برگرفته از تریبون زمانه *  

این متن را مدتی پیش نوشتم اما در انتشار آن تردید داشتم. وقتی دوست قدیمی بهزاد کریمی، به نمایندگی از برگزار کنندگان کنگره کلن، مرا هم به عنوان «میهمان» دعوت کرد، به او گفتم آمدن من به صلاح نیست. پس از انقلاب در هیچ گروه و سازمانی عضو نبودم اما برخی اعضای کنگره، چون خود او، دوستان بسیار قدیمی من هستند با خاطرات مشترک زیبا. گفتم که ادمی صریح ام که ساکت نمی تواند بود. نقدهای من به ناچار در گفت و گوهای دو نفره و چند نفره مطرح می شود و دوستان قدیم را آزرده می کند. برخی دوستی ها هست که ادم نمی خواهد سر پیری آن ها را تخریب کند. به دلایلی که بهزاد گفت، و بیش تر به این دلیل که می خواستم از نزدیک ببینم، رفتم و به دلایل شخصی بیش از یک روز و نیم نماندم . برخی دوستان قدیمی از انتقادهای من به شدت آزرده شدند و انتشار این متن شاید بر آزردگی ها بیافزاید. متاسفم.

فرج سرکوهی، نویسنده و روزنامه‎نگار

پیش درآمد

در شورش های دی ماه برای نخستین بار در تاریخ معاصر ایران، دستکم پس از ٣۲، لایه های فقیر، تهی دست، کم درآمد، کارگران، بیکاران ــ اردوی محرومان و حذف شدگان ـ مستقل از جناح های حکومتی به میدان آمدند. شورش های دی ماه، چون یکی از گره گاه های اصلی تاریخ معاصر ایران، پایان دورانی را نوید داد که این لایه ها، با پذیرش هژمونی سیاسی لایه های دیگر، نقش نردبان قدرت را ایفاء می کردند. محرومیت جنبش خودانگیخته دی ماه از حضور چپ سازمان یافته تاکیدی بود بر ضرورت حضور چپ. غیبت چپ مستقل سازمان یافته در جامعه کنونی چشم اسفندیار جنبش ها است چرا که نه فقط عدالت اجتماعی، که حتا دموکراسی نیز، بدون حضور چپ مستقل سازمان یافته ممکن نیست. تفصیل این ها را در یادداشت های قبلی نوشته ام.
برای حضور بالعفل چپ سازمان یافته چه می توان کرد؟ چپ تشکیلاتی خارج از کشور و هواداران احتمالی آن ها در داخل بخشی از پاسخ اند؟ تاسیس «حزب چپ ایران (فدائیان)» بخشی از پاسخ است یا چون سلف خود، سازمان اکثریت، مانعی در این راه؟

متن شناسی، نزاع اولی و دومی

اولی: «ساختار سیاسی ـ حقوقی جمهوری اسلامی راه اصلاحات را مسدود کرده است»، «اصلاح طلبان حکومتی نشان دادند که راهکاری برای برون رفت کشور از وضعیت بحرانی ندارند». «ما برای گذار از جمهوری اسلامی به یک جمهوری دموکراتیک… مبارزه می کنیم»

دومی: «ما بر تمرکز مبارزه علیه ولایت فقیه به عنوان رکن اصلی این نظام تاکید داریم». «ما در شکاف موجود بین وجه ولایت و جمهوریت نظام، بر تقویت جمهوری خواهی تاکید داریم» . دومی، برخلاف اولی نه بر «گذار از جمهوری اسلامی» که بر «مبارزه علیه ولایت فقیه… تاکید دارد»، چون اصلاح طلبان حکومتی، خواستار تقویت وجهی از نظام (جمهوریت) علیه وجه دیگر آن (ولایت) است و تحقق این خواست را در نظام مسلط کنونی ممکن می داند ورنه این جمله ها نمی نوشت. دومی بر تضعیف ولایت فقیه «تاکید دارد» نه نفی آن.

اولی: «ما برای گذار از جمهوری اسلامی به یک جمهوری دموکراتیک… مبارزه می کنیم».

