برگرفته از تریبون زمانه *  

در بسیاری از انتقاداتی که به علی‎نژاد می شود دو انگاره حضوری ثابت دارند: او زیاد حرف می زند و او می خواهد دیده شود. کمی بیشتر درباره این دو انگاره بیندیشیم. چرا این دو انگاره حضور مداومی در ذهن کسانی که از او خوششان نمی آید یا منتقد او هستند.

Masih-Alinejad edited

یکی از انگاره های مردسالارانه ضد زن همواره این بوده است که زنان موجوداتی هستند حراف و کم عقل. این باور که زنان بسیار غیبت می کنند به این دلیل رواج یافته که زنان را از زیاده گویی های بی معنا جدایی ناپذیر دانسته اند. طنزی سخیف همواره میان بسیاری از ایرانیان چرخیده که بر اساس آن ازدواج موفق ازدواجی است با زنی که لال باشد و مرد کر. بر همین اساس زنی از سفاهت جدا می شده که کم گوی و گزیده گوی باشد. زنی که زیاد حرف بزند- چه محتوای سخنانش سنجیده باشند و چه نه- پیشاپیش محکوم است و مطرود. این انگاره هیچگاه به زنان اجازه ی حضوری برابر در اجتماع را نمی دهد چون آنها- برخلاف مردان- همواره در برابر اتهام حرافی سفیهانه قرار دارند. برای همین آنها باید مداوم خویش را سانسور کنند تا مبادا برچسب این انگاره آنها را بدنام سازد.

11215894_990324631000484_1401169507_n

انگاره ی میل به دیده شدن هم از قضا انگاره ای است بشدت زن ستیز. بدن زن همواره بدنی تحریک کننده و مفسده برانگیز تلقی می شده است. به همین دلیل زنی که قصد دیده شدن داشته و خواسته از چارچوب های تحمیلی فراتر رود، زنی خاطی و گنه کار خطاب می شده است. زن موجودی خطرناک است که نباید دیده شود یا باید کمتر دیده شود. این تلاش برای مخفی کردن بدن زنان صرفا به بدن آنها اما محدود نمانده، که کلیت وجود زن هدف محدودسازی قرار گرفته است. زنی که قصد دیده شدن داشته باشد- چه بخواهد بدنش را نشان دهد و چه افکارش را- مطرود است. این انگاره هم بشدت ضد زن است چرا که بصورتی مداوم برای زنانی که می خواهند در عرصه ی اجتماع حضور یابند هراس تولید می کند : نه! آنها مدافع حقوق زنان نیستند، آنها تنها می خواهند دیده شوند. همین برچسب کافی است که زنان مفروض جدی گرفته نشوند. آنها باید حجاب خویش را نه تنها بر بدنشان بل بر حضورشان در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی هم بگسترانند.

پاملا کریمی در جستار کوتاهش با عنوان عادتواره های متحرک زنان بیان می کند که چادر- همانگونه که معنای لغوی آن هم بیانگر است- زیستگاه زن ایرانی بوده است. چادر- و بصورت کلی حجاب- این امکان را به زن ایرانی داده است که بتواند در عرصه ی عمومی حاضر شود. اما این حضور به این معنا بوده که زن ایرانی حجاب- یا محدودیت- خویش را با خویش به عرصه ی اجتماع کشانده است. این محدودیت برای او یک زیستگاه شده است. دو انگاره ی زیادسخن گفتن و میل به دیده شدن دو نمونه ی خوبی از ویژگی های این زیستگاه اجباری زن ایرانی هستند. شاید خیلی ها دیگر چندان باوری به حجاب اجباری نداشته باشند اما، متاسفانه عادتواره هایی که حجاب تحمیلی برای زنان ایرانی خلق کرده است- که به شکل گیری نظام ارزش گذارانه ی تحمیلی برای آنها منتهی شده است- همچنان در اذهان بسیاری از این افراد حضور دارد. علینژاد تلاش عمده ای برای مقابله با حجاب اجباری داشته است. بی جهت نیست که این دو انگاره ی میل به دیده شدن و زیادسخن گفتن از سوی بسیاری از کسانی- که شاید باوری هم به حجاب اجباری نداشته باشند- به سوی او روان می شود. این نشان می دهد که نفی حجاب اجباری صرفا نباید به معنای برچیده شدن نوع پوشش خاص اجباری برای زن فروکاسته شود و باید به تغییر نظام ارزشی ای منتهی شود که زیستگاهی در حجاب و نابرابری برای زنان بوجود آورده است. ایجاد چنین نظام عاتواره ی جدید اما صرفا به بهبود اوضاع زنان در جامعه ی ما منتهی نمی شود، به ایجاد نظامی انسانی تر برای همگان منتهی می شود که در آن همه ی ما از حقی انسانی برای دیده شدن و سخن گفتن بهره می بریم.

اما بیایید کمی بیشتر درباره ی دو انگاره ی میل به دیده شدن و زیاد سخن گفتن بیندیشیم و آنها را فارغ از کلیشه های جنسیتی زن ستیز به عنوان دو عادتواره ی اجتماعی در نظر بگیریم. در جامعه ای که سخن گفتن همیشه با محدودیتهای اجتماعی و سیاسی مواجه بوده است از قضا زیادسخن گفتن نه امری مذموم بل خصلتی پیشرو به لحاظ سیاسی است. زیادسخن گفتن به معنی تمرد و سرکشی از سخن گفتنی بقاعده است و این یعنی برهم شکستن قاعده ی نابرابرسخن گفتن که براساس آن کسانی- نظام مستقر سیاسی, جریانهای سیاسی مطلوب حاکمیت و مردان, حق دارند بیشتر از باقی سخن بگویند. تا زمانی که قاعده ی سخن گفتن چنین نابرابر است باید از زیادسخن گفتن به مثابه ژستی سیاسی که برهم زننده ی نظم مستقر است از قضا دفاع هم کرد. در این وضعیت زنان به تعبیر محمدرضا نیکفر وضعیتی لودهنده دارند به این معنا که آنها که در برابر زنان از سلاح زیادسخن گفتن استفاده می کنند خواسته و یا ناخواسته حافظان بی مزد و مواجب قاعده ی نابرابرساز مسلط در تقسیم سهم سخن گفتن هستند: زنان بیش از هر قشر دیگری با این انگاره سرکوب شده اند و برای همین باید از مطالبات اساسی و پیشرو در جامعه ی ما برهم زدن این باور که زنان موجوداتی هستند که زیاده سخن می گویند باشد. آنگاه است که شاید همگان بتوانیم از حق سخن گفتنی برابر بهره ببریم.

منبع: فمینیسم روزمره

لینک مطلب در تریبون زمانه