برگرفته از تریبون زمانه *  

اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از اصلی‌ترین بنیان‌گذاران جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رفت. او از یاران آیت‌الله خمینی بود و همواره به عنوان مرد شماره دو نظام سیاسی ایران شناخته می‌شد. شاید بتوان او را با دنگ شیائوپینگ رهبر پیشین جمهوری خلق چین مقایسه کرد. هر دوی آنان از چهره‌های اصلی انقلاب‌های ایدئولوژیک روی داده در کشورهایشان بودند. هر دو در تصمیم‌گیری رهبران سیاسی نقش داشتند. هر دو نفر در جریان انقلاب فرهنگی در هر دو کشور نقش داشتند. با این حال، شاید مهم‌ترین نکته اشتراک این دو رهبر سیاسی تفکرات اقتصادی آنان بود که هر دو به لیبرالیسم اقتصادی دلبستگی داشتند. آنان معتقد بودند که آشتی با جهان برای جذب سرمایه و ورود کشورهایشان به پروسه جهانی شدن می‌تواند باعث توسعه و حل مشکلات شود. هیچ یک از آنان به دموکراسی غربی باوری نداشتند نهایت آن جه می‌خواستند نوعی نخبه‌سالاری و اریستوکراسی بود. شیائوپینگ در مصاحبه‌ای در پاسخ به این انتقاد که اصلاحات اقتصادی به مطالبات سیاسی نیز خواهد انجامید گفته بود: “وقتی پنجره را باز می‌کنید که هوای اتاق تازه شود ممکن است یکی دو تا مگس هم وارد شوند!” هر دوی آنان به نظام سیاسی کشورشان تا آخرین لحظه پایبند ماندند.

تنها تفاوت میان آنان این بود که شیائوپینگ بیست سال کوچک‌تر از مائو رهبر انقلاب چین بود درحالی‌که رفسنجانی از آیت الله خامنه‌ای رهبر فعلی ایران چندین سال بزرگ‌تر بود. همین موضوع سبب شد تا او فوت کند و نتواند برنامه‌هایش را مشابه شیائوپینگ به‌طور کامل عملی کند.

طبقه متوسط شهرنشین ایران در روزهای اخیر نسبت به مرگ رفسنجانی ابراز تأسف کرده است. این در حالی است که منتقدان رفسنجانی باور دارند که سرکوب و خفقان سیاسی در دوران ریاست جمهوری او به اوج رسید و رأی ایرانیان به محمد خاتمی رییس جمهوری دولت اصلاحات با هدف خلاص شدن از جو سنگین و بسته دوران رفسنجانی بود. رفسنجانی اساساً سیاستمداری محافظه‌کار بود که پس از انتخابات ۲۰۰۹ به اقتضای زمانه تغییر چهره داد و خود را فردی اصلاح‌طلب معرفی کرد.

فارغ از هراس طبقه متوسط شهرنشین و بوروکرات‌ها از سرنوشت ایران پس از مرگ رفسنجانی و نگرانی آنان از قدرت گیری تندروها در آینده نزدیک، یک نکته مهم درباره هاشمی رفسنجانی این است که برنامه تعدیل اقتصادی و پیگیری طرح توسعه نئولیبرالی در دوران ریاست جمهوری او تأثیری عمیق بر اقتصاد، سیاست و جامعه ایران و ترکیب‌بندی آن گذاشت.

رفسنجانی و یاران او از جمله اصلاح‌طلبان و روحانی مدل چینی را تحسین می‌کنند مدلی که بر رشد اقتصادی تأکید دارد و توسعه اقتصادی را پیش‌شرط توسعه سیاسی می‌داند. در طرف مقابل اصولگرایان نگران توسعه مدل چینی هستند چرا که باور دارند چین ایدئولوژی کمونیستی خود را فدای سود اقتصادی کرد. هم‌چنین،‌ برخلاف رفسنجانی آنان نگران آن بوده‌اند که مبادلات اقتصادی با غرب باعث تأثیرگذاری فرهنگی و اجتماعی ایران از ارزش‌های غربی شود که این طیف با آن مخالف است.

سیاست‌های اقتصادی رفسنجانی در حمایت از خصوصی‌سازی و اقتصاد بازار آزاد پیامدهای گسترده‌ای داشت. سیاست‌های اقتصادی او در دوران ریاست جمهوری‌اش باعث تشدید اختلافات طبقاتی شد. مدیران تکنوکرات او دغدغه‌ای درباره افزایش اختلافات طبقاتی نداشتند و برای کم درامدها کار خاصی را انجام ندادند. شکاف طبقاتی ایجاد شده در دوران رفسنجانی محصول پیاده کردن سیاست‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول بود. این نهادها به ایران وام می‌دادند و در مقابل چگونگی مصرف وام مشخص می‌کردند. این سیاست اقتصادی منجر به تورم ۵۰ درصدی شد.