دومی: «مبارزه برای برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه به عنوان شعاری فراگیر و… وجهی از استراتژی ماست». بافت جمله نشان می دهد که مراد «انتخابات آزاد و منصفانه» در چارچوب نظامِ استبدادی کنونی است. این شعار در یک نظام دموکراتیک، که «انتخابات آزاد و منصفانه» از شاخصه های اصلی آن است، بی معنا است.

اولی: «کشور ما نیازمند تحول دموکراتیک… و توسعه پایدار است. توسعه پایدار مستلزم تامین آزادی و استقرار دمکراسی، غلبه برفقر و بیکاری و کاهش فاصله طبقاتی است»

دومی بلافاصله همه هدف های اولی را به برنامه اصلاح طلبان حکومتی محدود می کند و در ادامه جمله اولی می نویسد «برای تامین این امر ضروری است به مالکیت نامتعین واحدهای اقتصادی وابسته به ولی فقیه، سپاه و روحانیت پایان داده شود، مالکیت این واحدها به بخش های دیگر اقتصادی انتقال یابد»

یعنی برای تحقق خواست های اولی چون «آزادی و استقرار دمکراسی، غلبه برفقر و بیکاری و کاهش فاصله طبقاتی» باید آن بخش از اقتصاد رانتی ـ نفتی ایران را، که در انحصار رقبای اصلاح طلبان حکومتی است، «به بخش های دیگر» واگذار کرد. «انتقال» یا واگذاری بخش دولتی «به بخش های دیگر» در اقتصاد رانتی ـ نفتی در سه دهه گذشته هیچ نبوده است، و هیچ نمی توانست و نمی تواند بود، جز خصوصی سازی بخش دولتی اقتصاد رانتی ـ نفتی به سود خانواده ها و باندهای نزدیک به قدرت در همان اقتصاد رانتی نفتی و البته با سهم بیش تر برای اصلاح طلبان حکومتی و باند رفسنجانی ـ روحانی و شرکاء و….

اولی و دومی در کار نیست. جمله هائی که نقل کردم همه از یک متن واحد، متنِ منشور تصویب شده و سند پایه نهادی است که خود را «حزب چپ ایران (فدائیان)» نامیده است.

«ما ضمن تاکید بر تدوین قانون اساسی جدید توسط مجلس موسسان منتخب مردم، تغییرات در قانون اساسی موجود در راستای محدود شدن دامنه اختیارات و عملکرد دستگاه ولایت فقیه و نهادهای انتصابی…را مثبت تلقی می کنیم.»

این «ما» هم بر «تدوین قانون اساسی جدید مصوب مجلس منتخب مردم» «تاکید» دارد و هم «تغییرات در قانون اساسی موجود» را «مثبت تلقی» می کند.

و در سیاست عملی؟ اولی و دومی در یکی دو دهه گذشته در اعلامیه ها و دیگر متن های بی مخاطب، و نه در عرصه سیاست واقعی، نفس کشیده و دومی در رسانه های فارسی زبان خارج از کشور، به وقت انتخابات برای رای دادن به نامزدهای نظام، حتا برای قاتلان فهرست امید، تبلیغ کرده است. جز این؟ فقر و سترونی نظری و سیاسی و درجا زدن در ذهنیت و زبان گذشته.

تکه دوزی، ذهن و زبان چندگانه 

چگونه می توان به رغم تضاد ساختاری در بینش و دیدگاه و نظر و سیاست و… عضو یک سازمان سیاسی واحد بود؟ چگونه است که مدافع جمهوری اسلامی و مبلغ شرکت در انتخابات غیر دموکراتیک عضو همان حزبی است که مدافع گذار از این نظام و هوادار انتخابات آزاد؟

جورج اورول در رمان ۱۹٨۴ تصویری گویا از تفکر، ذهنیت و زبان چندگانه به دست داده است. «تکه دوزی»، ـــ دوختن تکه پارچه های رنگارنگ به اندازه های متفاوت بر یک پارچه دیگر یا به هم، ـــ از صنایع دستی سنتی ایران، ـــ نیز تصویری است گویا از ذهنیت و زبان دوگانه یا چندگانه.

