تز» و کشتن پدر توسط دختر به‌دلیل دفاع از جان‌ همانا «سنتز» است.

فروید در تمدن و ناخرسندی‌های آن (۱۹۳۰) دین را مظهر ناتوانی بشر و  خدا را به عنوان تجلی یک اشتیاق کودکانه برای پدر می‌بیند. غلبه بر پدر به معنای غلبه بر دین و بر خدا هم هست.

 فضای رختشوی‌خانه به یک مسلخ شباهت دارد. پدر در لحظاتی که مجبور است دخترانش را خطاب قرار دهد چون حیوانی درنده‌خو فقط از گلویش آوایی نامفهوم بیرون می‌جهد.  

دختران هر دو به نسل دهه هشتادی‌ها تعلق دارند. «سنتز» بیانگر عصیان همین نسل دهه هشتادی‌‌هاست؛ نسلی به‌ستوه‌آمده از چهارچوب‌های بسته‌ی سیاسی و اجتماعی که بعد از قیام ژینا دیگر می‌دانیم که تمام‌قد در برابر تعرض‌ها و سرکوب‌ها ایستاده است.‌  

Ad placeholder

یک اجرای متفاوت

نمایش سنتز نخستین‌بار سال ۱۴۰۰ در سالن کوچک‌ یک‌بار اجرا رفته اما در آن اجرا گویا به امر قدسی و استعلایی میان پدر و پسر اشاره داشته است. نیلوفر ثانی در نقدی بر نمایش «سنتز» می‌نویسد:

به نظر می‌رسد سنتز ۱۴۰۲، با تاثیر از رخدادهای به‌روز جامعه و زیرلایه‌های فلسفی، روانشناسی و جامعه‌شناسی، اکنونیتی را بازتولید و بازیافت می‌کند که با اتفاقات اجتماعی و سیاسی اخیر و الگوهای سنتی و حاکم بر جامعه، مناسباتی نزدیک دارد. مناسباتی که هر چند در آثار محدودی به آن پرداخته شده اما در صحنه تئاتر، زنده و عریان، به ویژه برای تماشاگرانی که زیست زنانه‌ای را در جامعه تجربه کرده‌اند، عینی‌تر و مفهومی‌تر تجسم می‌یابد.

(روزنامه سازندگی سه‌شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲)

علیرضا اخوان نویسنده و کارگردان «سنتز» با این نمایش نشان می‌دهد که هنرمندی خوش‌آتیه است.  نادر فلاح سال‌هاست که در عرصه تئاتر می‌درخشد و کارگردان با به کارگیری  دختران فلاح در نخستین تجربه حرفه‌ای‌ بازیگری‌شان موفق شده برخی سانسورهای حکومتی را دور بزند به شکلی که پدر به راحتی می‌تواند با دختران روی صحنه ارتباط برقرار کند، ببوسدشان و لمس‌شان کند. همچنین بازی‌ها و ارتباط راحت و کاملا قابل باور بازیگران به عنوان پدر و دختر، از نقاط قوت اجرا محسوب می‌شود به‌شکلی که برخی از ضعف‌های محتوایی از جمله ابهام‌ها در برخی نشانه‌ها و کنش‌ها را توانسته به خوبی بپوشاند. همچنین کارگردان به بهانه‌‌ی رعایت پوشش اسلامی از لباس‌هایی برای پوشش دختران استفاده کرده که نشان‌دهنده‌ی جامعه امروز ایران است: لباس‌هایی به رنگ خاکستری کاملا پوشیده که دختران و کارکنان اداری مجبورند برتن کنند.  همچنان‌که با استفاده از حذف دیالوگ، ایجاد رنگ‌ها و آوردن اشیایی که هر کدام به‌نوعی نشانه و نمادی خاص هستند نمایش را از یک اثر جامعه گرای مسطح برکشیده و آن را به یک اثر تأویل‌پذیر بدل کرده است.