پس از پایان جنگ ایران و عراق رفسنجانی اقتصادی را تحویل گرفت که تولیدش به حدود یک سوم رسیده بود. او همزمان با افزایش درامدهای نفتی و دریافت وام‌های خارجی سیاست درهای باز اقتصادی را اجرا کرد. اجرای این برنامه حجم واردات را افزایش داد و از ۱۶.۵ میلیارد دلار در سال ۱۹۹۰ به بیش از ۳۰ میلیارد دلار در سال ۱۹۹۲ رساند و به دلیل افزایش حجم نقدینگی نرخ تورم بالا رفت. قیمت متوسط هر بشکه نفت ایران در سال ۱۹۹۰-۹۱ مبلغ ۲۰.۲۷ دلار افزایش یافت اما در سال ۱۹۹۳ به ۱۴.۵۷ دلار کاهش یافت. به این ترتیب اصلاحات اقتصادی که رفسنجانی آغاز کرد خیلی زود به بن‌بست رسید. اجرای این سیاست حجم بدهی‌های خارجی دولت را به بیش از ۲۳ میلیارد دلار افزایش داد و تورم ۴۹.۵ درصدی را در سال ۱۹۹۶ در تاریخ ایران ثبت کرد. در این دوران نرخ دلار آزاد ۴.۶ برابر افزایش یافت و از ۹۶ تومان به ۴۴۴ تومان رسید چنین افزایش سریعی در طول تاریخ جمهوری اسلامی تا آن زمان بی‌سابقه بود.

برنامه‌هایی جون خصوصی‌سازی، راه‌اندازی مؤسسات مالی و اعتباری در قالب برنامه اول توسعه (۱۹۹۰ تا ۱۹۹۴) و بازگشایی بازار بورس از جمله برنامه‌های دوران رفسنجانی بودند. با بحرانی شدن اوضاع اقتصاد دولت او از بازپرداخت وام عاجز ماند و با عقب‌نشینی از برنامه خود واردات را محدود کرد تلاش او برای آزادسازی نظام اقتصادی و ارزی به شکست انجامید و نتیجه آن نرخ تورم حدود ۵۰ درصدی و بدهی بی‌سابقه خارجی ایران بود.

در نتیجه همین سیاست‌ها بود که شورش‌هایی در اسلام‌شهر و مشهد و سایر شهرهای ایران در دوران ریاست جمهوری او روی دادند. علت شورش تصمیم مسئولان شهر مشهد برای جلوگیری از مشکل حاشیه‌نشینی و ساخت‌وساز غیرمجاز در آن شهر بود. با این حال، بدون ارائه امکانات اولیه برای آسایش حاشیه‌نشینان مأموران دولتی خانه‌های آنان را خراب کردند. زاغه‌نشینان عصبانی نیز با تظاهرات در خیابان به ساختمان‌های دولتی حمله کردند و آن را به آتش کشیدند. ولی با بسیج گسترده همه ارگان‌های نظامی، انتظامی و امنیتی و با اعدام چندین نفر و دستگیری هزاران نفر از معترضان تحت عناوین «اوباش» یا «اغتشاشگر» دولت توانست موج اعتراضات را سرکوب کند.

در نتیجه همین سیاست‌ها بود که سال‌ها بعد احمدی‌نژاد با شعارهایش خود را نماینده فقرا و کارگران و حاشیه‌نشینان و روستاییان معرفی کرد و با ایجاد فضای دو قطبی در مقابل رفسنجانی که به ثروتمندان نزدیک‌تر بود در انتخابات به پیروزی رسید.
با این حال، احمدی نژاد برخلاف شعارهایش درباره عدالت اجتماعی دست راستی‌ترین سیاست یعنی حذف سوبسیدها را عملی کرد و قیمت حامل‌های سوخت را به‌سرعت آزاد کرد.

در میان حلقه طرفداران رفسنجانی فعالان بخش خصوصی از جمله فعالان حوزه انرژی و نفت، بانکداری و بوروکرات‌ها قرار داشتند که نیروی رقیبشان سپاه بوده است. با این حال، واقعیت آن است که این خود هاشمی رفسنجانی بود که سبب شد تا سپاه در دوران ریاست جمهوری‌اش وارد عرصه اقتصاد شده و بزرگ شود.

پس از پایان جنگ ایران و عراق رفسنجانی با هدف خروج ایران از انزوا و یافتن بازویی ارزان‌قیمت برای سازندگی مجوز ورود سپاه به اقتصاد را صادر کرد. این نهاد نظامی به‌تدریج علاوه بر حوزه‌های جاده‌سازی و عمرانی به حوزه انرژی و بانکداری و صنعت نیز وارد شد و خود تبدیل به رقیبی برای بخش خصوصی شد.

هاشمی رفسنجانی پایه‌گذار سیاست اقتصادی نئولیبرالی بود که به ضرر کارگران و زحمت‌کشان و طبقه متوسط رو به پایین تمام شد؛ سیاستی که با سرعت کمتر و بیش‌تر در دولت‌های بعدی ایران نیز دنبال شد.

لینک این مطلب در تریبون زمانه

منبع: اینترنشنال پالسی دایجست