زبان و ذهنیتی را که تناقض ها و ناهمگنی های منطقی و ساختاری را در باورهای خود نمی بیند از شاخصه های اعضای سکت ها و فرقه هائی می دانند که نسبت خود را با واقعیت های متحول از دست داده و در فضای سکت خود غرق اند. برای عضو سکت، اصل، عضویت در سکت است چرا که هویت خود را از عضویت در سکت می گیرد.

منشور مصوب کنگره کلن، چنان که دیدید، نمونه ای است از ذهنیت و زبان چندگانه ی تکه دوزی شده. برخی از سخنرانان در نشست کلن بارها گفتند مهم وحدت ما است نه منشور. یکی از مسئولان اکثریت و از نویسندگان منشور در پاسخ به اشاره من به تضادهای این منشور در بحث دونفره گفت منشور را چنان نوشته ایم که همه ما بتوانیم عضو نهاد جدید باشیم. این «همه ما» اعضای اکثریت، خود جمعی است «چهل تکه» که از مدافعان و مبلغان نظام جمهوری اسلامی تا مخالفان و منتقدان همین نظام را در بر می گیرد. تکه دوزی اما امکان می دهد که سکت بر جای بماند و عضو احساس هویت کند.

سازمان اکثریت نه فقط این تناقض های ساختاری که برخی شاخصه های دیگر خود را نیز به منشور حزب جدید ترزیق کرده است. از حدود ۱۰۰ عضو نهاد جدید بیش از ٨۰ و چند تن اکثریتی هستند. بیش تر ۱۰ تا ۱۵ تنی که به نهاد جدید پیوسته اند از گروه موسوم به کشتگر برخاسته اند، یعنی کسانی که با بینش سازمان اکثریت و سیاست خط امامی آن همراه بوده و تنها به ادغام سازمان در حزب توده اعتراض داشتند. چند تنی هم از اقلیت برخاسته اند. ادعا شده است که کنگره کلن و حزب جدید نشانه وحدت فدائیان است اما از طیف اصلی که از اکثریت جدا شد، یعنی اقلیت، جز چند نفر، در این وحدت حضور ندارند. یکی دو نفر نیز به عنوان میهمان دعوت شده بودند.

وقتی نقد اکثریت به گذشته خود به نقد رویه سطحی سیاست خط امامی و به رد اجباری و سطحی برخی باورها محدود است و به نقد بینش نرسیده است، جز تداوم همان نگاه و بینش چه انتظاری می توان داشت؟

نهاد جدید یا تغییر نام؟ 

سازمان اکثریت با فاصله گیری از بینش و هویت جنبش فدائی و بر پایه دفاع از استبداد خط امام، حمایت از سرکوب و قتل و شکنجه مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی در سال های خط امامی بودن این سازمان، دنباله روی از شوروی سابق شکل گرفت. بر این آغاز و بر شکست سیاسی و نظری و تشکیلاتی در گذشته، با سردرگمی های سیاسی، همراهی گه گاهی این سازمان و همراهی همیشگی برخی چهره های آن از جناحی از حکومت استبدادی در سال های اخیر و بر برخی زمینه های دیگر از جمله فقر و سترونی فکری و نظری، با بحران اعتبار رو به رو است. برخی رهبران اکثریت، و نه همه آن ها، سازمان جدید را مفری می بینند برای رهائی یا فرار از بار منفی مسئولیت کارنامه منفی خود.

این نیز هست که در نشست کلن شماری از اعضای اکثریت را دیدم که به جد به نقد ریشه ای سازمان و به تلاش برای دستیابی به چشم اندازهای چپ معتقد بودند اما منشور تصویب شده، که در مذاکرات قبلی تدوین شده بود، امید به تاثیر این گروه را کم می کند.

و این نیز هست که برخی از صادق ترین، فداکارترین و شریف ترین انسان های نسل من و نسل بعدی، با سابقه درخشان مبارزه، در اکثریت عضو اند که در شرافت تک تک آنان و در باور آنان به رهائی ادمیان تردیدی نیست. حضور اینان در اکثریت خود نمادی است از تناقض. از مصیبت های اکثریت یکی هم این که چهره بیرونی آن نه با اعضای شریف این سازمان که با کسی چون فرخ نگهدار مشخص می شود که در تمامی خطاهای سازمان نقش مهمی داشته، با پیشینه برخورد استالینستی با منتقدان، با توهم خط دهی به رغم بی سوادی نظری و فرهنگی و سیاسی، با تبلیغ همه جانبه برای نظام استبدادی در دهه های اخیر و هنوز هم و… به ویژه با علاقه بسیار به مطرح بودن، تصویری منفی از اکثریت به دست می دهد. در همین ماجرا نیز کوشیده است تا خود را چون یکی از چهره ها و خط دهندگان حزب چپ معرفی و نهاد جدید را با سایه منفی خود در ذهن ها تضعیف کند. اما این همه شرافت سیاسی برخی اعضای اکثریت را منتفی نمی کند.

سازمان اکثریت، و پیوستگان بدان در نهاد جدید، (با میانگین سنی ۵۰ تا ۶۰ سال به بالا) به تقریب هیچ عضو جدیدی جذب نکرده اند، منشور مصوب و برخی بحث ها در نشست کلن نشان داد که اغلب آن ها با نسل های جوان چپ نسبتی ندارند، زبان و مفاهیم آنان با تحولات زبان و مفاهیم در نسل های چدید چپ ایران بیگانه است. اگر نویسندگان منشور دستکم برخی مباحث و کتاب های منتشر شده به زبان فارسی را در سه دهه اخیر خوانده بودند، به احتمال بر فاصله عمیق خود با نسل های چپ جوان ایران واقف می شدند.

بیش ترین توجه اکثریتی ها به روندهای داخل کشور، که در بخش مهمی از منشور مصوب نیز منعکس است، بر رقابت جناح های حکومتی متمرکز است. اینان رقابت جناح های حکومتی را دنبال کرده اند اما تحولات ساختاری جامعه، فرهنگ و زبان را ندیده اند. نگاه آنان معطوف به قدرت است نه جامعه و مردم.

نگاه معطوف به قدرت 

مبارزه برای براندازی یا گذار از نظامی استبدادی با حضور مستقل، زنده و فعال در مبارزه روزمره مردم و دفاع از خواست های مقطعی، و حتا رفرمیستی، مغایر نیست. می توان مستقل از حکومت، با لایه های گوناگون جامعه در مبارزه بر خواست های مقطعی، و حتا رفرمیستی، درهم آمیخت اما سازمان اکثریت حضور در عرصه سیاست عملی را همواره حضور در کنار این و آن جناح حکومتی معنا کرده است (خط امام، رفسنجانی، اصلاح طلبان حکومتی و حتا روحانی) چرا که بینش و نگاه آنان به قدرت و حکومت معطوف است نه به جامعه و مردم.

اصلاح طلبان حکومتی، گروهی حداکثر ۹۰ نفره در خارج از کشور را، که یکی دو عضو آن گاهی در رسانه ها برای شرکت در انتخابات تبلیغ می کنند، به بازی نگرفته اند. سیاست عرصه تاثیر متقابل نیروهای بالعفلی است که لایه هائی از جامعه را به واقع و در عمل، و نه در خیال و آرزو، نمایندگی می کنند. سیاست عرصه امتیاز دادن و تاثیر پذیری از کسانی نیست که با هیچ لایه ای از جامعه پیوند عملی، عینی و واقعی ندارند. حضور در مبارزات روزمره مردم نیز جز با پیوند عملی با لایه های جامعه ممکن نیست حتا حضور رفرمیستی.

شاخصه های چپ و منشور 

پیش از این در متنی دیگر نوشته ام:

۱ ـ مبارزه پیگیر نظری و عملی با بهره کشی انسان از انسان،

۲ ـ مبارزه پیگیر نظری و عملی با هر نوع استبداد،

٣ ـ مبارزه پیگیر نظری و عملی با هر نوع تبعیض (جنسیتی، زبانی، قومی، دینی، عقیدتی و…

۴ ـ مبارزه پیگیر فرهنگی و عملی با تخریب محیط زیست،

۵ مبارزه پیگیر فرهنگی و عملی با خشونت قدرت ها و مبارزه پیگیر با جنگ افروزی قدرت ها،

با هم و بدون اولویت بندی هائی که به کم رنگ شدن یکی به سود دیگری منجر می شود، از عمومی ترین شاخصه های چپ است و چپ را از دیگر گرایش ها متمایز می کند.

برخی از این شاخصه ها در منشور نهادی که خود را «حزب چپ ایران (فدائیان)» می نامد غائب است از جمله «مبارزه با بهره کشی انسان از انسان». درباره برخی شاخصه ها نیز چنان مبهم نوشته اند که می توان تفسیرهای چند گانه استخراج کرد.

توسعه پایدار به جای سوسیالیزم؟

«توسعه پایدار» از مفاهیم کلیدی منشور نویسان است که چند بار تکرار شده است از جمله در همان آغاز «کشور ما نیازمند … توسعه پایدار است».
منشور نویسان توسعه پایدار را از شاخصه های متمایز کننده چپ پنداشته اند. اصطلاح Sustainable development در سال ۱۹۷۰، حدود ۵ دهه پیش، در اعلامیه کوکویاک در باره محیط زیست و بعدتر در اسناد باشگاه رم، بنیاد داک هامر شولد، اتحادیه بین‌المللی حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی، کنفرانس سازمان ملل متحد (اجلاس زمین در ریودوژانیرو) و…» مطرح و گفته شد که نیازهای حال بشری را چنان تامین باید کرد که تامین نیازهای نسل های آینده ممکن باشد. محیط زیست را نباید در پای توسعه فدا کرد. توسعه پایدار بدین مفهوم بخشی است مهم از باور نه فقط چپ ها و سوسیال دموکرات های چپ و راست که برخی حزب های میانه و راست نیز. توسعه پایدار مفهومی نیست که چپ را از دیگران متمایز کند. مفهومی است مشترک هرچند در برنامه و عمل راه ها از هم جدا می شود.

زنان، کارگران و نفی نافرمانی مدنی

گریز از برنامه های چپ و پناه بردن به برنامه های مشترک با دیگر گرایش ها در بحث زنان نیز خود را نشان می دهد. منشور مصوب «حزب چپ ایران» خواستار «برابری حقوقی زن و مرد،» است. کدام حزب راست یا میانه در اروپای غربی خواهان برابری حقوقی زن و مرد نیست؟ چپ ها اما علاوه بر این خواست، که در ایران بسیار مهم است، خواست های دیگری را در این عرصه مطرح می کنند و تمایز آنان در این خواست ها است نه در برابری حقوقی. به مثل سهمیه ۵۰ درصدی زنان در مدیریت همه نهاهای دولتی و حتا پارلمانی، سهمیه برابر یا دستکم ٣۰ درصدی زنان در مدیریت همه نهادهای غیردولتی، برابری دستمزد زنان و مردان، حق برگشت زنان به کار دائم پس از یک یا دوسال توقف کار به دلیل مراقبت از فرزندان، کودکستان ها و مدارس تمام وقت و… منشور اما به همان خواست برابری حقوقی قانع است.

«ما از حقوق، منافع و مطالبات کارگران‌، مزدبگیران و تهیدستان در مقابل تعرض سرمایه دفاع می کنیم». منشور حتا این جا، که از مهم ترین شاخصه های چپ است نیز «از کارگران‌، مزدبگیران و تهیدستان» نه در برابر سرمایه و بهره کشی، که فقط در برابر «تعرض سرمایه دفاع» می کند.
در منشور از برخی خواست های کارگران سخن می رود اما هیچ سخنی از یکی از مهم ترین خواست های جنبش چپ، حتا سوسیال دموکرات های راست، نیست: حضور با حق رای نمانیدگان کارگران و کارکنان در مدیریت نهادها.

منشور «به‌ رای‌ و انتخاب‌ آزادانه مردم‌، به حاکمیت قانون» معتقد است. اما سرسپرگی به «حاکمیت قانون» به معنای نفی نافرمانی مدنی است چرا که نافرمانی مدنی علیه قانون است. در زمانه ای که حتا برخی گرایش های غیرچپ نیز نافرمانی مدنی را به رسمیت می شناسند منشور حزب چپ ایران خواهان «حاکمیت قانون» است.

در بحث انتخابات آزاد نیز نویسندگان منشور از خود نپرسیده اند که اگر رای آزادانه مردم علیه بندهائی از اعلامیه حقوق بشر بود چه؟ به مثل رای آزادانه اکثریت مردم در رفراندم جمهوری اسلامی یا رای آزادانه انبوهی از مردم آلمان به حزب نازی؟ ابن بحث مدت ها پیش مطرح شده است که رای آزادانه مردم در انتخابات «قانونیت» دارد اما همیشه «مشروعیت» ندارد.

هم منشور و هم برخی سخنرانی ها و بحث های جمعی و فردی در نشست کلن فاصله عمیق چپ تشکیلاتی خارج از کشور را با تحولات زبان و فرهنگ جامعه در سه دهه اخیر نشان می دهد. متاسف شدم برای برخی از فداکارترین مبارزان جنبش چپ ایران. حرفه روزنامه نویسی، کار مدام به عنوان منتقد ادبی و بخت سردبیری آدینه و… مرا با نسل های نو آشنا کرد. در این ده سال و اندی که در ایران نیستم کوشیده ام تماس خود را با تحولات فرهنگی و فکری و با تحول زبان حفظ کنم اما به تدریج و با تاسف فاصله خود را با تحولات می بینم و نمی دانم چرا دوستان قدیمی من، که یکی دو دهه بیش از من از تحولات دوراند، این فاصله را نمی بینند.

همه دانی حتا در دستور زبان

مسئولان چپ تشکیلاتی ایران در گذشته اغلب به توهم «همه دانی» مبتلا بودند. به مثل در اوائل جمهوری اسلامی، فرخ نگهدار، مسئول وقت اکثریت خط امامی، بی آن که در عمر خود حتا یک کتاب فلسفی جدی خوانده باشد (همبندی های او می دانند) در مناظره فلسفی در برابر آقایان احسان طبری، سروش و مصباح حضور یافت. همان اول کار حتا در حد جدول مندلیف، کتاب های درسی دوره متوسطه، غلط گفت که سروش تصحیح کرد. در برابر پرسش ها، حتا در همان سطح بسیار نازل و ابتدائی آن بحث، درماند و به ناچار گفت آقای طبری به جای من جواب می دهد. به جوک بدل شده بود در میان ما این مناظره. اجازه نداده بودند کسی در مناظره فلسفی شرکت کند که دستکم چند کتاب فلسفی خوانده و معنای پرسش ها را بفهمد.
گردانندگان نشست کلن می توانستند پس از توافق در باره منشور از یکی دو نفر که زبان فارسی می دانند بخواهند که متن را ویراستاری کنند تا غلط های نحوی و شماری ترکیب های بی معنا و گاه مضحک، به مهم ترین سند حزب آن ها راه نیابد.

یکی دو نمونه کافی است:

«ما برای تعمیق و گسترش دموکراسی انتخابی به دموکراسی مشارکتی…» «دموکراسی انتخابی»؟ مگر دموکراسی غیرانتخابی هم داریم؟ می خواسته اند بنویسند «دموکراسی نمایندگی» در برابر «دموکراسی مستقیم».

در فهرست حقوق کارگران نوشته اند مبارزه برای «حق اعتصاب، حق بیکاری…». «حق بیکاری»؟ یعنی حزب چپ ایران برای حق بیکاری مبارزه می کند؟
حق «کاربرد رسمی زبان و فرهنگ» «حق کاربرد»؟ مردم به زبان خود سخن می گویند. مساله حق انتشار به زبان مادری و حق آموزش به زبان مادری است. «حق کاربرد فرهنگ»؟ این ترکیب دیگر از بی معنائی است که مضحک است.

«به محدودیت‌ زمانی‌ قدرت‌… پای بندیم». یعنی دوستان می خواهند «قدرت» را به زمان محدود کنند؟ درست که با قدرت همیشه مبارزه و آن را تضعیف باید کرد اما قدرت را نمی توان به زمان محدود کرد. البته «دوران تصدی مقام های سیاسی و..» را به زمان محدود باید کرد به مثل دو دوره یا…

تعریف های عحیب

«سوسیالیسم مورد نظر ما محصول روندی است آگاهانه برای دستیابی به جامعه مطلوب و انسانی». تعریف از این روشن تر و مشخص تر؟ یکی از دشوارترین مباحث چپ معاصر به گردش قلم انشانویسان حل شد: سوسیالیسم یعنی «جامعه مطلوب و انسانی».
«طی فرآیند جهانی شدن، ارزش هائی همانند صلح، آزادی، برابری، دمکراسی، حقوق بشر و همبستگی بیش از پیش به ارزش های مورد پذیرش در سطح بین المللی تبدیل می شود»

این برداشت به آغاز دوره جهانی کردن بر می گردد. حتا طرفدارن جهانی کردن نیز اکنون چنین ادعائی ندارند. زمانی برخی می پنداشتند که سرمایه داری یا طبقه متوسط به خودی خود دموکراسی می آورد. اینان اما در نمی یافتند که بسیاری از دستاوردهای بشری از جمله «آزادی، برابری، دمکراسی، حقوق بشر، آزادی» نه نتیجه خود به خود سرمایه داری، طبقه متوسط، جهانی کردن یا… که حاصل مبارزه و مقاومت انسان ها و حاصل توازن و تاثیر متقابل نیروهای بالفعل است.

منشور پس از نقد جهانی شدن به شیوه کنونی راه حل ارائه می دهد «ما برای “جهانی بهتر” مبارزه می‌کنیم.»

منشور برای برون رفت ازبحران زیست محیطی ایران نیز مفهوم و برنامه دارد «برای خروج از این بحران، کشور ما نیازمند اقدامات بنیادین است»
«جهانی بهتر»؟ «اقدامات بنیادین»؟

نگاه «حزب چپ ایران (فدائیان)» به تعریف سیاست خارجی هم خواندنی است «سیاست خارجی ایران باید در خدمت تولید ثروت و گسترش تجارت قرار گیرد». به مثل لابد از طریق تبدیل وزارت خارجه به اتاق صنایع و بازرگانی.

جمهوری ریاستی

حزب چپ ایران خواهان جمهوری است. بخش عمده اقتصاد ایران نه بر تولید و توزیع کالا و خدمات، که بر توزیع درآمدهای نفت و گاز شکل گرفته است، دولت مدیریت توزیع مهم ترین درآمدها را در انحصار دارد و این ساختار از دلایل گرایش دولت به استبداد است. با این عامل و زمینه های دیگر تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و… خطر بازگشت استبداد در ایران همیشه هست و به همین دلیل تقسیم قدرت سیاسی از راه های تضمین دموکراسی است. سلطنت، حتا مشروطه، و جمهوری ریاستی به شیوه آمریکا و فرانسه، در ایران می تواند زمینه ساز استبداد فردی باشد و به همین دلیل برخی نظام جمهوری پارلمانی را (به شیوه آلمان به مثل) برای ایران توصیه می کنند نه جمهوری ریاستی.
گفته اند که در یک سال تحولاتی در «حزب چپ ایران (فدائیان)، رخ خواهد داد. کارنامه یک ساله نشان خواهد داد که این نهاد راهی به دهی است یا به مدد از شعر «با چشم ها»ی شاملو «صبح نا به جائی» که «در نیم پرده شب، آواز آفتاب» می شنود.

منبع: اخبار روز

لینک در تریبون زمانه


از همین نویسنده